احتمالاً همۀ ما افرادی را چه در محل کار و چه در زندگی شخصی خود میشناسیم که شنوندگان بسیار خوبی هستند. مهم نیست در چه موقعیتی باشیم، به نظر میرسد آنها همیشه میدانند چه چیزی بگویند و چگونه آن را بیان کنند تا ما آزرده خاطر و یا غمگین نشویم.
همچنین احتمالاً افرادی را نیز میشناسیم که در مدیریت احساسات خود استاد هستند. آنها نیز در موقعیتهای استرسزا، عصبانی میشوند؛ در عوض، این توانایی را دارند که برای مشکلاتشان با آرامش راه حل پیدا کنند. از طرفی، انتقاد را به خوبی دریافت میکنند و میدانند چه زمانی از آن برای بهبود عملکرد خود استفاده کنند.
تمام این ویژگیها و البته ویژگیهای متعدد دیگر، برای کسانی صدق میکند که دارای هوش هیجانی یا عاطفی بالایی هستند. از آنجایی که میتوان به صراحت بیان کرد که هوش هیجانی یکی از واجبات برای هر فرد در زندگی شخصی و البته حوزۀ کاری و شغلیاش میباشد، من در این نوشتار قصد دارم گوشهای از حقیقتها و کاربرد هوش هیجانی در محیط کار را بررسی کنم.
بخش های نوشتار
هوش هیجانی (EQ) چیست؟
اصطلاح هوش هیجانی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط روانشناسی به نام پیتر سالووی مطرح شد. آن اظهار داشت، کسانی که ازاین هوش برخوردارند، میتوانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، و بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز بگذارند.
هوش عاطفی و یا همان هوش هیجانی عبارت است از: توانایی تشخیص احساسات، درک تاثیر حرفهای شما بر دیگران و فهمیدن اینکه چگونه احساسات شما بر افراد اطرافتان تأثیر میگذارد. این توانایی، همچنین شامل درک شما از دیگران میشود؛ وقتی احساس آنها را درک میکنید، این امکان را پیدا میکنید که روابط خود را به طور مؤثرتری مدیریت کنید.
افرادِ باهوش عاطفی، در مدیریت احساسات خود توانمند هستند؛ زیرا توانایی حفظ آرامش و کنترل احساسات در شرایط دشوار از نتایج این نوع از هوش آنهاست. به طور کلی، هوش هیجانی توانایی درک و مدیریت احساسات خود به روشهای مثبت است، بهمنظور: کاهش استرس، برقراری ارتباط مؤثر، همدلی با دیگران، غلبه بر چالشها و خنثیکردن تعارض.
عناصر مهم هوش هیجانی
دانیل گلمن (Daniel Goleman)، روانشناس آمریکایی، در کتاب خود با عنوان «هوش عاطفی؛ چرا میتواند بیشتر از ضریب هوشی مهم باشد؟» در سال 1995، چارچوبی از پنج عنصری ایجاد کرد که هوش هیجانی را تعریف میکنند. در ادامه، به صورت موردی هر عنصر را نام برده و شرح میدهم:
خودآگاهی
افراد با هوش هیجانی بالا، معمولاً بسیار خودآگاه هستند. آنها احساسات خود را درک میکنند و به همین دلیل اجازه نمیدهند احساساتشان بر آنها حکومت کند. آنها همچنین حاضرند صادقانه به خودشان نگاه کنند ، نقاط قوت و ضعف خود را میشناسند و روی این زمینهها کار میکنند تا بتوانند عملکرد بهتری داشته باشند. بسیاری از مردم بر این باورند که این خودآگاهی مهمترین بخش این هوش و یکی از عناصر مهم کاربرد هوش هیجانی در محیط کار است.
خودتنظیمی
خودتنظیمی، توانایی کنترل احساسات و تکانهها است. افرادی که در رفتارهایشان خودتنظیمی دارند، معمولاً به خود اجازه نمیدهند بیش از حد عصبانی باشند و تصمیمهای تکانشی و بیدقتی بگیرند. آنها قبل از اقدام به هر کاری فکر میکنند.
