با پیوستن به جامعه بزرگسالان، خیلی چیزها عوض می شود؛ برای بعضی این گونه است که ارزش مفاهیمی مانند عدالت و آزادی از دست می رود، سیاست قابل لمس، ناامیدی پررنگ و تصور آینده ای روشن، خوش بینی ای بیش از اندازه تلقی می شود. دنبال کردن تمام تغییراتی که در عینک برخی از این افراد پس از ورود به بزرگسالی اتفاق می افتد من را به مفهوم «افسردگی واقع بینانه» رساند.
در ساده ترین حالت ممکن، این مفهوم یعنی خبری از «تحریف شناختی» و «تنظیم هیجانی» نادرست نیست؛ آنچه آن بیرون وجود دارد واقعا تاریک است، و شمردن و بیان تغییرات، بعد از ورود به بزرگسالی در بعضی جاها می تواند بیرون را تاریک تر نیز بسازد. اما برای روشن نگه داشتن چراغ -نه از روی پایین بودن «ریسک پذیری» بلکه برای اینکه بتوانید متن را دنبال کنید- باید بگویم این تمام تغییرات نبوده و نیستند. یکی دیگر از تغییراتی که اتفاق می افتد و تمام تغییراتی که بیان کردم در مقابل این تغییر سر تعظیم فرود می آورند، «پیری شناختی» است.
بخش های نوشتار
پیری شناختی چیست؟
پیری شناختی یا زوال شناختی، ترکیبی ظاهرا ترسناک است! اگر بخواهم شاعرانه پیری شناختی را تعریف کنم، پیری شناختی یعنی «از دست دادن، مردن و رفتن». اگر بخواهم علمی تعریف کنم باز هم یعنی «از دست دادن، مردن و رفتن»؛ چراکه این پاراگراف یک پاراگراف سیاست زده است که در آن زور شعرا به علما می چربد!
اما از سیاست که بگذریم، همانند دیگر اعضای بدن، مغز انسان نیز با افزایش سن پیر می شود و همان گونه که ضعف هایی در توانایی های بدنی و حرکتی انسان رویت می شود، توانایی ها و کارکردهای مغزی و شناختی انسان نیز ضعیف می شوند و کاهشی در اکثر آنها مشاهده می شود. به زوال این کارکردها که در نتیجه افزایش سن اتفاق می افتد، اصطلاحا پیری شناختی گفته می شود.
در مورد سن شروع پیری شناختی، باوری رایج و البته اشتباه در جامعه وجود دارد. بسیاری از افراد گمان می کنند که پیری شناختی با ورود به سالمندی یعنی ششمین دهه زندگی آغاز می شود. اما برخلاف این تصور، مطالعات جدید نشان داده اند که پیری شناختی، تقریبا از اوایل بزرگسالی آغاز می شود. در پی این مطالعات، از سوی کنشگران علوم شناختی برای تصحیح این باور عمومی، تاکنون تلاش های زیادی صورت گرفته است. یکی از دلایل اهمیت ترویج نتایج چنین مطالعاتی، این است که پیر شدن مغز که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، خود را در قالب کاهش «کارکردهای شناختی» نشان می دهد. اما منظور از کارکردهای شناختی دقیقا چیست؟
کارکرد شناختی چیست؟
اصطلاح کارکردهای شناختی در علوم اعصاب شناختی در اشاره به کارکرد مغز به کار می رود و به «سازه ای عینی»، ناظر به «احساس»، «ادراک»، «توجه»، «حافظه»، «کارکردهای اجرایی» و «شناخت اجتماعی» و مواردی از این قبیل، اشاره دارد. منظور از سازه عینی این است که هر کدام از این سازه ها، خاستگاه مغزی، روش سنجش و مداخله مشخصی دارند.
اهمیت کارکردهای شناختی بدین دلیل است که ما در انجام تمام کارهای ساده و پیچیده، در زندگی روزمره مان، از این کارکردها استفاده می کنیم. بنابراین، بررسی هرگونه تغییری -چه کاهش و چه افزایش- در این کارکردها برای محققان ارزشمند است و لازم است تا عموم مردم از عواملی که بر این کارکردها تاثیر می گذارند، آگاه باشند و سن یکی از این عوامل است.
