از طرفی همانطور که پر واضح است، روانشناسی به طور کلی عبارت است از تلاش برای شناخت روان انسان؛ که حال برخی این روان را به رفتار یا محیط تقلیل داده و مساوی با آن ها می دانند، و برخی این ها را نیز در کنار روان انسان برای شناخت بهتر او مطالعه می کنند. از طرفی دیگر، انسان، مخاطب اصلی دین است. پس دقیقا در همین نقطه است که دین و روانشناسی با یکدیگر تلاقی پیدا کرده و روانشناسی سعی می کند در ادامه مطالعات خود از انسان، به بررسی یکی از پر رنگ ترین عناصر زندگی انسان در طول تمام تاریخ، یعنی رابطه رفتارگرایی و دین نیز بپردازد.
همانطور که می دانید یکی از بزرگترین و اثرگذارترین مکتب های علم روانشناسی و همچنین فلسفه علم، مکتب رفتارگرایی است. در این نوشتار، دو نظریه از این مکتب که در حوزه رابطه رفتارگرایی و دین مطرح شده اند را معرفی کرده و در ادامه از تبیین هر کدام و نتیجه گیری هایشان از دین، صحبت خواهم کرد. و در انتها به موضع دینداران و دیدگاه های موجود در برابر این نظریه ها و رابطه رفتارگرایی و دین اشاره خواهم کرد. قرار است در این نوشتار از رفتارگرایی تا خدا با یکدیگر صحبت کنیم؛ پس در این نوشتار با ما همراه باشید.
بخش های نوشتار
معرفی دو نظریه رفتارگرایی
در حوزه رفتارگرایی و دین، دو دسته نظریه و نظریه پرداز وجود دارند: 1) «نظریه پردازان رفتار» ضمن انکار وجود فرآیندهای درونی و عالی شناختی، رفتار انسان را بر اساس اصول مکانیکی ای که از بررسی جانوران آزمایشگاهی به دست می آید بررسی می کنند. این نظریه پردازان با این پیش فرض که تنها تفاوت میان رفتار انسان با رفتار جانوران آزمایشگاهی، میزان پیچیدگی آن است و تفاوتی در کیفیت رفتار جانوران دیده نمی شود، مطالعه انسان از طریق رویکردهای رفتاری محرک و پاسخ را مجاز می دانند.
2) «نظریه پردازان روانشناسی مقایسه ای» نیز رفتار انسان را بر اساس اصولی که از مطالعه جانوران در زندگی طبیعی خودشان و نه در شرایط آزمایشگاهی به دست می آیند، مورد بررسی قرار می دهند. این نظریه پردازان با این پیشفرض که فرآیندهای درونی و عالی شناختی در حیوانات هم دیده می شود، مطالعه انسان از طریق مقایسه آن با حیوان را مجاز می دانند.
مطابق با دعوی هر دوی این نظریه ها، انسان و حیوان بسیار به هم نزدیک اند و انسان را می توان از طریق بررسی حیوانات شناخت. اما تفاوت آنجاست که در «نظریه های رفتار» شباهت بسیار زیاد انسان به حیوانات دیده می شود و انسان صرفا نسخه پیچیده تری از حیوانات است که دست بالا گرفته شده است. بنابراین، این نظریه ها انسان را پایین آورده و به حیوان نزدیک می کنند و در این راستا منکر فرآیندهای عالی شناختی می شوند.
درحالیکه در نظریه های روانشناسی مقایسه ای برخلاف نظریه های رفتاری، شباهت بسیار زیاد حیوانات به انسان دیده می شود که بیانگر دست پایین گرفته شدن حیوانات است. این نظریه ها حیوان را بالا آورده و به انسان نزدیک می کنند و در این راستا مدعی وجود مواردی در حیوانات هستند که زمانی خاصه برای انسان ها نام برده می شدند. این دو نوع نظریه در حوزه رفتارگرایی، هرکدام نگاه خاصی به دینداری دارند که در ادامه به آن پرداخته ام:
نظریه های رابطه رفتارگرایی و دین
مطابق با دعوی نظریه های رفتار، انسان ها همانند حیوانات در قالب فرمول محرک و پاسخ، به جهان بیرون پاسخ می دهند و بر این اساس دین را نوعی شرطی شدگی و نه یک امر فطری می دانند. به بیان دیگر نظریه پردازان رفتار بر این باورند که امکان تقلیل پارسایی انسان، تا حد رفتار حیوانات وجود دارد. ایشان وجود تبلیغ و آموزش مذهبی در ادیان بزرگ را شاهدی بر این مدعا می دانند؛ چراکه اگر دین یک امر درونی و الهامی بود، نیازمند آموزشی نبود.
