تلقی رایج تان از یک روانشناس چیست؟ آیا رشته روانشناسی و به طور اخص فعالیت روان درمانگری، تنها به اتاق درمان محدود می شود یا مشاوران و روان درمانگران در قلمرو سیاست و جامعه نیز می توانند عهده دار وظایف و مسئولیت های شهروندی باشند؟ مسئولیت های اجتماعی درمانگران و روانشناسان در جامعه ای که در آن زندگی و کار می کنند چیست؟ عدالت اجتماعی در روانشناسی چه جایگاهی دارد؟ طبقه اجتماعی مراجعان، چه نسبتی با آموزه های مبتنی بر همدلی و شفقت روان درمانگران دارد؟ در این نوشتار به دنبال پاسخ دادن به سوالات بالا و ترسیم جنبه های مختلف تحقق مسئله عدالت اجتماعی در روانشناسی هستیم.
بخش های نوشتار
عدالت اجتماعی چیست؟
اگر چه دانش روانشناسی از استفاده غیرمسئولانه و انتشار محتواهای تحریف شده و مخرب مصون نمانده، با این حال بهتر است بدانیم که به طرز معناداری با مفهوم عدالت اجتماعی گره خورده است. منظور از عدالت اجتماعی، تلاش برای کاهش رنج بشر و ارتقای ارزش های انسانی همچون برابری و عدالت است که به عنوان یکی از کد های اخلاقی انجمن روانشناسی آمریکا (APA) نیز در نظر گرفته شده است. مسئله عدالت زمانی معنا می یابد که به دلیل توزیع نابرابر منابع محدود، بخشی از اعضای جامعه از خدمات همگانی همچون آموزش و مسائل بهداشتی محروم مانده اند و درمقابل دسترسی آزادتر عمدتا در اختیار طبقاتی است که از قدرت و ثروت بیشتری برخوردار هستند.
APA و مسئله عدالت اجتماعی در روانشناسی
ملبا وسکوئز، رئیس انجمن روانشناسی آمریکا در سال 2011، در خطابه خود تلاش کرد مسئولیت های یک روان شناس را در قبال جامعه روانشناسان و دیگر گروه های جامعه ترسیم کند. او معتقد بود که انجمن روانشناسی آمریکا تعهد دارد برای برقراری عدالت اجتماعی در روانشناسی (درحیطه درمان، آموزش، پژوهش و انتشار مجلات) تلاش کند و این امر مستلزم ارائه خدماتی برای سهولت دسترسی همگان به این منابع است.
یکی از وظایف این سازمان، تعیین سهم فعالیت های علمی، بالینی و نظریه های روانشناختی در حل چالش هایی است که عمیقا زندگی روزمره افراد و همچنین جامعه جهانی را تحت تاثیر قرار داده است. نظارت بر شیوه انتشار و تبادل دانش تولید شده در زمینه حل چالش های موجود، مسئله مهمی است که با توجه به حوزه گسترده فعالیت رشته روانشناسی باید مشخص کرد که اولویت بندی در جهت حل مشکلات برای تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی از چه طریقی می تواند صورت بگیرد؟
در پاسخ می توان گفت که انجمن روانشناسی آمریکا از طریق جمع آوری و سپس تحلیل مباحثی که توسط اعضای کمیته ها در زیرشاخه های مختلف مطرح شده است، در کنار توجه به نیاز ها و خواست های عموم و همچنین برنامه های سیاست گذاران و دیگر متخصصان در رشته های مرتبط، مسائل را اولویت بندی کرده و در قدم بعد از طریق همکاری با دیگر مراکز، سازمان ها و رسانه ها برای کاربست راه حل های مورد توافق، اقدام می کند.
چالش های مسیر
یکی از چالش های موجود درتحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی پاسخ به این سوال است که در نهایت چه کسی «دانش مفید و موثر» را مشخص می کند. افراد بسیاری وجود دارند که بدون هیچ گونه پشتوانه های علمی یا هر نوع سندیت و اعتباری، پشتیبان اصول از پیش تعیین شده و ایدئولوژیک باقی می مانند و چشم انداز دیگری را دنبال می کنند.
