همه ما، بهعنوان افراد بشر، روزانه در حوزههای مختلف زندگی با تعارض روبهرو هستیم. تعارض در معنای کلی آن یعنی ناسازگاری و تناقض بین دو یا چند ایده، رفتار، موقعیت و… تعارض میتواند بین دو یا چند فرد مختلف به وجود آید و منجر به اختلافات بینفردی شود. اما وقتی تناقض درونی میشود و ما با افکار، احساسات و رفتارهای خودمان دچار تعارض میشویم، میتواند تجربهای بهمراتب دشوارتر باشد.
چنین حالتی در روانشناسی در قالب نظریه ناهماهنگی شناختی مفهومپردازی شده و تابهحال مطالعات زیادی را به خود اختصاص داده است. در نوشتار حاضر، میبینیم که ناهماهنگی شناختی چیست، چگونه و در چه مواقعی تجربه میشود و ما به طور معمول چگونه با آن مقابله میکنیم.
بخش های نوشتار
ناهماهنگی شناختی چیست؟
در سال ۱۹۵۷، لئون فستینگر (Leon Festinger)، روانشناس آمریکایی، کتابی با عنوان نظریه ناهماهنگی شناختی منتشر کرد. فستینگر در این نظریه دو حالت را در نظر گرفت: ۱) تناقض بین دو فکر یا نگرش ۲) تناقض بین یک فکر یا باور و یک رفتار. طبق این نظریه، افراد در چنین حالتهایی دچار نوعی ناراحتی روانشناختی میشوند و به طرق مختلف، هشیار و ناهشیار، سعی میکنند این ناهماهنگی را رفع کنند. نظریه ناهماهنگی شناختی فستینگر یکی از پراستفادهترین و تأثیرگذارترین نظریات در روانشناسی اجتماعی است.
مثال هایی برای ناهماهنگی شناختی
برای اینکه به شکل ملموستری درک کنیم که ناهماهنگی شناختی چیست، خوب است به چند مثال در زندگی روزمره بپردازیم.
در حالت اول، یعنی تناقض بین دو فکر، باور یا نگرش، فردی را در نظر بگیرید که باور دارد دروغ گفتن کاری ناپسند است و باید از آن اجتناب کرد. درعینحال، فکر میکند که گاهی شرایطی پیش میآید که برای حفظ منافع مادی یا معنوی، لازم است که دروغ گفت. در چنین حالتی، این فرد دچار نوعی ناراحتی ذهنی میشود، چرا که این دو باور نمیتوانند در کنار هم در نظام اعتقادی فرد جا بگیرند.
برای حالت دوم، بیایید خودمان را تصور کنیم. اغلب انسانها، بهویژه در جهان امروز، میدانند که استعمال دخانیات، از جمله سیگار، مضرات زیادی به دنبال دارد. یا اینکه داشتن فعالیت جسمانی و ورزشکردن به طور منظم، برای سلامتی جسم و روان ما بسیار مهم است. بااینحال، اگر به خود یا اطرافیانمان نگاه کنیم، میبینیم که افراد زیادی از دخانیات استفاده میکنند و شاید حتی روزانه یک پاکت سیگار بکشند. تقریباً همه ما تنبلی در ورزشکردن را تجربه کردهایم و خیلیهایمان به دلیل سبک زندگی و مشاغلمان در دنیای مدرن، اصلاً وقت نمیکنیم فعالیت جسمانی را در برنامهمان قرار دهیم.
همانطور که میبینید، بین باورها و رفتارهای ما در ناهماهنگی شناختی چیست تناقضات زیادی وجود دارد. بهطورکلی، فرض بر این است که چنین تناقضهایی نظام روانی ما را آزار داده و ما را در جهت رفع تعارض سوق میدهند. بااینحال، همچنین میبینید که خیلی اوقات، انسانها با این تعارضهای فاحش مشغول زندگیشان هستند! پس نتیجه تجربه ناهماهنگی شناختی چیست و ما چهطور بااینهمه تعارض درونی باز هم باورها و رفتارهایمان را حفظ میکنیم؟
شیوههای مقابله با ناهماهنگی شناختی چیست؟
فستینگر و همکارانش علاوه بر مفهومپردازی ناهماهنگی شناختی، شیوههای مقابله با آن را نیز در افراد و موقعیتهای مختلف بررسی کردند. مشاهده شده که برای رفع این تعارضات درونی، انسانها معمولاً از سه روش استفاده میکنند. در ادامه، ضمن معرفی این روشها، به بخش مثالهایی برای ناهماهنگی شناختی هم بازمیگردیم تا حل تعارضات در آن مثالها را هم بررسی کنیم.
نادیدهگرفتن
در اولین تلاش برای رفع ناهماهنگی شناختی، افراد موقعیتها و افکار متعارض را نادیده میگیرند. مثلاً وقتی کسی باور دارد که کمک به هم نوع مهم و ارزشمند است، اما به فقیر سر چهارراه هیچ کمکی نمیکند، ممکن است کلاً این پیشامد را نادیده بگیرد یا هیچ توجهی به فقیران سر چهارراه نشان ندهد. یا اینکه ممکن است در برخورد با این افراد، به طور ناهشیار، اصلاً ارزشها و افکار نوعدوستانه خود را به یاد نیاورد.