خود این تلاش ها نشان می دهند که بنیاد دینداری، در آموزش و به دنبال آن یادگیری است و رفتارگرایان، یادگیری را به صورت انواع شرطی شدن ها توضیح می دهند. بنابراین طبق نظر آن ها، دینداری چیزی جز شرطی شدگی نیست و این شرطی شدگی به طور خاص شرطی سازی کنشگر است. چراکه با شرطی سازی کلاسیک نمی توان پاسخی جز پاسخ طبیعی آموزش داد. در جریان این شرطی سازی، پاسخ یا رفتار مذهبی به این دلیل شکل می گیرد که تقویت مثبت یا منفی به دنبال داشته است. بسته به منظم یا نامنظم بودن این تقویت، دو نوع رفتار مذهبی شکل می گیرد، که عبارت اند از:
الف) خرافات
هنگامی که تقویت بدون توجه به رفتار حیوان و به صورت اتفاقی صورت می پذیرد، رفتار خرافی شکل می گیرد. در واقع خرافات، شرطی شدگی نامنظم است و پاسخ های خرافی به محض استقرار، میل به تداوم دارند؛ حتی وقتی که در ادامه به ندرت تقویت می شوند. دینداران البته آیین های سنتی خود و عمل به آن ها را حاصل شرطی شدن اتفاقی نمی دانند.
ب) رفتار مذهبی
نظریه پردازان رفتاری، تمام رفتارهای مذهبی را خرافات و رفتارهای حاصل شده از تقویت نامنظم نمی دانند! گاهی تقویت های منظمی در محیط های اجتماعی وجود دارند که با پاسخ ها، رابطه واقعی دارند و باعث تثبیت رفتارهای دینی در یک جامعه می شوند. در واقع با انجام رفتارهای مذهبی و دریافت تقویت، نرخ این رفتارها افزایش می یابد و نظریه پردازان رفتاری به این وضعیت عنوان ایمان را می دهند.
نظریه های مقایسه ای و رابطه رفتارگرایی و دین
نظریه پردازان مقایسه ای در رابطه رفتارگرایی و دین، رفتار برخی جانوران در محیط طبیعی را یادآور آداب مذهبی می دانند و شواهد ذیل را برای اثبات این مدعا ارائه می دهند:
الف) تعبد سگ سارانه
در پژوهش بین رابطه رفتارگرایی و دین، در سگ ها این رفتارها را مشاهده می کنیم: عشق و قدردانی آمیخته با احترامی در حد ستایش، ترس بنده وار در برابر قدرت برتر (فورد هارتمن، 188۲) که به تکریم و احترام بدل می شود، دلبستگی عادی که به تسلیم پایدار و مطلق تبدیل می شود، و همچنین وفاداری تا دم مرگ. یعنی در سگ ها همانند انسان ها، طبع مذهبی و مشترک و به دنبال آن کرنش در برابر یک موجود برتر را می بینیم.
البته هارتمن و منتقدان ضمن موافقت با وجود تعبد سگسارانه، مخالفت خود را با وجود طبع مذهبی در سگ ها اعلام کرده اند. این منتقدان با ارجاع به این نکته که سگ یک موجود انسان ساز است و تعبدهای سگ سارانه به دلیل شرطی شدن سگ ها توسط انسان هاست، موافق طبع مشترک یا زمینه های زیست شناختی مشترک بین سگ و انسان نیستند و نتیجه می گیرند که در انسان ها هم همانند سگ ها تعبد حاصل شرطی شدگی است! اما مطالعات مقایسه ای در اینجا متوقف نشده و به جست و جوی زمینه های بندگی و دینداری در حیواناتی که خلاف سگ ها، وحشی هستند پرداخته اند.
ب) نور و نیایش میمون ها
در حیات وحش آفریقای جنوبی گونه ای از بابون ها دیده شده اند که رفتارها، مناسک و آیین هایی دارند که خیلی شبیه به آیین های مذهبی انسان هاست. بخش اعظم این بابون ها در طی روز مشغول جمع آوری غذا، تیمار کردن و سایر کارهای بابونی هستند؛ اما همینکه خورشید به افق می رسد، بالای تپه ای گرد هم می آیند و به سوی غروب آفتاب جیغ می کشند.
وقتی که خورشید کاملا غروب می کند و تاریک می شود، بابون ها آرام می شوند و کارهای معمولی شان را از سر می گیرند. بر اساس این مشاهده گفته می شود نوعی نورگرایی در این حیوانات دیده می شود. منتقدان به این مثال می گویند این نوعی واکنش انعکاسی است که ساختارهای مغزی حیوان در مقابل نور نشان می دهند و این گرایش به آفتاب را یک نوع رفتار مذهبی نمی دانند. در همین راستا در رابطه رفتارگرایی و دین، بیان کرده اند که مقدس بودن نور در ادیان هندوئیسم، بودیسم و دیگر ادیان به دلیل پایگاه های زیست شناختی بوده و به تدریج تبدیل به یک آیین و امر مقدس شده است.