فعالیت های عدالت خواهانه پژوهشگران
هر چند در سال های اخیر شاهد توجه روانشناسان و روان درمانگران به تفاوت های قومیتی، نژادی و فرهنگی در سطح جهان بوده ایم اما طبقه اجتماعی از جمله مفهوم پردازی های اجتماعی-فرهنگی است که ساختار روان درمانی، کمتر به سراغ آن رفته است.
بسیاری از فرض های غالب در روان درمانی همچون کمک گرفتن، برقراری اتحاد درمانی و رسیدن به نتایج و پیامدهای مثبت در زندگی فرد، ریشه در جهان بینی طبقه متوسط جامعه دارد. استفاده گسترده از این مفاهیم برای دیگر اقشار جامعه، به خصوص طبقات اجتماعی-اقتصادی کم امتیاز چندان توجیه پذیر نبوده و ما را به این نتیجه می رساند که ساختار روان درمانی، پاسخگویی درستی نسبت به نیاز های مراجعان کم درآمد ندارد.
موانع پیش روی مراجعین کم درآمد
پژوهش های قابل ملاحظه ای نشان می دهند که مراجعین با درآمد پایین، به ندرت به سراغ خدمات سلامت روان رسمی می روند و در صورت مراجعه نیز در مقایسه با طبقه اجتماعی متوسط (که عمده پژوهش ها و مداخلات روانشناختی برای ایشان توسعه یافته است) کمتر شانس این را دارند که مداخلات مبتنی بر شواهد علمی تایید شده، دریافت کنند.
به نظر می آید موانع بسیاری بر سر راه دسترسی افراد کم درآمد به خدمات سلامت روان وجود دارد؛ موانعی که از نداشتن وسایل نقلیه شخصی و مشکلات حمل و نقل، اشتغال دائمی نگهداری از بچه ها، بی خانمانی و بیکاری شروع می شود و تا تفاوت های فرهنگی در کمک خواستن از دیگران، تلقی های متفاوت از مفهوم بیماری و پریشانی و عدم اعتماد و ننگ آور بودن مراجعه به روانشناس ادامه می یابد.
به جز این ها دسته ای دیگر از موانع نیز وجود دارد که شامل موانع روانشناختی بین درمانگر و مراجعین کم درآمد است؛ چه کلیشه های منفی و چه ایده آل سازی از افراد فقیر که هر دو سبب ارائه مداخلات ناکارآمد می شود. از طرف دیگر ممکن است درمانگران در اثر مواجهه با درد و رنجی که نشات گرفته از نابرابری های اقتصادی است، درباره نقش خودشان در بهبود وضعیت مراجع دچار احساس درماندگی بشوند.
طبقه اجتماعی در اتاق درمان
در کارکردن با مراجعین با درآمد پایین، اشاره مستقیم به مسئله طبقه اجتماعی در فرآیند درمان ضروری است. کار با موضوعاتی از جمله طبقه اجتماعی می تواند بسیاری از محدودیت های سیستم های خدمات اجتماعی و بهداشتی را به ما یادآور شود. همچنین نشانگر کم کاری نظام های آموزش در حیطه روانشناسی، در زمینه آشنا کردن دانشجویان با مسائل موجود در بطن جامعه و ترسیم جایگاه عدالت اجتماعی در روانشناسی است.
تعریف طبقه اجتماعی
اندرسون و کالینز تعریف فردگرایانه از طبقه را رد کرده و معتقد هستند که طبقه نیز همچون جنسیت، نژاد و قومیت به تنهایی در خود فرد ریشه ندارد بلکه پیامد سیستم های نابرابرانه قدرتی است که توسط ساختار های سازمانی موجود در جوامع (institutional structures)، بازتولید می شوند. این ساختارها، نهاد های اجتماعی همچون سیستم های قدرت، خانواده و هژمونی های فرهنگی (تسلط فرهنگی یک گروه اجتماعی بر گروهی دیگر) را شامل می شوند که بین طبقات بالا و پایین جامعه (طبقات با امتیازهای بالاتر در مقابل طبقات بدون امتیاز) شکاف انداخته و درکنار محدود کردن دسترسی به منابع، سبب ایجاد روابط پرفشار بین توده ای از مردم نیز می شود.