کاهش کارکردهای شناختی چگونه بر زندگی ما تاثیر می گذارد؟
پیری شناختی یا کاهش کارکردهای شناختی در سطح مغزی، به دلیل مواردی مانند از بین رفتن سیناپس ها یا ارتباطات میان سلول های مغزی اتفاق می افتد. اما کاهش این کارکردها چگونه بر زندگی ما تاثیر می گذارد؟ برای پاسخ به این سوال، باید بگویم که دو بعد داریم که میانشان پیوندی سخت برقرار است و حاضر به ترک یکدیگر نیستند -که اگر از بعد اول غافل شوید دومی را هم از دست می دهید؛ بعد اول شناخت و بعد دوم رفتار است.
در واقع اگر شناخت و یا کارکردهای شناختی آسیب ببینند، نمی توانیم متوقع باشیم که رفتار اختصاصی مرتبط با آن کارکرد شناختی دست و پا شکسته نباشد. می توان گفت ردپای کارکردهای شناختی در سراسر زندگی دیده می شود و اشتراک تمام محیط هایی که در آن «کیفیت زندگی» بالا است، بعد از گوش دادن به حرف پدر و مادر و بزرگترها، رفتاری است که برآمده از یک شناخت سالم است. بنابراین، می توان گفت آثار پیری شناختی در سراسر زندگی انسان قابل مشاهده است و گستردکی این آثار می تواند بیانگر اهمیت آن در زندگی ما باشد. کاهش اکثر این کارکردها، با اختلال ایجاد کردن در بسیاری از رفتارهای ما، تاثیر قابل ملاحظه ای بر زندگی ما می گذارد.
آسیب برآمده از فرآیند پیری شناختی چقدر است؟
اما میزان خسارت چقدر است؟ زیاد. تقریبا از اوایل بزرگسالی، غالب «توانایی های شناختی» از جمله «تصمیم گیری»، «حل مسئله»، «برنامه ریزی»، «حافظه کاری» و «توجه تقسیم شده»، به تدریج رو به زوال می روند؛ در نتیجه آن دسته از رفتارهای ما که متاثر از این کارکردهای شناختی هستند دچار مشکل شده و عملکرد ما در زندگی به تدریج کاهش می یابد. تا به اینجا خبرهای بد را خواندید؛ و اما خبر خوب:
شکل پذیری مغز، محافظ پیری شناختی است و یا علت؟
یکی از مهم ترین یافته های علوم اعصاب، قابلیت «نوروپلاستیسیتی» یا «شکل پذیری مغز» است. تا دهه 1960 محققان معتقد بودند که تغییرات در مغز، فقط در دوران نوزادی و کودکی اتفاق می افتد و در بزرگسالی ساختار فیزیکی مغز ثابت است. باور به ساختار فیزیکی ثابت و عدم شکل پذیری مغز به این دلیل بود که در سطح ماکروسکوپی، در افرادی که دچار آسیب جدی مغزی شده بودند، بهبودی مشاهده نمی شد و محققان امکانات لازم برای مشاهده فعالیت های میکروسکوپی مغز را نداشتند. اما برخلاف باورهای پیشین، پیشرفت های مدرن نشان داد که مغز ساختاری پویا و شکل پذیر است.
شکل پذیری یعنی اینکه محیط و تجربیات می توانند بر مغز تاثیر بگذارند و در سطح مغزی این تاثیرات خود را در قالب به وجود آمدن ارتباطات بین سلول های مغزی، قطع شدن ارتباطات، تقویت ارتباطات از پیش موجود و مواردی از این قبیل نشان می دهد (برای آشنایی بیشتر با شکل پذیری مغز، اینجا کلیک کنید). در واقع، آن دسته از شبکه های نورونی که ما در رفتارهایمان از آنها استفاده می کنیم تقویت می شوند و این تقویت شدن می تواند به صورت قوی شدن ارتباطات از پیش موجود یا ایجاد ارتباطات جدید باشد. اما دسته دیگری از شبکه های نورونی که از آنها استفاده ای نداریم، به تدریج ضعیف شده و یا از بین می روند.
مشاهده چنین تغییراتی در سطح مغزی برای محققان، با این معنی همراه بود که مغز و توانایی های شناختی ثابت نبوده و متاثر از عوامل مختلف محیطی هستند. دسته ای از این عوامل باعث زوال تدریجی اکثر توانایی های شناختی -تقریبا از اوایل بزرگسالی- می شوند. در واقع وجود این عوامل در محیط، در تعامل با یک مغز تاثیر پذیر و شکل پذیر از محیط منجر به پیری شناختی می شود. اما در مقابل، دسته ای دیگر از عوامل محیطی، نقش محافظتی دارند و با تاثیر بر مغزی که شکل پذیر است باعث تقویت توانایی های شناختی شده و پیری شناختی را به تاخیر می اندازند. یکی از این عوامل حفاظتی، «مهارت آموزی» است.
