ما هر روز خودمان را در دنیای فرشته ها و غول ها از خواب «بیدار می کنیم» و در آن وقت می گذرانیم: صبحی که از خواب بیدار شده و روز را آغاز کرده ایم، یا دلچسب است یا زهرمار؛ مسیری که هر روز برای رسیدن به محل کار یا تحصیلمان طی می کنیم، یا دیوانه کننده است یا لذت بخش؛ همکاران و همکلاسی هایمان، یا باحال هستند یا نچسب؛ و در نهایت شب که خانه هستیم و قصد می کنیم فیلمی تماشا کنیم، شخصیت های داستان، یا طرف فرشته ها هستند یا غول ها!
ولی آیا واقعا اینطور است؟ دنیای ما و آدم های اطراف ما، یا سیاه هستند یا سفید؟ یا خوب هستند یا بد؟ چیزی غیر از این دو حالت وجود ندارد؟ در اینجا جواب می آید که: چرا؛ وجود دارد. این طرز تفکر قطبی،این دوپاره سازی ها و کاملا خوب یا کاملا بد دیدن ها، می تواند برآمده از چیزی باشد که ما در روانشناسی آن را «مکانیسم دفاعی دوپاره سازی» می نامیم.
در این نوشتار تلاش دارم تا درباره مکانیسم دفاعی دوپاره سازی، نمود آن در تفکر، جامعه و رسانه، و همچنین تاثیرات آن در موارد گفته شده، صحبت کرده و آن را بیشتر بشکافم. و در آخر به این قضاوت بنشینیم که مکانیزم دفاعی دوپاره سازی بد است یا خوب! پس به این منظور، اول به این سوال پاسخ می دهیم که مکانیزم دفاعی چیست؟
بخش های نوشتار
مکانیزم دفاعی چیست؟
همچون بدن ما که نظام هایی برای دفاع از خود دارد، روان ما نیز ساز و کارهایی به این منظور دارد که با عنوان مکانیزم های دفاعی شناخته می شوند. «زیگموند فروید» و «اتو کرنبرگ» از کسانی هستند که روی این موضوع تمرکز ویژه ای داشته اند. همچنین «جرج وایلانت» نیز کسی است که این مکانیزم ها را مطالعه و دسته بندی کرده است. مکانیزم های دفاعی به صورت ناهشیار از روان ما در برابر اتفاقات و افکار اضطراب آور حفاظت می کنند.
مکانیزم های دفاعی -مانند مکانیزم دفاعی دوپاره سازی- علی رغم ناهشیار بودنشان، آموختنی هستند؛ به این گونه که ما از کودکی آن ها را آموخته و در مواقعی برای سازگاری و انطباق از آن ها استفاده می کنیم. افراط در استفاده از مکانیزم های دفاعی می تواند آسیب زا بوده و در مواقعی ابتلا به ناهنجاری ها و اختلال های روانی را منجر شوند. این ساز و کارها را می توان تحریف کننده و خود فریب دانست؛ چرا که آن ها واقعیت های اضطراب زا را تغییر داده و به گونه کمتر اضطراب آوری که ما را آزار ندهند، در می آورند.
برای مثال فردی که از طرف مورد اطمینان ترین دوستش مورد خیانت قرار گرفته و به جای پذیرش و رو به رو شدن با این موضوع، با استفاده از مکانیزم دفاعی «انکار»، از مواجه شدن با این اتفاق پرهیز می کند.
مکانیزم دفاعی دوپاره سازی چیست؟
کم کم داریم به اصل مطلبمان نزدیک می شویم. مکانیزم دفاعی دوپاره سازی، فرآیندی است که طی آن افراد، دیگران یا محیطشان را یا خوب می بینند یا بد؛ آدم ها یا دشمنشان هستند یا دوستشان؛ همه چیز یا بسیار عالی است یا بسیار افتضاح. در این حالت دوپاره سازی، میانه و متوسطی وجود ندارد و همه چیز یا صفر است یا صد.
در پدیده دوپاره سازی، افراد خودشان را هم سیاه و سفید می بینند. یعنی از نظر خودشان، یا کاملا آدم خوبی هستند یا کاملا بد؛ یا زیبا هستند یا زشت؛ یا دوست داشتنی هستند یا کاملا دوست نداشتنی. دفاع دوپاره سازی اینجا تمام نمی شود؛ جای همه چیز در این دو گروه خوب و بد، هر لحظه در حال تغییر کردن است.