طبقه گرایی توسط کلیشه ها وتبعیض های موجود، به صورت بین فردی و همینطور درون روانی( درونی شده)، به حیات خود ادامه می دهد؛ از این رو خود-آگاهی نسبت به سوگیری هایی که ممکن است در رابطه با مسائل مرتبط با طبقه از ما سر بزند، مهارتی ضروری است.
لیو و همکارانش در سال 2004، تعریف دقیقی از پیچیدگی ها و فرهنگ طبقه اجتماعی به دست داده اند. یکی از برجسته ترین بخش های این تعریف، سیالیت و نسبی بودن مفهوم طبقه اجتماعی است زیرا زندگی در بستر ها و بافتار های مختلف منجر به تغییراتی در شیوه ادراک، تجارب و احساسات افراد درباره هویت طبقاتی شان می شود. برای مثال تاثیر تغییرات اقتصادی شدید در سطح ملی در مقایسه با اثرات آن در سطح محلی سبب می شود که اعضای مربوط به هر طبقه، هویت طبقاتی خاص خود را شکل و پرورش می دهند. طبق این نظریه، طبقه دارای جنبه های جدایی ناپذیر میان فردی، درون روانی و جامعه شناختی است.
جنبه مهم دیگرِ طبقه را می توان در ارتباط آن با دیگر سازه های شکل دهنده به هویت اجتماعی، مشاهده کرد. ارتباط طبقه با جنسیت، قومیت، نژاد و دیگر سازه های اجتماعی بر رشد و تحول فرد، زندگی روزمره، روابط او با دیگران و همچنین روابط فرد با نهادها و سازمان ها اثرگذار است.
برنامه مهارت های مقابله ای در خانواده (FCSP)
یکی از برنامه های گسترش یافته برای جمعیت کم درآمد در راستای تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی، برنامه مهارت های مقابله ای در خانواده (The Family Coping Skills Program) است. این برنامه مداخلاتی با هدف کاهش محدودیت دسترسی اقشار مختلف به خدمات سلامت روان، به جای درمان بر پیشگیری متمرکز است؛ این پیشگیری به خصوص متوجه جمعیتی است که معمولا برای حل مشکلات و مسائل خود از خدمات سلامت روان استفاده نمی کنند.
این برنامه یک مداخله شناختی-رفتاری گروه محور بوده که در شش فصل، سازمان یافته و دو هدف عمده را دنبال می کند. هدف اول، یادگیری و تمرین مهارت های مقابله ای برای تنظیم هیجانات منفی و هدف دوم، دریافت حمایت اجتماعی از طریق برقراری ارتباط بین مراجعانی است که تجارب زیسته مشترک با هم دارند.
سه حوزه مهم در ارتباط بین روان درمانی با طبقه اجتماعی
- ارزیابی طبقه اجتماعی
- تلفیق مسئله طبقه اجتماعی با فرآیند درمانی
- مدیریت اختلاف طبقاتی درمانگر با مراجع
ارزیابی طبقه اجتماعی
ارزیابی جامع و دقیق هویت طبقاتی مراجع درکارآمدی هر چه بیشتر فرآیند درمان برای مراجعین طبقه اجتماعی- اقتصادی کم امتیازتر، نقش موثری دارد. بالینگران با ورود به دنیای تجارب زیسته شده مراجع، اتحاد درمانی بین مراجع-درمانگر را تقویت کرده و به مرور متوجه می شوند که شرایط اقتصادی چگونه بر جنبه های مختلف زندگی روزمره هر فرد تاثیر می گذارد.
در نگاه اول ممکن است اینطور به نظر بیاید که جمع آوری اطلاعات در زمینه درآمد، تحصیلات و شغل مراجع برای ارزیابی طبقه اجتماعی او کافی است. اما بهتر است بدانیم که این مفهوم، پیچیده تر از آن است که تنها با متغیر های ذکر شده بتوان آن را تعیین کرد و مستلزم ارزیابی های عمیق تری است.