انگیزه
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند معمولاً با انگیزه هستند. آنها مایلند لذت نتایج فوری را برای رسیدن به موفقیتهای بلندمدت به تعویق بیندازند. پس میتوان یک کاربرد هوش هیجانی در محیط کار را انگیزه نامید.
همدلی
این شاید دومین عنصر مهم هوش هیجانی باشد. همدلی، توانایی شناسایی و درک خواستهها، نیازها و دیدگاههای اطرافیانتان است. افراد همدل در تشخیص احساسات دیگران خوب هستند، حتی زمانی که ممکن است این احساسات واضح نباشند.
در نتیجه، افراد همدل معمولاً در مدیریت روابط، گوشدادن و ارتباط با دیگران در سطح بالایی هستند. آنها از کلیشهسازی و قضاوت سریع اجتناب میکنند و زندگی خود را به شیوهای بسیار باز و صادقانه میگذرانند.
مهارتهای اجتماعی
صحبتکردن با افرادی که مهارتهای اجتماعی خوبی دارند، معمولاً آسان است. همین موضوع نشاندهندۀ یکی دیگر از نشانههای هوش هیجانی بالاست. در حقیقت، این افراد در ارتباط برقرار کردن با دیگران راحتتر از باقی مردم هستند.
کسانی که مهارتهای اجتماعی قوی دارند، معمولاً به جای تمرکز صرف بر موفقیت خود، به دیگران کمک میکنند تا ایشان نیز پیشرفت کنند و بدرخشند. آنها میتوانند اختلافات را مدیریت کنند، ارتباط برقرار میکنند و در ایجاد و حفظ روابط استاد هستند. این موضوع میتواند کاربرد هوش هیجانی در محیط کار را نشان بدهد.
حال که تا اینجا عناصر اصلی هوش هیجانی را بررسی کردیم، میتوان نتیجه گرفت که تمام این ویژگیها در فضای کاری و شغلی افراد، بسیار مؤثر و مهم تلقی می شوند؛ به این معنا که گویی کلید موفقیت درمحیط کار، داشتن هوش هیجانی بالاست. پس بیایید بیشتر در اینباره بفهمیم:
هوش هیجانی مقابل هوشبهر (IQ) در محیط کار
مشخص شده است که هوشبهر(IQ) در منطق و حافظه و مهارت حل مسئله نقش بسزایی ایفا میکند که این برای تعیین سازگاری فرد با محیط کار بسیار مهم است. با این حال، هوش هیجانی یک فرد (EQ) به همان اندازه حائز اهمیت است.
افرادی که در مدیریت احساسات خود مشکل دارند واز مؤلفههای هوش هیجانی برخوردار نیستند، میتوان اذعان کرد که در حرفۀ خود پیشرفت چندانی نخواهند کرد. از سوی دیگر، به کارگیری مهارتهای هوش هیجانی در موقعیتهای کاری روزمره، به ارتقای روابط سازندهتر بین همکاران ختم شده که همین منجر به نتایج گروهی چشمگیر میشود.
با تمام این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت که نه تنها هوش هیجانی و عاطفی مهم است، بلکه اهمیت و کاربرد هوش هیجانی در محیط کار از هوشبهر یا همان IQ نیز بالاتر است.
چرا کاربرد هوش هیجانی در محیط کار بیشتر از IQ است؟
حال سوال این است که چرا در محل کار، EQ بهتر از IQ است؟ بر اساس مطالعهای، تنها 25 درصد از موفقیتهای شغلی توسط IQ پیشبینی میشود! 75 درصد باقی مانده از موفقیتهای شغلی با سطح خوشبینی، مهارتهای اجتماعی و توانایی فرد در مدیریتِ مؤثر استرس (ویژگیهای مهم EQ) پیشبینی میشود.