برای مثال، شما آن لحظه ای که از دوستتان برای یکی از رفتارهایش انتقاد کرده اید، بدترین و بداخلاق ترین آدم روی زمین هستید و درست لحظه ای که از طرز لباس پوشیدن وی تعریف می کنید، شما وارد گروه خوب ها و بهترین های او می شوید! درست به همین سرعت، در مکانیزم دفاعی دوپاره سازی، گروه بندی ها عوض می شوند.
دوپاره سازی را می توان از رایج ترین مکانیزم های دفاعی دانست. دفاع دوپاره سازی بیشتر در افراد مبتلا به اختلال های «شخصیت مرزی» و «شخصیت خودشیفته» دیده می شود. از آنجایی که دوپاره سازی مفهوم گسترده ای است و جای بحث بسیاری دارد، حتما در آینده بیشتر به آن می پردازیم؛ لیک فعلا به همین آشنایی کلی بسنده می کنیم.
چرا دوپاره سازی
معروف ترین مثال و ابتدایی ترین مواجه با مفهوم دوپاره سازی را می توان بحث «پستان خوب و پستان بد» دانست. به این صورت که وقتی اولین بار کودک با آن پستان از مادر که کم تر شیردهنده -و یا به هر صورتی برایش آزار دهنده- است رو به رو می شود، از آنجایی که او تاب تحمل آن و توان درکش را نیز ندارد، شروع می کند به دوپاره سازی.
یعنی در این دوپاره سازی آن یکی که شیردهنده است می شود «پستان خوب» و آن دیگری که کمتر شیردهنده و آزار دهنده است تبدیل می شود به «پستان بد» و به زعم کودک، به هیچ وجه امکان ندارد که هر دوی آن ها به یک نفر تعلق داشته باشند؛ در واقع آن ها برای کودک، «تافته هایی هستند جدا بافته».
از همین مثال می توان متوجه شد که مکانیزم دفاعی دوپاره سازی، آموختنی است. البته مقابله با دوپاره سازی نیز آموختنی است؛ چرا که رفته رفته کودک با بزرگ تر شدنش در می یابد که هر دوی آن پستان های خوب و بد، به یک نفر تعلق دارند و به موازات همین موضوع، ویژگی های خوب و بد هم می توانند هم زمان به یک نفر تعلق داشته باشند.
پس در کل می توان گفت که دفاع دوپاره سازی، نتیجه ناتوانی در تجزیه و تحلیل اجزاء یک کل و با هم دیدن آن هاست. دوپاره سازی، موقعی کار را خراب می کند که وقت و بی وقت روشن بوده و استفاده شود.
نیاز به دسته بندی
حال می خواهم این را اضافه کنم که دوپاره سازی پاسخ به ذهنی است که «نیاز» به دسته بندی دارد. گویی این «دسته بندی» و «طبقه بندی» روی ما نصب شده است و از آن گریزی نیست. چرا که تفکر و تحلیل چند ساعته راجع به «همه ی» چیزها بسیار سخت، نفس گیر و زمان بر است.
این تقریبا همان چیزی است که نظریه گشتالت هم به آن اشاره می کند. در این نظریه، ذهن در نگاه نخستش به پدیده ها به جای درک جزء به جزء یک تصویر، بر آن است که یک کلیت از آن تصویر دریافت کند؛ یعنی ذهن یک تصویری را می بیند و بر اساس اصول گشتالت -که من اینجا دسته بندی می خوانمشان- آن را به صورت یک کل ادراک می کند، که این کار برایش راحت تر و کم هزینه تر است.
پس از همین جاست که در می یابیم مقابله با مکانیزم دفاعی دوپاره سازی، آسان نیز نبوده؛ چرا که پاسخی طبیعی به جهان اطرافمان است؛ که البته پاسخی است که همیشه هم بد عمل نمی کند. پس می توان گفت ما می خواهیم به جنگ یکی از قدرت های طبیعت (یکی از نیازهایمان) برویم، که بی شک زور زیادی هم دارد!
جهان فرشته ها و غول ها
حال می خواهیم به جهان فرشته ها و غول ها وارد شویم. جهانی که آن را ساخته ایم و هر روز در آن چشم باز می کنیم و هر روز چهار دیواری اش، ما را به یک سبک تفکر محدود کرده است: دوپاره سازی و تفکر قطبی.
