احتمالا اولین تصوری که با دیدن عبارت «روانشناسی تکاملی چیست؟» به ذهنتان رسیده، آن است که می خواهیم درباره روانشناسی از نگاه تکاملی حرف بزنیم. این ایده، هم تا حدی درست است و هم تا حدی نادرست. روانشناسی تکاملی یکی از جدیدترین شاخه های روانشناسی و ـ شاید آخر این نوشتار بتوانیم ادعا کنیمـ یکی از جدیدترین نگاه ها به کل علوم اجتماعی است، که عبارت اند از: اقتصاد، انسان شناسی، جامعه شناسی و …. . پس در نوشتار روانشناسی تکاملی چیست ما با رشته ای سر و کار داریم که بسیار جدید بوده و حداقل در ظاهر، به گذشته های بسیار بسیار دور انسان می پردازد.
گذشته هایی که از آن حرف می زنیم، خیلی قبل تر از انقلاب صنعتی و حتی خیلی قبل تر از عصر اسطوره هاست؛ ما درباره چند هزار سال قبل صحبت نمی کنیم، بلکه درباره چندین میلیون سال قبل و حتی پیشتر از آن صحبت می کنیم! درست زمانی که طی تغییرات اندک اما مداوم، به انسانی تبدیل شدیم که الآن هستیم و برای ساکن شدن در مریخ در حال سرمایه گذاری و برنامه ریزی هستیم.
بخش های نوشتار
انسانی شدیم که …..
انسانی شدیم که ماهواره درست می کنیم، هواپیما می سازیم و قاره ها را پیمایش می کنیم. موسیقیهای دلنشین باخ، امینم، شجریان و غیره را گوش می دهیم. آثار بزرگ نقاشی را می بینیم و لذت می بریم. رمان های داستایوفسکی، خواهران برونته، هدایت و رولینگ را می خونیم و غرق در دنیاهایی می شویم که برایمان در داستان هایشان خلق کرده اند. قانون گذاری می کنیم، مرزهای سیاسی را تعیین می کنیم و کشورها را به وجود می آوریم. فرهنگ های گوناگون داریم با ارزش های مختلف و عرف ها و زیبایی شناسی مخصوص به خودشان. آیا همه اینها منشا تکاملی دارند؟ این سوال می تواند سرآغازی باشد برای پاسخ به سوال روانشناسی تکاملی چیست.
چند چرای چالشی
در نگاه اول، به نظر در دو پاراگراف اول روانشناسی تکاملی چیست، ادعاهای گزاف و بزرگی را مطرح کرده ایم. اما اجازه دهید قبل از اینکه سراغ اصل ماجرا برویم، اول به طرح چند سوال بپردازیم:
تا به حال دقت کرده اید که چرا در اکثر فرهنگ ها، خانم ها به زیبایی شان توجه بسیاری کرده و یا آقایان به پایگاه اجتماعی و وضع مالی شان اهمیت زیادی می دهند؟ یا این که چرا عده ای در ادبیات روزمره میگویند «آقایان اندام پرست هستند و خانمها آهن پرست»؟ آیا این اتفاقی است یا دلیلی هوشمندانه پشت سر دارد؟ یا چرا تقریبا در تاریخ، خانم ها لشکرکشی نکرده و جایی را فتح نکرده اند؟ یا چرا یکسری از هیجانات به صورت ثابت در همه انسان ها مشاهده می شوند؟ (دقیقا مثل دست و پا که در همه انسان ها از چند قرن قبل تا چند قرن بعد مشاهده میشوند).
برای پاسخ به سوالات بالا در باب روانشناسی تکاملی چیست، می توان از دانش های بسیاری استفاده کرد؛ از اسطوره ها و ادیان گرفته تا فلسفه و علم. در نوشتار روانشناسی تکاملی چیست، ما سعی داریم که نگاهی علمی ـ فلسفی داشته باشیم تا ببینیم آیا می توانیم پاسخی قانع کننده برای سوالات بالا و پرسش های دیگری که ذهنمان را مشغول می کنند، داشته باشیم؟
خوشبختانه ما در عصری زندگی می کنیم، که به نظر توانسته ایم پاسخ هایی قانع کننده و منطقی به سوالات مرتبط با روانشناسی تکاملی چیست بدهیم. پس اگر این نوشتار را می خوانید یعنی آن قدر از عمر انسان بخردِ بخرد (ساپینس) گذشته است که توانسته نظریه پردازی نسبتا خوبی نسبت به پدیده های بالا داشته باشد.
روانشناسی تکاملی چیست، نظریه تکامل و جمله معروف داروین
احتمالا اگر به هر کسی بگویید «آیا چیزی از تکامل شنیده اید؟»، پاسخ می دهند که «بله»؛ جالب آن که حتی درصدی هم به این فکر نمی کنند که شاید آن تصوری که از تکامل دارند با آن چیزی که به واقع در مورد نظریه تکامل مطرح است، از زمین تا آسمان متفاوت باشد. اگر به هر کدام از مواردی که در ذیل فهرست میکنم معتقد هستید، بهتر است این مطلب کوتاه درباره روانشناسی تکاملی چیست را مطالعه کنید.