برای مثال می توان با بررسی سرمایه و پس انداز شخص، متوجه توانایی او در بیرون آمدن از موقعیت های وخیم زندگی خود شد یا با کسب اطلاع از ویژگی های محل زندگی، دسترسی به درمان، وضعیت مهاجرتی و مسئولیت های مالی ای که از طرف خانواده بر دوش فرد است به درک بهتری از موقعیت طبقاتی مراجع در بررسی رابطه طبقه اجتماعی و روانشناسی رسید.
همچنین بالینگران (درمانگران و دیگر افراد مشغول در حرفه های بالینی) می توانند با پرسش از تاریخچه بهزیستی اقتصادی مراجع، فضایی را در اختیار او قرار دهند تا با فراغ بال درباره ادراک خود از موقعیت مالی و تاثیر آن بر شرایط زندگی اش صحبت کند. در همین راستا آشنایی با تجارب کودکی مرتبط با طبقه اجتماعی مراجع، اطلاعاتی درباره رشد هویت و جهان بینی طبقاتی فرد، به درمانگر می دهد.
دقت شود که در بررسی رابطه طبقه اجتماعی و روانشناسی، مفهوم طبقه را نمی توان به صورت جدا و منفرد از دیگر جنبه های اجتماعی-فرهنگی ارزیابی کرد. یک قدم مهم، بررسی کیفی و روایی مسائل اجتماعی-اقتصادی مراجع است. برای مثال در برنامه (FCSP) متوجه شدیم که اکثر مراجعین هیچ وسیله نقلیه شخصی ندارند، چند جا کار می کنند و همچنان در پرداخت بدهی های خود دچار مشکل هستند، در مکان های ناامن زندگی می کنند و از خدمات درمانی و معیشتی خوبی برخوردار نیستند. پرداختن دقیق به هریک از این موارد در ایجاد اتحاد درمانی قوی و تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی حائزاهمیت است.
تلفیق مسئله طبقه اجتماعی با فرآیند درمان
توجه به ساختار کار بالینی، شیوه ارائه و دریافت خدمات درمانی توسط مراجع، موضوع مهم دیگر در بررسی مسیر تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی است. می دانیم که ساختار رایج درمان، از نظر روش (به صورت فردی، گروهی و …) یا از نظر تعداد جلسات، نظم مشخصی دارد با این وجود انطباق این ساختار برای در نظرگرفتن و وارد کردن مسئله ای به نام «طبقه» در فضای درمان، اجتناب ناپذیر است و می تواند زیرساخت مناسبی را برای دسترسی همه اقشار جامعه به خدمات سلامت روان فراهم کند.
این کار از طریق افزودن جلسات آموزشی به روان درمانی متعارف یا برگزاری جلسات به صورتی که افراد با زمینه های فرهنگی مشابه و مشکلات شبیه به هم بتوانند از طریق به اشتراک گذاری تجارب خود به ریشه های مشترک و جمعی مشکل شان پی ببرند، قابل تحقق است. همچنین در ضمن این بحث های گروهی می توان به نابرابری های سیستمیک و زنجیروار پی برد و تجربه فردیِ رنج کشیدن را به نوعی مشکل جمعی تر، وصل نمود.
دریافت مداخلات توسط مراجعین کم درآمد
خود-افشایی درمانگر یا بحث صریح درباره طبقه اجتماعی، ماهیت تعاملی و مشارکتی درمان، مهیاکردن خوراکی برای مراجعین در کنار همکاری روانشناسان با دیگر مراکز (مدارس، اماکن مذهبی و… برای ارتباط مستقیم تر با اعضای طبقات اجتماعی-اقتصادی مختلف) وافزایش انعطاف پذیری در ارائه خدمات درمانی (برگزاری جلسات خارج از زمان های کاری طولانی مدت مراجعین یا ارائه خدمات روانشناختی به صورت خانگی)، همه و همه از جمله راهکار هایی در جهت تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی است.