دوپاره سازی در تفکر، جامعه، رسانه
مکانیزم دفاعی دوپاره سازی و تفکر قطبی (همه چیز یا این طور است یا آن طور، و میانه ای وجود ندارد) را هر روز علی رغم اینکه همه مان بیمار روانی نیستیم، در خودمان و دیگران مشاهده می کنیم. در جهان فرشته ها و غول ها (جهان ما)، در کودکی، افراد یا خوب هستند و باید دوستشان داشته باشیم، یا خطرناک هستند و باید از آن ها دوری کنیم.
و بعد رفته رفته بزرگ تر می شویم: آن داستان یا فیلمی را دوست خواهیم داشت که شخصیت اصلی اش، قهرمان داستان، باهوش، مهربان و بی خطا است و در مقابلش شخصیت بدی قد بر افراشته که بی ادب، زشت خو و نامهربان بوده و یک روده راست در شکمش نیست و در نهایت هم داستان همیشه تماما به خوبی و خوشی تمام شود. در روابطمان، افراد یا خوب هستند که موافقمان بوده و تماما ارزش هم صحبتی دارند، یا بد بوده که دست بر قضا نظرشان مخالف خواسته ما است که البته حتی ارزش شنیده شدن هم ندارند، چه برسد به هم صحبتی!
دوپاره سازی، دوپاره سازی و باز هم دوپاره سازی! تا صبح می شود از این مثال ها زد، اما این در حالی است که این طرز تفکرها اشتباه هستند. اگر از این شیوه فکر کردن (دوپاره سازی) فاصله بگیریم، خواهیم دید که کودکان می توانند افراد خوبی را ببینند که بعضا ویژگی های بدی هم دارند، و این دلیلی نمی شود که حتما از آن ها متنفر بوده و یا حتما عاشق و دیوانه شان باشند.
درخواهیم یافت که فیلم هایی همچون «ماتریکس» و «سوئینی تاد» تولید می شوند، که در پایان یکی، توئم با تلخی بسیار شدید و دل های غمین، جبهه حق پیروز شده و در دیگری، شخصیت اصلی اش آنچنان هم حق به جانب نبوده و در آخر فیلم هر چند که دلمان را خنک می کند اما تصویر خوبی از خود به جا نمی گذارد. و در نهایت در روابطمان می توانیم ببینیم شخصی در عین حال که نظری مخالف نظر ما دارد، خوش برخورد و با مطالعه بوده و ارزش احترام گزاری و شنیده شدن را دارا است.
در ادامه می خواهم به عوارض بیشتر استفاده از مکانیزم دفاعی دوپاره سازی و تفکر قطبی در تفکر، جامعه و رسانه پرداخته و از آن ها مثال هایی بیاورم.
تعصب و نزاع
ما آدم ها -یا حداقل اکثرمان- تمایل داریم که به گروه یا گروه هایی تعلق داشته باشیم. از اول تولد هم تا بزرگسالی در انواع و اقسام گروه های انتسابی (مانند خانواده، قومیت و ….) و اکتسابی (مانند جمع دوستان، مدرسه و دانشگاه یا نهادها و تشکل ها و ….)، عضو هستیم. از اینجا است که فرد، گروه/ گروه های مورد علاقه اش را به مثابه خودش می بیند. یعنی تمجید از گروه یک فرد مساوی تمجید از خود فرد، و مخالفت با گروهش، برابر با مخالفت با خود فرد است.
در همین موقع است که پدیده دردسرسازی به نام «گروه اندیشی» -قبل از دوپاره سازی- خودش را وارد این ماجرا می کند. گروه اندیشی یعنی «تمایل به همسان اندیشی و سرکوب مخالفت». پدیده ای که آن را در طرفداری هم زیاد مشاهده می کنیم. به نظر «اروینگ یانیس» (1982، 1989)، «گروه اندیشی وقتی روی می دهد که نیاز گروه به موافقت کامل، بر نیاز آن به اتخاذ عاقلانه ترین تصمیم ها، بچربد».
در نتیجه چنین پدیده ایست که افراد و گروه ها تاب مخالفت با نظراتشان را ندارند و خودشان را خوب مطلق و دیگران را اشتباه یا بعضاً بد مطلق می دانند (دوپاره سازی). همین شیوه ادراک است که موجب می شود افراد روی گروه و کارهای خودشان تعصب پیدا کرده و بدون تعامل منطقی و درست با دیگران، بلافاصله گزینه خصومت، نزاع و در ادامه، جنگ و توپ و تانک را انتخاب کنند!
