با توجه به موضوع روانشناسی تحقیر، قصد دارم مقدمه را با مثالی واقعی آغاز کنم. در یکی از شوکهکنندهترین صحنههای تاریخ اسکار، ویل اسمیت به خاطر شوخی ای که کریس راک، استندآپ کمدین، با همسرش جیدا اسمیت کرده بود، روی صحنه رفت و به او سیلی زد.
ماجرا از آنجا شروع شد که راک قبل از اعلام برنده اسکار، با سر تراشیده جیدا اسمیت شوخی کرد. همسر او، آشکارا با این شوخی معذب شد. در ادامه، اسمیت روی صحنه رفت و با ناباوری در مقابل میلیون ها بیننده، به صورت کریس راک کشیده زد و با کلماتی توهین آمیز از او خواست که اسم همسرش را به زبان نیاورد!
شوخی و طنزی که برای ویل اسمیت، نوعی تحقیر برداشت شد. این احساس تحقیر شدن، نوعی خشم را به همراه داشت. شاید هم بتوان گفت که به دلیل توهینی که ویل از آن صحبت برداشت کرده بود، این رفتار خشونت آمیز را در برابر میلیون ها بیننده انجام داد. من در این نوشتار سعی دارم روانشناسی تحقیر و اختصاصا احساس حقارت را با جوانب مختلف آن، تفاوتش با شرم، اضطراب اجتماعی و به طور کلی اثرات تحقیر بر روان انسان بررسی کنم.
بخش های نوشتار
احساس تحقیر چیست؟ (بررسی روانشناسی تحقیر)
واژه humiliation یا همان تحقیر، از «humus» به معنای زمین یا خاک، از ریشه لاتین است. به این معنا که تحقیر مستلزم از بین رفتن جایگاه و منزلت فرد است. در حقیقت، همه ما در زندگی جایگاه و وضعیتی داریم. به عنوان مثال،«من یک پزشک موفق هستم»،«من یک مادر با محبت هستم» و یا حتی «من یک انسان هستم».
در همه این وضعیت ها، روانشناسی تحقیر می گوید که اگر فرد یا افرادی ما را دچار این احساس کنند، جایگاهمان تضعیف می شود و این وضعیت به راحتی قابل بازیابی و برگشت نیست. می توان گفت که این شرایط، یک شکست علنی برای جایگاه اجتماعی و شخصی فرد است؛ خصوصا زمانی که عمل تحقیر در مقابل جمعیتی از مردم صورت بگیرد.
تفاوت احساس شرم و احساس تحقیر در روانشناسی تحقیر چیست؟
شاید بسیاری از افراد تفاوت زیادی میان این مفاهیم، قائل نشوند؛ اما به طور کلی باید میان این دو مفهوم تمایز قائل شد. تعریفی که برای احساس شرم می توان بیان کرد، عبارت است از: «نگرانی آزاردهنده در مورد بیکفایتی یا شکست حاصل از ارزشیابی منفی، از وجود خویش». به عبارتی شرم نتیجه ارزیابی از خودمان بوده و احساسی است که از درونمان سرچشمه می گیرد.
و اما درروانشناسی تحقیر، به « ایجاد احساس پشیمانی و حماقت در دیگران با صدمه زدن به احترام و موقعیت آن ها» گفته می شود. افرادی که تحقیر می شوند، اغلب نسبت به خود احساس بسیار بدی پیدا کرده و اعتماد به نفس و غرورشان را از دست می دهند. به عبارتی در روانشناسی تحقیر، این احساس،نتیجه ارزیابی و رفتار یک یا چند نفر دیگر است.
به زبانی دیگر، جنبه مهم تفاوت احساس حقارت و شرم، این است که در حالی که ما شرمساری را برای خود به ارمغان می آوریم، تحقیر چیزی است که توسط دیگران به ما وارد می شود. پس با این اوصاف، شاید بتوان گفت که دراحساس شرم، جایگاه ما تضعیف نمی شود و حتی اگر فرض بگیریم که جایگاه ما در جامعه تهدید بشود، باز هم قابل برگشت است.