پ) رقص آیینی در حیوانات
در گروه میمون ها و شبه میمون ها، حرکات موزونی دیده می شوند که احتمالاً موجب نوعی شور، هیجان و هماهنگی بین آنهاست. این حرکات الگویی دارد که شبیه آن در حرکات هماهنگ میان انسان ها در آیین های مختلفی همچون بودا، یوگا، صوفی گری، مسیحی و … دیده می شود. این هماهنگی رفتاری نشان می دهد که زمینه های مشترکی در انسان و حیوان در زمینه رابطه رفتارگرایی و دین وجود دارد.
موضع دینداران در برابر نظریه های رابطه رفتارگرایی و دین
دینداران در برابر رابطه رفتارگرایی و دین، با شکل های رادیکال نظریه های رفتاری همدلی ندارند و موافق با این دعوی که همه دین شرطی شدگی است، نیستند. به عبارت دیگر، دینداران تمایلی ندارند که همه دین را به شرطی شدگی های کنشگر تقلیل بدهند. در این میان عده ای ضمن عدم تمایل به تقلیل دین به شرطی شدگی، گفته اسکینر و نظریه های رفتاری را مشروط به اینکه توصیف همه دین نباشد قبول می کنند؛ به این معنی که برای دین بیشتر از یک سطح رفتاری قائل اند.
در واقع دینداران هنگامی با یافته های رفتارگرایانی مانند اسکینر مشکلی ندارند که در کنار جنبه های رفتاری دین، جنبه های دیگر نیز در نظر گرفته شوند و اعتقاد دارند در این صورت روانشناسی رفتاری و شرطی سازی کنشگر می توانند به عنوان یک روش در خدمت دین قرار بگیرند. آن ها همچنین بر این باورند که از ادغام دیدگاه های رفتاری با معنویت، می توان از مزیت های هردو بهره برد.
برای مثال در بحث خرافات، ضمن پذیرش تبیین های اسکینر در این مورد، بیان می کنند که چون انسان ها جنبه های شناختی دارند، می توانند با بررسی باورها و رفتارهایشان، جنبه های خرافی را از آن ها بیرون بکشند و روانشناسی رفتاری به دینداران کمک می کند که با دید منتقدانه تری به باورهایشان نگاه کنند و خرافه را از غیر آن بازشناسند. البته علی رغم این باور در میان دینداران که قائل به سطوح مختلفی برای دین هستند؛ بسیاری از آن ها در عمل، دینداری را به رفتارگرایی تقلیل می دهند.
دو دیدگاه در برابر روانشناسی مقایسه ای
با مقایسه پارسایی، ایمان و دینداری در انسان با رفتارهای مشابه در حیوان، دو نتیجه را در رابطه رفتارگرایی و دین می توان استخراج کرد:
الف) بی اعتباری پارسایی
مقدس بودن رفتارها، مناسک و آیین های مذهبی را رد کنیم؛ چراکه تعبد و آیین ها و رفتارهایی که در انسان ها دیده می شوند، در حیوانات هم وجود دارند و همین موضوع پارسایی را از حالت مقدس خود خارج کرده و آن را بی اعتبار می سازد.
ب) اعتبار پارسایی
شباهت های میان تعبد، آیین ها و رفتارهای انسان ها و حیوانات را شاهدی بر تمایلات فطری یا زیست شناختی بدانیم. فطری بودن در اینجا بدین معنی است که زمینه هایی در انسان وجود دارد که می تواند موجب پذیرش این امر الهی در او شود. البته این تمایل فطری یا زیست شناختی به معنی بی اعتباری پارسایی نیست؛ همانطور که پارسایی خداگرایانه دروغ نیست.
از رفتارگرایی تا خدا و رابطه رفتارگرایی و دین
از رفتارگرایی تا خدا گفته شده. این بده بستان دیدگاه و فرضیه و استدلال، فقط چشمه ای از گفت و گوی شکل گرفته میان دین و علم، به خصوص علم روانشناسی است. مکاتب و دیدگاه های دیگری نیز در روانشناسی و همچنین علوم دیگر به تلاش برای تبیین دین و مطالعه آن پرداخته اند. فارغ از درستی و غلطی هر کدام از استدلال های رد و بدل شده میان دین و روانشناسی در رابطه با آن یکی، شکل گیری و وجود این گفتمان است که همواره با ارزش شمرده می شود. اگر به این مبحث علاقه مند شدید، می توانید با پی گرفتن همین سر نخ، بیشتر درباره دین و رفتارگرایی مطالعه کنید.