انتقاد ناپذیری
هنگامی که فرد از دوران کودکی اش مکانیزم دفاعی دوپاره سازی را آموخته و هر روز در تجربه هایش آن را تمرین کرده باشد، دیگر نمی شود از او انتقاد کرد که! او حتی اگر خودش را خوب مطلق نداند، چون انتقاد به «یکی» از ویژگی ها یا کارهایش را، به معنی خوب نبودن «تمام» خودش می داند، انتقاد را تاب نیاورده و خشمگین می شود.
در حالی که این تفکر، منطقی نیست؛ چرا که ویژگی یا کارهای ما، فقط بخشی از ما هستند که با وجود آن ها هم می توانیم همچنان آدم خوب و دوست داشتنی ای باشیم. و البته گفتنی است که این بخش های کوچک از ما قابل تغییر نیز بوده و می توانند اصلاح شوند.
تفکری که فکر نمی کند!
وقتی مکانیزم دفاعی دوپاره سازی و تفکر قطبی در روان فرد ریشه دوانده باشد، حال دیگر این ریشه جلوی چشم ها و گوش هایش را نیز می گیرد. ریشه طویل و پیگیر دوپاره سازی، نمی گذارد که تفکر فرد درست فکر کند! او در مواجه با هر کدام از فیلم های هالیوود، فقط از جذابیت های بصری آن ها -که ادراکشان راحت تر است- لذت برده و کمی به خود زحمت نمی دهد که پیام های پنهان و آشکار آن ها را تحلیل کند؛ هالیوودی که او هم می تواند بعضاً حرف های خوبی برای گفتن نداشته باشد!
این فرد در تحلیل بقیه عناصر و تجربه های زندگی اش نیز دچار اشتباه خواهد شد؛ زیرا در اثر دوپاره سازی، فقط دو نوع دسته بندی در ذهنش دارد: خوب ها و بد ها. چنین می شود که با این شیوه از دوپاره سازی و تفکر ناقص، حتما فرد دچار اشتباهی در ادراک و تفکر خود می شود و بدتر آن که، آن ها ادامه پیدا خواهند کرد؛ چرا که او به ادراک های اشتباهش ایمان دارد.
تفکر انتقادی به مثابه راه حل
پس با این اوصاف اجازه دهید که استفاده بی رویه از مکانیزم دفاعی دوپاره سازی را، یک آسیب اجتماعی بنامم. به نظر اینجانب راه تعدیل و برطرف سازی این آسیب اجتماعی می تواند روی آوردن به شیوه «تفکر انتقادی» و تمرین آن باشد. تفکر انتقادی را به طور خلاصه می توان اینگونه تعریف کرد: «خواست و توان ارزیابی ادعاها، و قضاوت بی طرفانه بر پایه شواهد و دلایل مستند؛ نه بر اساس احساسات یا داستان سرایی». بحث درباره تفکر انتقادی، خود، مفصل و جذاب است؛ لیک برای جا انداختن این مطلب، فقط به عنوان های 8 رهنمود تفکر انتقادی اکتفا می کنیم:
1) سوال کنید؛ کنجکاو باشید
2) از اصطلاحات مورد استفاده تان تعریفی داشته باشید
3) شواهد را بررسی کنید
4) فرض ها و سوگیری ها را تحلیل کنید
5) از استدلال هیجانی بپرهیزید
6) از ساده سازی بیش از حد بپرهیزید
7) تفسیرهای دیگر را در نظر بگیرید
8) عدم قطعیت را بپذیرید (وید و همکاران، 2013)
کلام آخر
اگر به یاد داشته باشید، در اول صحبت هایم، در جایی گفتم که: «در آخر به این قضاوت بنشینیم که مکانیزم دفاعی دوپاره سازی بد است یا خوب!». این نوع تلاش برای نتیجه گیری خود می تواند به گونه ای گیر افتادن در دام مکانیزم دفاعی دوپاره سازی باشد! با وجود معایب زیاد و مخرب استفاده از مکانیزم دفاعی دوپاره سازی، همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، این پدیده می تواند قابلیت تطابقی و سازگارسازی هم داشته باشد؛ که این خود می تواند از محاسن دوپاره سازی باشد.
پس بیآیید اینگونه بحث را به پایان ببریم: مکانیزم دفاعی دوپاره سازی در مواقعی، اصلا باید که استفاده شود؛ و در مواقعی هم که نباید، بر ما واجب است که با شیوه تفکر انتقادی و دیگر راه های درست، آن را تعدیل کرده یا برطرف سازیم، تا بیش از پیش تعامل اجتماعی بهتری با جهان اطرافمان داشته باشیم؛ جهانی که دیگر قرار نیست، جهان «فرشته ها و غول ها» باشد.
امیر
فوق العاده بود ❤️