مهارت آموزی، عاملی محافظتی در برابر پیری شناختی
مهارت آموزی اینجا قهرمان روایت است که مغز را از چنگال عوامل خطر نجات می دهد و در مقابل پیری شناختی یا «زوال شناختی» می ایستد و مانند ویتامین C برای پوست، در اینجا به داشتن مغزی جوان کمک می کند. در واقع یادگیری مهارت های جدید مثل مهارت ورزشی، نقاشی، موسیقی و حتی نحوه استفاده از آیپد (iPad) می تواند به عنوان یک راهبرد پیشگیرانه و یا درمانی مورد استفاده قرار گرفته و باعث جوان ماندن و یا جوان شدن مغز شود.
در همین راستا، مطالعه ای نشان داده است که یادگیری مهارت های جدید در افراد مسن می تواند تنها در شش هفته مغز آنها را تا 30 سال جوان تر کند (برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این مطالعه، اینجا کلیک کنید). در این مطالعه، افراد ۵۸ تا ۸۶ سال همزمان در سه تا پنج کلاس به مدت ۳ ماه و حدود ۱۵ ساعت در هفته، شرکت کردند. بعد از گذشت ۶ هفته، برخی از کارکردهای شناختی این شرکت کنندگان افزایش یافت و همانند افرادی بود که نسبت به این شرکت کنندگان 30 سال سن تقویمی کمتری داشتند. در مقابل، هیچ تغییری در کارکردهای شناختی و عملکرد اعضای گروه کنترل که در کلاسی شرکت نکرده بودند، مشاهده نشد.
به علاوه، آگاهی از شکل پذیری مغز می تواند منجر به تغییر «طرز فکر» افراد نسبت به یادگیری و مهارت آموزی بشود؛ چراکه وقتی افراد این باور را داشته باشند که رفتار، محیط و تجربیات آنها می تواند بر مغزشان تاثیر بگذارد، و می توانند با تغییر رفتار، کارکردهای شناختی شان را تقویت کنند، نسبت به یادگیری مهارت های جدید تشویق می شوند. به علاوه، در این افراد شکست در فرآیند یادگیری و یا داشتن عملکرد پایین، باعث تسلیم شدن و کنار کشیدن نمی شود و با تکیه بر شکل پذیری مغز، همواره اطمینان خود را نسبت به رسیدن به سطوح بالاتر حفظ می کنند.
جمع بندی
با ورود به اوایل بزرگسالی، خیلی چیزها عوض می شوند. برای همه ما این گونه است که سیناپس هایمان را از دست می دهیم، نزول توانایی های شناختی مان کم کم قابل لمس می شود، اختلافمان با نسل جدید پررنگ می شود و ذره ذره قابلیت شکل پذیری مغزمان از دست می رود و تصور تاثیر مهارت آموزی بر توانایی های شناختی مان، خوشبینی بیش از اندازه تلقی می شود؛ اما باید بگویم دنبال کردن مطالعاتی که روی تغییرات مغزی بعد از بیست سالگی انجام شده است، باعث آشنایی با مفاهیمی مانند «طرز فکر رشد» می شود.
در ساده ترین حالت ممکن، طرز فکر رشد یعنی با تلاش و یادگیری می توان مغز را تغییر داد (برای آشنایی بیشتر با طرز فکر رشد، اینجا کلیک کنید). باور به تغییرپذیر بودن مغز نیز همراه با این باورهاست که ما می توانیم توانایی های شناختی را ارتقا دهیم، و در نتیجه زوال شناختی را به تاخیر بیندازیم یا از بروز آن در اوایل بزرگسالی جلوگیری کنیم.
بنابراین، اگر بخواهم به سوال مطرح شده در ابتدای نوشتار پاسخ دهم، پیری شناختی اجتناب ناپذیر نیست. حتی برخی از سالمندان با تکیه بر عوامل محافظتی مانند مهارت آموزی، کارکردهای شناختی شان را در سطوح خیلی خوبی تا سنین 70 و 80 سالگی حفظ می کنند و حتی برخی از آنها در مقایسه با بزرگسالان جوان عملکرد بهتری دارند.