کسب اطلاعات بیشتر
گاهی ما به دنبال تجربه تعارض بین دو ایده یا رفتار، به طور هشیار یا ناهشیار، سعی میکنیم برای تأیید باورها یا رفتارهایمان اطلاعات بیشتری به دست آوریم. مثال اول را به یاد بیاورید؛ ممکن است فرد به دنبال چنین تعارضی در باورهایش، به دنبال قصههایی بگردد که نشان دهند گاهی دروغ گفتن زندگی یک انسان بیگناه را نجات داده است یا حتی به دنبال مسائل حقوقی و قانونی باشد که بتواند از آنها چنین برداشت کند که لازم است بعضی مواقع حقیقت را نگفت. با یافتن تأییدی برای اینکه دروغ گفتن همیشه هم بد نیست، فرد میتواند این دو باور متناقض را در کنار هم حفظ کند.
تغییر
در نهایت، مواقعی پیش میآید که افراد تصمیم میگیرند واقعاً تعارض را برطرف کرده و تغییری در رفتار یا باورهایشان ایجاد کنند. برای مثال، فردی که سیگار مصرف میکند، به این نتیجه میرسد که سلامتیاش واقعاً در خطر بوده و بهتر است مطابق باورهایش عمل کند، پس رفتارش را در راستای اعتقادش به مضر بودن سیگار، تغییر میدهد و سیگار را ترک میکند. البته تغییر بهطورکلی از ما انرژی روانی زیادی صرف میکند و حتی در جهت مثبت هم نوعی عامل استرسزا است؛ بنابراین، این شیوه مقابله با ناهماهنگی شناختی به اراده یا عامل محرکی قوی نیاز دارد.
علاوه بر اینها، یکی از انتقاداتی هم که به نظریه ناهماهنگی شناختی فستینگر وارد شده، این است که همه انسانها در برخورد با تعارض درونی، دچار ناراحتی نمیشوند. برای نمونه، ممکن است فردی باور داشته باشد که مطالعه و کتابخواندن کاری ارزشمند است، اما اینکه خودش هیچ زمانی را به مطالعه اختصاص نمیدهد چندان هم برایش آزاردهنده نیست و البته در جواب هم میتوان گفت که شاید چنین فردی برای خودش بهانههایی واقعی یا واهی میتراشد، مثلاینکه وقت کافی ندارد، کتاب گران است (!) یا بهجای مطالعه، فیلم تماشا میکند و بدینطریق رفتار خود را توجیه کند.
نقش موسیقی در ناهماهنگی شناختی چیست؟
یکی از فرضیههایی که در ارتباط با ناهماهنگی شناختی مطرح شده، به نقش موسیقی پرداخته است. طبق این فرضیه، بشر از ابتدا در جهانی از تعارضات بینفردی و درونفردی زندگی میکرده است. در چنین جهانی، موسیقی به تکامل شناخت انسانی کمک کرده و میتواند تجربه ناهماهنگی شناختی را کاهش دهد. منطق پشت آن نیز به این صورت است: ازآنجا که انسانها همواره در تلاش بودهاند تا میزان ناهماهنگی شناختی را کاهش دهند و برای این کار، بخشی از شناختها (یعنی افکار، حافظه، ادراکات و…) خود را نادیده میگرفتند، در صورت ادامه چنین روندی، تواناییهای شناختی انسان تا به این حد پیشرفت نمیکرد.
در این اثنا، موسیقی عاملی بوده که از نادیدهگرفتن و ارزشزدایی از افکار و شناختهای متعارض جلوگیری کرده و بهاینترتیب، به پیشرفت شناخت بشر کمک کرده است.
ماییم و اینهمه تعارض!
در این نوشتار، دانستیم که ناهماهنگی شناختی چیست و داشتن ناهماهنگی شناختی در یک فرد به چه معناست. همچنین، مثالهایی برای ناهماهنگی شناختی مطرح شد و دیدیم که نظام روانشناختی ما قادر است خودش تعارضها را به نحوی حلوفصل کند.
در پایان ناهماهنگی شناختی چیست، خوب است باز هم یادآوری کنم که جهان و زندگی بشری سرشار از تعارض است. تعارض در روابطمان با دیگران و با خودمان امری طبیعی است، مهم این است که با اندکی تأمل، به منشأ آن پی ببریم و تا حد امکان اجازه ندهیم ناهشیارمان با روشهایی ناکارآمد، مثل انکار، سرزنش یا نزاع و درگیری، این تعارضها را حل کند، بلکه بهتر است تلاش کنیم تا هشیارانه و با دانش کافی با تعارضهایمان برخورد کرده و به کارآمدترین شکل، آنها را برطرف کنیم.