اختلال هویت تجزیه ای چیست؟ آیا تا به حال برایتان پیش آمده است در حالی که رانندگی می کنید، ناگهان به مقصدتان برسید؟ و تفکرتان به شما برای اینکه بفهمید چگونه به مقصد رسیدید، کمکی نکند؟ اگر جوابتان بله است، باید بگویم که شما حالتی به نام تجزیه (Dissociation) را تجربه کرده اید.
Dissociation یا «تجزیه» چیست؟ در مثال رانندگی که پیش تر بیان کردم، تجزیه به خوبی دیده می شود. در واقع در این موقعیت، بخشی از حافظه کوتاه مدت شما برای لحظاتی تجزیه و از مابقی حافظه شما جدا می شود. به همین دلیل است که به خاطر نمی آورید در مسیر رانندگی چه گذشت و چگونه به مقصد رسیدید!
اما تجزیه یک مفهوم صفر و یکی نیست و به همین جا ختم نمی شود. در واقع، تجزیه یک مفهوم پیوسته است و هر کدام از ما در نقطه ای روی پیوستار «تجزیه» ایستاده ایم. تا اینجای کار آسمان آبی است؛ اما هنگامی که تجزیه برای شخصیت و توانایی های یک انسان اتفاق بیافتد و باعث تبدیل یک انسان به انسانی دیگر شود، پای اختلال چند شخصیتی یا همان اختلال هویت تجزیه ای چیست، به میان می آید و آسمان آبی، رنگ می بازد. در این نوشتار پس از بررسی چیستی، نشانه شناسی و تاریخچه این اختلال، به سوال «اختلال هویت تجزیه ای چیست؟» از دیدگاه علوم اعصاب پاسخ می دهم.
بخش های نوشتار
اختلال هویت تجزیه ای چیست؟
اختلال «هویت تجزیه ای» یا Dissociative Identity Disorder زیرمجموعه «اختلالات تجزیه ای» می باشد که در آن در فرد دارای اختلال، دارای چند شخصیت متمایز است. هر کدام از این شخصیت ها، مجموعه ای جداگانه از توانایی ها، خاطرات، افکار و رفتارها را دارا هستند.
نشانه های اختلال هویت تجزیه ای چیست؟
همانطور که پیش تر اشاره شد، در افراد با اختلال هویت تجزیه ای حضور دو یا چند هویت یا شخصیت دیده می شود. این شخصیت ها به طور مرتب رفتار فرد را کنترل می کنند و هر کدام از آن ها مجموعه مشخصی از صفات، تاریخچه شخصی و چگونگی ارتباط با جهان را دارا هستند. بنابراین هر کدام از این شخصیت ها ممکن است نام، جنسیت، ترجیحات و رفتار متفاوتی نسبت به سایر شخصیت های موجود در فرد را داشته باشند.
نشانه های دیگری که فرد با اختلال هویت تجزیه ای ممکن است تجربه کند شامل موارد زیر است:
- ناتوانی در یادآوری خاطرات کودکی و تاریخچه شخصی
- احساس جدا شدن یا قطع شدن ارتباط
- بازگشت ناگهانی خاطرات گذشته و فراموش شده
- توهم
- عدم آگاهی از وقایع اخیر
- از دست دادن تکه هایی از زمان
- افکار خودآزاری یا خودکشی
اختلال هویت تجزیه ای اولین بار کی رویت شد؟
اختلال هویت تجزیه ای، اولین بار در دختری به نام شرلی میسون (Shirley Mason) تشخیص داده شد. دکتر کورنلیا ویلبر (Cornelia Wilbur)، روانپزشک این دختر بود و 16 شخصیت را در این دختر تشخیص داد و با انتشار تشخیص خود، در کتاب و فیلم سیبل (Sybil) به شهرت رسید. به علاوه، این انتشار منجر شد که این اختلال نیز به شهرت برسد. شاید بد نباشد که بدانید در آن زمان به این اختلال، Multiple Personality گفته می شد.
البته پیرامون اینکه آیا شرلی میسون واقعا دارای اختلال هویت تجزیه ای بود یا خیر، گزارش های ضد و نقیضی وجود دارد که از اینجا می توانید نمونه گزارشی را که مخالف این تشخیص است مطالعه کنید.
یک اشتباه متداول!