در اینجا مثالی، می تواند این تفاوت را بیشتر آشکار کند. زمانی که شخصی در میان جمعیت به ناحق، کشته شود، ممکن است تحقیر شده باشد، اما او مطمئناً احساس شرم نکرده است. افرادی که مطمئن هستند حق با آن هاست، به ندرت از تحقیر خود، احساس شرمندگی می کنند. یعنی این افراد، ارزیابی درونی منفی نسبت به خود نداشته اند و در نتیجه احساس شرم در آنها به وجود نیامده است.
فرایند خجالت، شرم و در نهایت تحقیر شدن
بگذارید این فرایند را با داستانی تشریح کنم. دانش آموزی در امتحان، نمره پایینی کسب کرده است. وقتی که نمره اش را مشاهده می کند، احساسناخوشایند خجالت زدگیبه او دست می دهد. در ادامه، معلم به دانش آموز به صورت خصوصی اظهار می کند که او اصلا نمره خوبی در این امتحان کسب نکرده است. در این وضعیت دانش آموز احساس درونی شرمندگی را تجربه می کند.
حال فرض کنیم که معلم نمره این دانش آموز را با صدای بلند در مقابل جمعیت کلاس اعلام می کند. دیگر دانش آموزان با صدای پچ پچ و خنده واکنش نشان می دهند. حال اینجاست که احساس تحقیر در فرد به وجود می آید. این فرایند در هر جایی از زندگی روزمره ممکن است جریان داشته باشد. مدرسه، محل کار، رابطه با همسر، دوست، خانواده و …. .
اثرات تحقیر بر روان انسان (بر اساس روانشناسی تحقیر)
تحقیر، عملی است که احساس خرد کننده آن، ساعت ها یا حتی سال ها از زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی تحقیر می شویم، تقریباً می توانیم احساس کنیم که قلبمان چروکیده شده است. ممکن است ماهها و گاهی سالها درگیر تحقیر خود و عاملان واقعی یا خیالی آن باشیم.
افراد امکان دارد در این شرایط با خشم، تخیلات انتقامجویی، بزهکاری و یا رفتار فیزیکی و… واکنش نشان دهند. ما همچنین ممکن است آسیب را درونی کنیم؛ که این کار منجر به ترس و اضطراب، تروما، بی خوابی، انزوای اجتماعی، افسردگی و افکار خودکشی می شود.
تحقیر شدید، سرنوشتی بدتر از مرگ است، به این دلیل که روانشناسی تحقیر ادعا دارد که تحقیر شدن، موقعیت و زندگی ما را از بین می برد، در حالی که مرگ فقط زندگی ما را نابود می کند. زمانی که تحقیر می شویم، اثرات روانی این اتفاق، می تواند لحظه های زندگی مان را، لبریز از درد و رنج کند.
چرا احساس حقارت انقدر دردناک است؟
یک مطالعه توسط محققان دانشگاه میشیگان در باب روانشناسی تحقیر نشان داد که «همان مناطقی از مغز که در پاسخ به تجربیات حسی دردناک ـ مانند ضربه جسمانی ـ فعال می شوند، در طول تجارب شدید تحقیر ـ برای مثال طرد اجتماعی ـ نیز فعال می شوند». به عبارت دیگر، تحقیر و تنهایی، به شدت درد جسمانی تجربه می شوند.(برای کسب اطلاعات بیشتر، اینجا کلیک کنید.)
اختلال اضطراب اجتماعی و تحقیر
بعضی اوقات، افراد از ترس تحقیر شدن، از یکسری رفتار ها اجتناب می کنند. برای مثال از جمع و گروه ها دوری می کنند، از گفتن بعضی حرف ها که احتمال می دهند مورد قضاوت قرار بگیرند، اجتناب می کنند و دیگر مواردی از این قبیل. در این شرایط، شاید بتوانیم اذعان کنیم که فرد می تواند دچار اختلال اضطراب اجتماعی یا همان فوبیای اجتماعی باشد.