رابطه درمانی احترام آمیز
ایجاد جوی راحت و احترام آمیز برای این دسته از مراجعین یک اصل ضروری است، به خصوص وقتی به دلیل تجربه طرد های مکرر در طول زندگی، انتظارغالب شان نادیده گرفته شدن و بعضا بدرفتاری از سوی ارائه دهندگان خدمات درمان است. یکی از شیوه های موثر، در یک سطح دیدن مراجع و درمانگر است به نحوی که به مراجع یادآوری کنیم که در زندگی خود، توانایی حل مسائل زیادی را داشته است و درمانگر نه به عنوان مرجع قدرت و تصمیم گیرنده نهایی، که در نقش یک تسهیل گر و مشارکت کننده، در کنار او حضور دارد.
اشاره آشکار به مسئله طبقه
نکته مهم دیگر، پرداختن تعمدی و آشکار درمانگر به مسائل مربوط به طبقه اجتماعی مراجع است. چارچوب بندی تکنیک هایی همچون رُل پلی، تکمیل کاربرگ ها و … پیرامون موضوع طبقه اجتماعی، برای شناسایی و اصلاح سبک های مقابله ای ناکارآمد و به کارگیری شیوه های منطبق تر با شرایط زندگی، به مراجعین کمک می کند. در پروژه FCSP، این کار به وقوع پیوست و رُل پلی هایی با موضوعات مربوط به تنگناهای اقتصادی (برای مثال، بازی در نقش مادری که می خواست برای تولد دخترش مهمانی بگیرد ولی پول کافی برای انجام این کار نداشت) انجام شد.
در این فعالیت ها مراجعین علاوه بر آموختن مهارت های شناختی-رفتاری، از وضعیت کلان اقتصادی و ساختاری که مجبور به زیست در آن هستند نیز آگاه می شوند. چنین تمرین هایی انسجام گروهی را بالا برده و سرچشمه های جمعی مشکلات را هدف می گیرند. درمانگر در این مسیر می تواند به مراجع کمک کند تا به تجارب زندگی خود معنا داده و متوجه شود که عوامل زنجیره ای بسیاری در تولید مشکلات و سختی های زندگی شان نقش دارد و به این طریق گامی دیگر در جهت تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی بردارد.
عدم تحمیل بینش
دقت شود که هدف نهایی درمان صرفا ایجاد تغییر در شیوه روایت داستانِ زندگی مراجع نیست. هرچند بینش دهی به مراجعین درباره سبک های مقابله شناختی-رفتاری ناسازگارانه شان، بسیار کلیدی است اما نباید جنبه تحمیل کننده داشته باشد. گاهی اوقات مراجعین مجبورند با توجه به شرایطی که در آن زندگی می کنند از سبک های مقابله ای ناکارآمد، تنها و تنها برای حفظ بقای خود بهره گیرند و ایجاد بینش درباره اینکه چگونه این سبک از رفتارها باعث بقای مراجع بوده است، می تواند بسیار مهم باشد.
مدیریت اختلاف طبقاتی درمانگر با مراجع
ما انسان ها به مرور با زندگی در طبقات مختلف اجتماع، از نظر نوع سختی ها و موانع پیش رویمان تا سطح نگرانی ها و دغدغه های روزمره و مهارت های مقابله ای که برای رویارویی با مسائل در پیش می گیریم از یکدیگر فاصله گرفته ایم. طبقات پرامتیاز، مهارت های متفاوتی برای کنار آمدن با دنیایی که گاهی بر وفق مراد شان نیست پیدا می کنند درحالیکه درگوشه دیگر شهر، طبقات کم امتیازتر جامعه در حال دست و پنجه نرم کردن با موانع بیشمار، بی حدوحصر و بعضا بدوی زندگی شان هستند. مدیریت اختلاف طبقاتی مراجع و درمانگر از این وجه حائز اهمیت است و سه مفهوم زیر را در بر می گیرد.