برخی از مردم با جست و جو درباره سوال اختلال هویت تجزیه ای چیست؟ و شنیدن توضیحاتی در مورد این اختلال و شناختن سطحی آن، نگاهی به اطرافشان انداخته و برچسب «هویت تجزیه ای» را به این و آن می چسبانند. چه چیز باعث می شود آن ها فکر کنند که فرد مقابلشان دارای اختلال هویت تجزیه ای است؟
آن ها دورویی و مواضعی مثل «من نبودم دستم بود» را مشابه با این اختلال می بینند و مرتکب دو اشتباه می شوند: اشتباه اولشان این است که اطلاعاتی که از دو سینمایی روانی آمریکایی (American Psycho) و شکافته (Split) به دست آورده اند را برای ورود به بالین افراد به عنوان یک متخصص کافی می دانند؛ و اشتباه دوم از نقطه ای آغاز می شود که بر روی صندلی تشخیص و داوری تکیه می زنند.
برای مطالعه تحلیل روانشناختی فیلم سینمایی روانی آمریکایی اینجا کلیک کنید.
یکی از مواردی که موجب تمایز میان متخصصین و سایر افراد شده و باعث می شود افراد متخصص مرتکب این نوع اشتباه در تشخیص نشوند، توجه به آگاهی و بصیرت فرد در مورد حالت های به وجود آمده است. اینکه فرد می داند «خودش نبوده و دستش بوده» موجب می شود که متخصصین برچسب هویت تجزیه ای را کنار گذاشته و به سمت و سوهای دیگری در تشخیص گذاری بروند.
از این رو نکته مهمی که در پس از جست و جوی پاسخ سوال اختلال هویت تجزیه ای چیست؟ باید مورد توجه قرار دهیم، این است که داشتن شخصیت های متعدد یک انتخاب آگاهانه نیست و این شخصیت های متعدد تحت کنترل فرد نیستند. به علاوه این شخصیت ها از هم فاصله زیادی دارند. برای اینکه متوجه این فاصله شوید، باید بگویم در موردی، حتی فرد در حالی که رانندگی می کرده، چگونگی رانندگی را در اواسط مسیر فراموش کرده است.
بنابراین، هنگامی که در جست و جوی پاسخی برای سوال اختلال هویت تجزیه ای چیست؟ هستیم، باید در نظر داشته باشیم که هر دو پاره شدن ظاهری در شخصیت، مساوی با اختلال هویت تجزیه ای نیست و گاهی انسان های چند پاره ای را می بینیم که بیشتر از آن که از هویت تجزیه ای درد بکشند، با دورویی و ادعای تجربه کردن فراموشی های تجزیه ای شکل، درد را در دیگران ایجاد می کنند.
در مغز افراد با اختلال هویت تجزیه ای چه می گذرد؟
هنگامی که از سطح نشانه شناسی و تاریخچه این بیماری فراتر آییم و به لایه های عمیق تری از تغییرات، همچون تغییرات اتفاق افتاده در سطح مغزی نگاهی بیاندازیم، به وجود سه فرضیه در مورد تغییرات مغزی، در افراد با این اختلال پی می بریم. هر کدام از این فرضیه ها از تکنیک های تصویربرداری مختلف مغزی منتج شده اند.
در ادامه این نوشتار به مرور این سه فرضیه برای پاسخ دادن به سوال اختلال هویت تجزیه ای چیست، از دیدگاه علوم اعصاب می پردازم.
فرضیه اول: بازداری یا تجزیه!
این فرضیه که در سال 2001 توسط فارست (KA Forrest) بیان شد، به نقش قشر حدقه ای پیشانی (orbitofrontal cortex) در این اختلال اشاره می کند. به طور کلی نقش قشر حدقه ای پیشانی، اعمال بازدارندگی است. این عمل، منجر به یکپارچگی حافظه شده و در نتیجه، باعث یکپارچگی رفتارهای انسان می شود. یکپارچگی رفتارهای آدمی نیز به نوبه خود به حفظ یکپارچگی شخصیت کمک می کند. در شرایطی که بازدارندگی اتفاق نیافتد، عدم یکپارچگی حافظه، انسان را به داشتن چندین شخصیت می رساند.