تحقیقات دیگری نشان میدهند که موفقیتهای زندگی حرفهایِ 81 درصد افراد به EQ و 21 درصد، به هوشبهر علمی (IQ )بستگی دارد. به همین علت دانیل گلمن معتقد است اهمیت و کاربرد هوش هیجانی در محیط کار از هوشبهر بیشتر است. در واقع، هوش هیجانی به ما کمک می کند تا بتوانیم احساسات و عواطف خود را بشناسیم و آن را به شکل مطلوبی، کنترل و ابراز کنیم.
کاربرد هوش هیجانی در محیط کار مدرن
همانطور که آگاه هستید، فناوری به سرعت در حال تغییر جهان است. هرچه بیشتر به هوش مصنوعی (AI)، ابزارها و سیستمهای پیشرفته وابسته میشویم، نیاز کمتری به مهارتهای فنی افراد پیدا میکنیم. ماشینها و بهطور کلی فناوری جدید، بهراحتی میتوانند بسیاری از مهارتها و تواناییهایی را که در زیر گروه IQ قرار میگیرند انجام دهند (حتی فراتر از توانایی انسانی!).
با این حال، داشتن مهارتهای هوش هیجانی برای یک ماشین بسیار دشوار و در مواقعی ناممکن است؛ در نتیجه، این موضوع باعث میشود افراد با EQ بالا در محل کار، ارزشمندتر به حساب بیایند. و حتی ممکن است کاربرد هوش هیجانی در محیط کار، از هوش مصنوعی فراتر برود.
هوش هیجانی، ابزاری بایدی!
بر اساس یک نظرسنجی که از 750 مدیر اجرایی و 1500 کارمند در سراسر جهان دربارۀ هوش هیجانی پرسیده شد، 74 درصد از مدیران اجرایی و 58 درصد از کارمندان، معتقدند که هوش هیجانی در آینده به یک مهارت «اجباری» تبدیل خواهد شد؛ چیزی که لازم است همه آن را فرا گرفته باشند.
هوش هیجانی دیگر صرفاً بهعنوان «یک ویژگی مثبت» تلقی نمیشود، بلکه بهعنوان یک قابلیت اصلی و واجب برای محیط کار مدرن ما (برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص روانشناسی صنعتی و سازمانی، کلیک کنید) محسوب میشود. همانطور که دکتر گلمن (Dr. Goleman) هنگام توصیف کسی که در دنیای امروزی دنبال شغل و حرفهای خاص است، میگوید: «دیگر فقط باهوش بودن کافی نیست!».
چگونه هوش عاطفی یا هیجانی خود را تقویت کنیم؟
درحالیکه علم در مورد اینکه آیا هوشبهر (IQ) یک فرد ثابت است یا خیر، هنوز به نتیجهای قطعی نرسیده است، خبر خوب این است که با کمی تمرین، میتوانیم EQ یا همان هوش هیجانی را بهبود ببخشیم. در واقع، مطالعات نشان میدهند که هوش هیجانی افراد در طول زمان تغییر میکند و حتی با افزایش سن نیز هوش هیجانی/ عاطفی میتواند تقویت شود. در ادامه به راههای ارتقای هوش هیجانی خواهم پرداخت:
گوش دادن درست را یاد بگیرید
به گفتۀ دکتر گلمن، شایعترین نشانۀ هوش هیجانی پایین در محل کار، مهارتهای ضعیف گوشدادن است؛ مانند قطعکردن صحبتهای افراد یا پاسخ دادنهای عجولانه. برای پرورش مهارت گوشدادن فعال، سعی کنید علاوه بر مکالمه سطحی، به معنای عمیقترِ پشتِ کلمات یک فرد تمرکز کنید.
آنها واقعاً چه چیزی را میخواهند بیان کنند؟ به لحن، زبان بدن و احساسات پشت کلمات دیگران توجه کنید. این نوع گوش دادن تمرکز شما را بهبود میبخشد و عملکرد شغلیتان را ارتقا میدهد.