خودانعکاسی
طبقه بندی های برخاسته از ساختار های اجتماع، سبب ادراک جدا بودگی مان از دیگر طبقات شده است. جداماندگی ما انسان ها از درد و رنج های یکدیگر، ما را به ورطه درماندگی از کمک کردن به هم و همچنین کمک خواستن از یکدیگر کشانده است.
موضعی که درمانگران برای تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی دراین مورد می توانند پیش بگیرند، ایستادن در جایگاه مراجع و نگاه کردنِ همدلانه از چشم انداز ایشان است. از این منظر، انعکاس بخش هایی از رابطه درمانی که به دلیل فقر تجربه یا به سبب برخورداری از امتیازات اجتماعی، از نظر درمانگر مغفول مانده امری برجسته است.
برای مثال درمانگری که مراجعی در وضعیت سخت اقتصادی دارد، ممکن است دچاراحساس بی فایده بودن و درماندگی برای کمک به این فرد شود. اینک اذعان به این احساس سبب می شود به جای درنظرگرفتن آن به عنوان یک مانع بر سر راه درمان، از آن به عنوان انگیزه ای جهت تلاش برای ارائه بهترین خدمت به مراجع استفاده کند.
اقرار مستقیم به تفاوت های طبقاتی
همانطور که تاکید بر شباهت های مراجع-درمانگر، با ایجاد رابطه درمانی قوی تر مرتبط است، اقرار به دانش و اطلاعات محدود در زمینه زندگی زیسته فردی از طبقات پایین اجتماع نیز می تواند اصالت درمانگر را نشان داده و از این طریق اتحاد درمانی را تقویت کند. چه اشکالی دارد در این مواقع از دانش زیسته شده مراجع در جایگاه آموزگار بهره ببریم؟
کاربرد روانشناسی جامعه محور در کار بالینی
با برعهده گرفتن نقشی بیش از یک درمانگر در صحنه اجتماع و فعالیت در سازمان های غیرسودمحور که درتلاش برای ایحاد تغییر در جامعه و رفع تبعیض ها و ساختارهای نابرابرانه هستند، می توان به روش همبسته تر و مشارکت محور، برای حق دسترسی همه اقشار به خدمات سلامت روان مبارزه کرد.
اقدام دیگردر حیطه عدالت اجتماعی در روانشناسی، درگیر کردن اعضای اجتماع (مصرف کنندگان خدمات سلامت روان، شهروندان فعال و …) برای توسعه دادن مداخلات روانشناختی است. به نحوی که مداخلات، بیش از پیش با شناسایی نیازهای کنونی اعضای آن اجتماع، به دنبال حل مشکلات فعلی باشد. درمان روانشناختی علاوه بر جنبه های رفتاری افراد، خانواده، جامعه و فرهنگ را نیز در بر می گیرد و می تواند با در نظر گرفتن و تاکید بر مسائل مربوط به طبقه اجتماعی و روانشناسی، جایگاه عدالت اجتماعی در روانشناسی را پررنگ کند.
جمع بندی (عدالت اجتماعی در روانشناسی)
در این نوشتار با بررسی دو مقاله سعی کرده ایم از عدالت اجتماعی در روانشناسی بگوییم. هدف از مطرح ساختن این موضوع، ترسیم جایگاهی از رشته روانشناسی است که سعی دارد با تولید سوژه های دغدغه مند و فعال، گامی هر چند کوچک در جهت تحقق رفاه اجتماعی و بهزیستی همه جانبه اعضای جامعه بردارد.
پرده برداشتن از مفاهیم ضمنی موجود در اتاق درمان، همچون مسئله رابطه طبقه اجتماعی و روانشناسی و دیگر مسائل اقتصادی زندگی روزمره و ترسیم ارتباط شان با راهبرد ها و چشم اندازهای بالینی درمانگران در جهت تحقق عدالت اجتماعی در روانشناسی، از جمله مسائلی است که علاقه اجتماعی ما را ملزم می کند در رابطه با اقشار مختلف موجود در جامعه در نظر گیریم و در جهت رفع تبعیض ها و موانعی بکوشیم که ما را از شنیدن صداهای ناآشنا از آن سوی دیوارهویت طبقاتی مان، باز داشته است.