دو شاهد برای فرضیه اول
- ثابت شده است که تروماهای کودکی، بر روی قشر حدقه ای پیشانی دارای اثر هستند. از طرفی افراد با اختلال هویت تجزیه ای، غالبا در کودکی دچار آسیب شده اند و پیش بینی می شود که تروماهای کودکی با ایجاد آسیب در این قشر، یکی از عوامل پدیدار شدن این اختلال هستند.
- در افراد با اختلال هویت تجزیه ای، خون رسانی به قشر حدقه ای پیشانی نسبت به افراد سالم کمتر است. خون رسانی کمتر در یک ناحیه مغزی، منجر به مرگ سلول های آن ناحیه در ابعاد میکروسکوپی و آسیب بافتی در ابعاد ماکروسکوپی می شود.
فرضیه دوم: از تحلیل لیمبیک تا تجزیه هویت!
این فرضیه که با نام Limbic-Cortico شناخته می شود، به نقش ساختار لیمبیک در بحث اختلال هویت تجزیه ای چیست، اشاره دارد. مناطق مختلف ساختار لیمبیک مانند پاراهیپوکامپ، هیپوکامپ و آمیگدال، خصوصا هیپوکامپ، در یکپارچه سازی حافظه نقش مهمی دارند. مطالعاتی که با MRI انجام شده اند، کاهش اندازه پاراهیپوکامپ، هیپوکامپ و آمیگدال را در افراد دارای این اختلال، نسبت به افراد سالم نشان می دهند.
فرضیه سوم: بیش فعالی لوب آهیانه!
این فرضیه به نقش لوب آهیانه در این اختلال اشاره می کند. مطالعات انجام شده با SPECT، افزایش فعالیت در لوب آهیانه چپ را در بیماران با اختلال هویت تجزیه ای نشان داده اند.
فرضیه های مختلف: کامل کننده نه متضاد!
در نهایت، لازم به ذکر است که در هیچ مطالعه ای، سه فرضیه حاضر رد نشده اند؛ اما انجام مطالعات با روش های تصویربرداری مختلف، مانع بیان این سه فرضیه در قالب یک فرضیه شده است. علت این امر، این است که تکنیک های مختلف تصویربرداری مغزی، هرکدام دارای نقاط قوت و ضعفی هستند. برای مثال، دقت زمانی EEG بسیار بالاست ولی قادر به بررسی عمق فضایی بالا نیست. چنین اختلافاتی در ویژگی های هر تکنیک، باعث می شود مطالعاتی که از تکنیک های مختلفی استفاده می کنند، نتوانند نتایج یکدیگر را تکرار کنند.
بنابراین وجود فرضیه های مختلف الزاما به معنای تضاد میان این فرضیه ها نیست، بلکه هر کدام از این سه فرضیه بخشی از تصویر تکه تکه شده اختلال هویت تجزیه ای را در پاسخ به سوال «اختلال هویت تجزیه ای چیست؟» در سطح مغزی به ما نشان می دهد.
محققین نیز اکنون در تلاشند تا با ترکیب تکنیک های تصویربرداری مختلف، بتوانند کامل تر به سوال اختلال هویت تجزیه ای چیست، پاسخ دهند و به تصویر جامع تری از این اختلال و ارتباط این سه فرضیه با هم برسند.
سخن آخر: اختلال هویت تجزیه ای چیست؟ یک پایان موقتی!
انسان ها همواره برای بقا کوشیده اند و یک محرک شدید می تواند انسان را به نقطه ای برساند که به طور ناخودآگاهانه روانش را تکه تکه کند تا بتواند یک پایان موقتی برای آن محرک شدید بسازد. همه ما از تجزیه استفاده می کنیم و گاهی دچار حالت های تجزیه ای می شویم، اما استفاده افراطی از تجزیه می تواند ما را در پیوستار تجزیه طوری جلو بیندازد که مرز اختلال را رد کنیم.
اما تاریخ نشان داده است که بشر برای بقای «من» حاضر به تکه تکه کردن روان خود است. حتی اگر این تکه تکه کردن منجر به تشکیل چندین «من» شود، می تواند پایانی موقتی برای یک درد باشد؛ انگار که پیشنهاد خزانه تکامل برای انسان ها چندین «من» است که درد نمی کشند، تا یک «من» بزرگی که درد بر او وارد است. در هر صورت، انسان ها از دردها فراری اند. یک انسان با اختلال هویت تجزیه ای شاید در بقا چندان موفق نشود ولی در دوری از درد: چراکه نه!