همین طور در نظر داشته باشید که در نوشتار روانشناسی تکاملی چیست، نمی توان حتی بخش کوچکی از نظریههای تکامل و ریزه کاری هایش را مطرح کرد؛ باری صرفا قرار است مقداری با تکامل آشنا شویم. امید آن که در نوشتاری دیگر، مفصلتر به تکامل بپردازیم.
گزاره هایی که شاید به آن ها معتقد باشید:
۱. تکامل در مورد منشا حیات حرفی نمیزند.
۲. تکامل یک فرضیه است و اثبات نشده (یا تکامل یک نظریه است و تا اثبات شدن کار دارد).
۳. طبق تکامل، ما از نسل میمون هایی که همین الآن در باغ وحش و یا آفریقا می بینیم، آمده ایم.
۴. تکامل در گذشته اتفاق افتاده و الآن دیگر در حال وقوع نیست (یعنی عدم توجه و باور به این نکته که ما همچنان در حال تکامل یافتن هستیم).
۵. تکامل یعنی کامل شدن و پیچیده شدن؛ پس هر چه جلوتر می رویم، پیچیده تر خواهیم شد.
۶. تکامل، تصادفی رخ خواهد داد.
۷. چون فلان چیز تکاملی است، پس نمی توان آن را تغییر داد.
۸. نگاه تکاملی، کاملا ژن محور است.
… و گزاره های دیگری از این دست.
نظریهٔ انتخاب طبیعی: از دوستی تا جدایی، آن هم به خاطر روانشناسی تکاملی
بیایید همانند یک دانشمند پدیده ای را مشاهده کرده و سپس سعی کنیم برای آن نظریه ای ارائه دهیم. دقیقا همان کاری که داروین (Charles Darwin) و راسل والاس (Alfred Russel Wallace) انجام دادند. البته این دو، مستقل از یکدیگر به نظریه انتخاب طبیعی یا بقای اصلح رسیده اند. فرض کنید شما ۱۰۰ جفت زرافه را می بینید که به طور میانگین بیش از ۳ فرزند دارند. طبعا توقع داریم که در نسل بعدی، ما شاهد بیش از ۱۵۰ جفت زرافه باشیم. اما می بینیم که همان تعداد ۱۰۰ جفت زرافه همچنان در این جمعیت قابل مشاهده هستند. به نظرتان چه اتفاقی رخ داده است؟
حال در ادامه نوشتار روانشناسی تکاملی چیست، وقتی دقیق تر مشاهده می کنیم، متوجه می شویم که عده ای از این بچه زرافه ها به دلایل گوناگونی از بین می روند و می میرند و طبعا عده ای باقی می مانند. نظریه انتخاب طبیعی از همین جا آغاز می شود که به این صورت است: «عدهای از این بچه زرافه ها ویژگی هایی دارند که این ویژگی ها باعث می شوند آن ها از میان سایر بچه زرافه ها زنده بمانند». این ویژگیها طی تاریخی بسیار طولانی، منجر می شوند که ما گونه ای دیگر را شاهد باشیم. پس می توان گفت فشارهای محیط بر روی ویژگی هایی که گونه ها دارند تاثیر می گذارند.
بحث تکامل، فقط بحث داروین نیست
البته نظریه انتخاب طبیعی در بحث روانشناسی تکاملی چیست، به همین جا ختم نمی شود و نظریات دیگری هم در ادامه آمده و همین طور بحث های دیگری هم مطرح می شوند. مثلا ما وقتی به گونه های مختلف نگاه می کنیم و یا حتی به همین انسان هوموساپینس ساپینس نگاه می کنیم، متوجه تفاوت هایی در دو جنس می شویم. این تفاوتها از کجا می آیند؟ پاسخ این سوال در «انتخاب جنسی» است. و یا حتی وقتی به کلنیهای (Colony) مورچهها و موریانهها نگاه می کنیم، به نظر نمی رسد که فعالیت آن ها برای بقای مستقیم خودشان باشد و این جا است که نظریات دیگری نیز مطرح می شوند.
بد نیست که در ادامه بحث روانشناسی تکاملی چیست، به نکته مهمی هم اشاره کنم و آن این که نظریه تکامل یا فرگشت یا دگرگشت و یا هر اسم دیگری که می خواهیم بر آن بگذاریم، صرفا آن چیزی نیست که چارلز داروین مطرح کرده است؛ بلکه روز به روز رشد و پیشرفت کرده و موارد دیگری نیز به آن اضافه شده اند، و به مرور زمان کم و کاستیهایش برطرف شده است.