این فوبیا، شامل اضطراب شدید و خودآگاهی بیش از حد در موقعیت های اجتماعی روزمره است. افراد مبتلا به فوبیای اجتماعی، ترس دائمی و مزمن از تحت نظر گرفتن و قضاوت شدن توسط دیگران و شرمسار شدن یا تحقیر شدن با اعمال خود دارند.
حال، زمانی که ما در معرض احساس تحقیر شدگی باشیم، با اضطراب و افسردگی ای مواجه می شویم که عملکرد روزانه ما را مختل می کند و در نهایت وضعیتی شبیه به کسی که دچار اختلال اضطراب اجتماعی است را برای ما ایجاد می کند. پس با توجه به روانشناسی تحقیر، می توان گفت که رابطه ای قوی بین این دو مفهوم یعنی تحقیر و فوبیای اجتماعی وجود دارد.
علت و چگونگی احساس تحقیر چیست؟
ما در طول تاریخ انواع مختلفی از تحقیر کردن را دیده یا حداقل خوانده ایم. تحقیر شکلی رایج از مجازات کردن، سرکوب کردن و انتقام گرفتن است. تحقیر نیازی به تجاوز یا اجبار ندارد. مردم را می توان به آسانی از طریق ابزارهای منفعلانه تری تحقیر کرد، مانند نادیده گرفته شدن یا محروم کردن از یک حق یا امتیاز خاص.
گاهی اوقات احساس حقارت، از اثرات جانبی تعصبات مختلف است، مانند زمانی که نژادپرستی، جنسیت گرایی، سن گرایی که در ساختار قوانین گنجانده شده اند. در این شرایط امکان دارد کاری از دست کسی برای از بین بردن آن برنیاید (شاید حداقل بتوان گفت که از دست یک نفر برنمی آید).
روانشناسی تحقیر از دیدگاه فلسفه
افراد می توانند با طرد شدن، رها شدن، سوء استفاده، خیانت یا استفاده به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف، مورد تحقیر قرار گیرند. در رابطه با عبارت «وسیله ای برای رسیدن به هدف». نظر امانوئل کانت، فیلسوف معروف، این است که انسان ها به موجب اراده آزاد خود، وسیله ای برای رسیدن به هدف نیستند؛ بلکه در نوع خود، غایت و هدف هستند.
تحقیر مردم، یعنی اینکه با آن ها به عنوان چیزی کمترازهدف خود رفتار کنیم؛ به بیانی دیگر، در روانشناسی تحقیر، این موضوع به این معنا است که انسانیت افراد را انکار کنیم. اگر بخواهم مثالی ساده ازاین استدلال بیاورم، می توان به برده بودن انسان ها در طول تاریخ اشاره کرد. بردگان بیش از آزار جسمی که متحمل می شدند، دچار آزار روحی برگرفته ازانکار انسانیت شان می شدند؛ در واقع آنها با توجه به روانشناسی تحقیر، دچاراحساس حقارت می شدند.
عللی برای تحقیر شخصی توسط فردی دیگر
دلایل مختلفی وجود دارد برای این که شخصی بخواهد شخص دیگری را تحقیر کند. این موضوع بستگی به رفتار، جایگاه، برخورد و شخصیت فرد تحقیر کننده دارد. زمانی که فرد توانایی اعمال قدرت و زور به صورت معمول در جامعه را ندارد، می تواند از تحقیر کلامی به عنوان ابزار انتقام استفاده کند.
دلیل دیگری که می توان برای تحقیر کردن فرد یا افراد ذکر کرد، براساس روانشناسی تحقیر کنترل کردن فرد یا افرادی است که نخواهند مطابق میل فرد تحقیر کننده رفتار کنند. زمانی که اعمال قدرت مستقیم در هر جا و مکانی، تاثیرگذار نباشد، تحقیر برای تضعیف توانایی افراد استفاده می شود.