وجود خودتان را ابراز کنید
همانطور که خوب گوش دادن مهم است، به همان اندازه ابراز صادقانۀ خودمان هم بااهمیت است. در محل کار، اگر همیشه سکوت کنید و هرگز نظرات خود را بیان نکنید، اگر هرگز جرأت ارائۀ دیدگاه متضادتان و یا دفاعیه از خود یا دیگران را نداشته باشید، در نهایت تمام این موارد، روی شغل شما تأثیر منفی خواهد گذاشت.
رهبران قوی و افراد موفق در محیط کار، کسانی هستند که ایدههای خود را ارائه میدهند و می توانند آن ایدهها را به شیوهای مثبت به اشتراک بگذارند. راههای پرورش این مهارت در محل کار، شامل: دوری نکردن از مکالمات دشوار، ارائه ایدهها در جلسات، و همچنین برقراری ارتباط مثبت اما صادقانه با همۀ همکاران بدون در نظر گرفتن سلسله مراتب، میشود.
انتقاد را به عنوان یک فرصت یادگیری بپذیرید
هیچکس از مورد انتقاد قرارگرفتن لذت نمی برد؛ اما نحوۀ پاسخ ما به انتقاد، تأثیر زیادی بر رشد هوش هیجانی ما دارد. با خشن برخوردکردن و یا سرزنش دیگران در مواجهه با انتقاد، فرصتهای حیاتی یادگیری و رشد را از دست میدهیم.
اگر متوجه شدید که هر بار از شما انتقاد میشود، واکنش تدافعی نشان میدهید، به جای این رفتارهایی که ممکن است اثرات جبرانناپذیری بر حرفۀ شما بگذارند، سعی کنید مسئولیت اعمال خود را بپذیرید و ارزیابی کنید که دفعۀ بعد چه کارهایی را بهتر میتوانید انجام دهید تا از انتقادات بیشتر جلوگیری کنید.
یک دفتر خاطرات داشته باشید
تحقیقات نشان میدهند که یادداشت اتفاقات روزانه برای ارتقای EQ مفید است؛ زیرا رها کردن افکار و احساسات خود بر روی کاغذ، همانند این است که واقعیت در جلوی چشمانتان قدم بزند. این، به شما کمک میکند تا احساسات خود را بهتر درک کنید، و با آن احساسات به شیوهای مثبتتر مواجه شوید. نوشتن افکار و احساسات، اشتباهات شما را جلوی چشمانتان نمایان کرده و شما را بیشتر متوجه الگوهایی که در طول زمان در رفتارتان تکرار می شود، میسازد.
همدلی را تمرین کنید
همدلی زمانی است که احساسات دیگران را درک میکنید و از دید آنها مسائل را میبینید. افراد با هوش هیجانی بالا شفقت دارند و میدانند که همدلی با دیگران نشانۀ قدرت است، نه ضعف. همدلی، در حقیقت با حفظ احترام متقابل، ارتباط با افرادی با عقاید مخالف شما را راحتتر میکند؛ این ویژگی برای سازگاری در محیط کاری حائز اهمیت است.
کاربرد هوش هیجانی در محیط کار: مهارتی مخصوص قرن جدید
هوش هیجانی یکی از کاربردیترین مهارتهای رفتاری در قرن بیستویکم محسوب میشود؛ زیرا در دنیای کسب و کار، اگر نتوانید این مهارت را تقویت کنید، گویی همیشه یک مرحله از باقی افراد عقبتر هستید.
به بیانی دیگر، هوش هیجانی نوعی استعداد/ مهارت عاطفی است که تعیین میکند چگونه از مهارتهای خود به بهتریننحو ممکن استفاده کنیم و حتی کمک میکند عقل را در مسیری درست به کار گیریم. با وجود اینکه ممکن است ضریب هوشی بالای شما در انجام خودِ کار کمککننده باشد، شما برای سازگارشدن در محیط کار، باید سعی کنید مهارتهای هوش هیجانی را در گنجینۀ رفتار خود، ذخیره کنید.