جدایی داروین و راسل والاس
سرانجام دوستی این دو دانشمند (داروین و راسل والاس) بر سر تبیین روان انسان از هم می پاشد. به این شکل که داروین می گفت روزی خواهد رسید که روانشناسی بر پایه های جدیدی بنیان گذاری خواهد شد؛ اما راسل والاس نظر دیگری داشت که آگاهی از نظر او را به عهده خواننده اهل تحقیق و جست و جو می گذارم.
ذهن، روان، شناخت و در نهایت روانشناسی تکاملی و اندکی هم مغز
در ادامه بحث روانشناسی تکاملی چیست، این سوالات نیز از پی هم قطار می شوند: فکرهای ما کجا هستند؟ امیال و آرزوهایمان چطور؟ چه اتفاقی رخ می دهد که از فلان غذا خوشمان می آید؟ وقتی که به فرد رویایی زندگی مان فکر می کنیم، دقیقا در کجایمان داریم فکر می کنیم؟ حافظه ما، که به نظر همه چیزمان ـ تا هویتمانـ در آن است، در کجا نگهداری می شود؟ (در اینجا بیشتر در باب حافظه و آینده بخوانید) این ها سوالات چند ده سال اخیر نیستند! بلکه قرن هاست که ذهن فلاسفه و دانشمندان را به خود اختصاص داده اند.
ذهن کجاست؟
بلاشک اکثرا بر این عقیده هستند که ما ذهن داریم. عدهای میگویند که ذهن جدای از بدن است، عدهای دیگر میگویند «خیر در خود بدن است»! بعضی دوگانه انگار هستند که انواع و اقسامی دارند و بعضی هم یگانه انگارند و آن ها هم انواعی دارند؛ که ما در گفتار روانشناسی تکاملی چیست، به این ها نمی پردازیم، زیرا از حوصله بحث خارج است
در قرن ۲۰ام اتفاقی افتاد که به نظر میرسد بعد از بیش از ۲ هزار سال توانسته ایم جواب بعضی از سوالاتمان را بدهیم. و آن این که فهمیدیم گویی همانطور که چشم وسیله ای برای بینایی است، مغز هم وسیله ای برای ذهن است. جایگاه ذهن و روان، گویا مغزمان می باشد (البته نه دقیقا؛ ولی تقریبا). این جاست که نظریات شناختی و قبل از آن حتی پردازش خبر و این جمله مشهور وینر به میان می آیند که جمله وینر می گوید: «خبر، خبر است؛ نه ماده و نه انرژی».
مغز سخت افزار و ذهن نرم افزار
کامپیوتر را در نظر بگیرید. به نظر از دو بخش اصلی تشکیل شده است: سخت افزار و نرم افزار. کار کامپیوتر پردازش کردن است. دقیقا همین رابطه در مورد مغز و ذهن هم صدق می کند. مغز سخت افزار است و ذهن نرم افزار. در واقع کار روان انسان پردازش کردن اطلاعات دریافتی از محیط و بعد تحویل دادن خروجی آن است، که این خروجی می تواند رفتار باشد. این جا است که رشتههای علوم شناختی پا به میدان می گذارند. در واقع تمام آنچه که ما داریم پردازش کردن است؛ حتی احساسات و هیجاناتمان هم به نوعی یک سیستم پردازشی هستند.
روانشناسی تکاملی و شناخت هزاران تکه ذهن
بدن ما از قسمت های مختلفی تشکیل شده است: از قلب، کلیه و باقی موارد از این دست، که هر کدام طی تاریخ تکاملی مان شکل گرفته اند. هر کدام به ما کمک کرده اند تا سازگاری خود را افزایش دهیم. همانطور که بدنمان به بخش های مختلف تقسیم می شود، ذهنمان هم از بخشهای مختلف تشکیل شده که طی تاریخ تکاملی مان به دلیل آنکه سازگاری ما را افزایش میداده اند، ایجاد شده اند.
به دلیل پیچیدگی و گستردگی ذهن، ممکن است تعداد این بخشها، به هزاران بخش برسد. و یکی از کارهای روانشناسان تکاملی پیدا کردن این بخش ها می باشد. هر کدام از این بخشها مبتنی بر مدارهای نورونی هستند؛ شاید به این دلیل است که بعضی از آسیبهای عصبی، هیچ گاه بهبود پیدا نمیکنند!
و حال بعد از میلیون ها سال، رفتار
پس فهمیدیم که ذهن انسان همانند بدن انسان از چندین بخش تشکیل شده است که هر کدام طی تاریخ تکاملی، کمک به بقا و تولید مثل ما میکرده اند. یا به عبارت بهتر، کمک به افزایش سازگاری ما میکرده اند. در نتیجه آن ها نسبت به بخشهای دیگر باقی ماندند. این بخشها اطلاعات را از محیط گرفته و پردازش می کنند و در نهایت بعد از پردازش درست، مثل کامپیوتر خروجی ای خواهیم داشت که برای انسان، رفتار است. در واقع و در نهایت، شاید بتوان گفت که پشت هر رفتار شما، میلیونها سال آزمون و خطای تکامل در محیطهای مختلف نهفته است.