چگونه با احساس تحقیر مقابله کنیم؟
در وهله اول، مهم است بدانیم که احساس تحقیر شدن اجتناب ناپذیراست؛ چه بخواهیم چه نخواهیم ممکن است پیش بیاید. در طول زندگی مان ممکن است حداقل یکبار یا حتی بیشتر، به دلایل مختلف تحقیر شده باشیم. حقیر شدن و احساس حقارت می تواند به شدت دردناک و ناتوان کننده باشد؛ به این معنا که توصیه برای مقابله با آن ممکن است بیهوده به نظر برسد.
شاید در آن لحظات اولیه، انجام کاری جز غرق شدن در پریشانی حاصل از اتفاق سخت باشد، اما نکات مفیدی برای کم کردن این احساس وجود دارند. یکی از مشهورترین دانشمندان روانشناسی معاصر، رابرت جی استرنبرگ (Robert Sternberg)، اخیراً خود دچار تحقیری در زندگی شغلی اش شد، که از آن به عنوان بحران شغلی یادکرد.
با توجه به این تجربه، استرنبرگ نکات ارزشمندی را با نظر به روانشناسی تحقیر برای مقابله با این احساس بیان کرد که ذکر این نکته ها در این نوشتار، خالی از لطف نیست:
- درک کنید که در این احساس، تنها نیستید. اگر می توانید افرادی را بیابید که بحرانی مشابه بحران شما داشته اند، با آنها صحبت کنید؛
- شما باید انعطاف پذیر باشید، نه فقط باهوش. گاهی اوقات چیزی که افراد موفق را از کسانی که شکست می خورند جدا می کند استعداد نیست؛ بلکه تمایل به بازگشت پس از شکست های وحشتناک، به جای تسلیم شدن است؛
- بیشتر اوقات، این اتفاقات دلیلش خود شما نیستید. گاهی اوقات شرایط و محیط این احساس را برای شما به وجود می آورند. این در حالی است که رفتار خاصی از شما سرنزده است. در این شرایط خوب است محیط بهتری را برای خود به وجود آورید؛
- به دنبال فرد یا افرادی باشید که در این مسیر، شما را پشتیبانی و حمایت کنند. برای مثال تشریح جزئیات به وجود آمدن این احساس، برای یک متخصص و روانشناس می تواند در مسیر بهبودی شما موثر باشد؛
- به بحران به عنوان یک فرصت نگاه کنید. به عنوان مثال، از آن به عنوان زمانی برای دنبال کردن چیزی که دوست دارید استفاده کنید؛
- خودتان را پنهان نکنید. شما باید به مردم و شاید به خودتان اثبات کنید که چه کسی هستید و از چه ارزش هایی دفاع می کنید؛ و اینکه به مردم نشان دهید که بحران شما را نابود نکرده است؛
- از این اتفاق گذر کنید و در تحقیر خود غرق نشوید. این به این معنا است که سعی کنید نگاهی به آینده داشته باشید و باید برای آن برنامه ریزی کنید.
سخن پایانی
گرچه نکاتی که استرنبرگ بیان کرد، بسیار ارزشمند و موثر هستند، اما من با توجه به روانشناسی تحقیر، فکر می کنم راه بهبودی احتمالا برای افراد مختلف، متفاوت است. برای مثال، برخی ممکن است واقعاً به زمان نیاز داشته باشند و خود را از چشم مردم پنهان کنند و تنها باشند؛ و حتی قبل از اینکه بخواهند دوباره وارد جمع بشوند، نیاز به حمایت کامل از طرف شخصی حرفه ای داشته باشند.
به هر حال، تاب آوری افراد در شرایط مختلف، کاملا متفاوت است. ما به تناسب شخصیتمان، نوع تحقیری که متحمل شده ایم، حمایت اطرافیانمان و غیره، می توانیم از این بحران روانی عبور کنیم. با این حال، به این دلیل که تحقیر همانند پتکی می تواند شخصیت ما را بکوبد، ساختن دوباره آن نیازمند زمان و همتی است که باید برای بازسازی شخصیت خود بگذاریم.