همه ما به خوبی با درد جسمانی آشنا هستیم و به صورت روزمره در معرض آن قرار داریم، اما درد اجتماعی چطور؟ درد جسمانی به ما کمک می کند تا از خود در برابر خطرات دفاع کنیم و جلوی آسیب های احتمالی را بگیریم. پاک واضح است که وقتی قسمتی از بدن ما دچار درد می شود، به دنبال چاره ای برای حل آن خواهیم گشت و این نمونه ای از دفاع در برابر آسیب ها است.
و اما این بار موضوع مورد نظر ما درد جسمانی نیست؛ بلکه دردی است که در شرایط آسیب روحی و روانی آن را احساس می کنیم. هدف ما این است به این بپردازیم که آیا این درد با درد جسمانی و فیزیکی ارتباط دارد؟ کدام نوع، درد بدتری به حساب می آیند و چرا باید بیشتر به دردهای روحی و روانی مان بپردازیم؟
در ابتدا لازم است مقدمه ای از درد جسمانی ارائه و برخی از مکانیزم های حیاتی آن بررسی شوند و سپس به درد روحی و روانی بپردازیم.
بخش های نوشتار
احساس درد
همانطور که در ابتدا ذکر شد، احساس درد باعث می شود که افراد از خطرات دوری کنند. البته احساس درد تنها یکی از علل واکنش افراد در برابر آسیب ها است و علل دیگری همچون ترس، تاثیر بسیاری بر واکنش موجودات در مواجهه با آسیب ها دارد.
احساس درد نوعی مکانیزم دفاعی برای بدن است که اگر افراد این احساس را از دست بدهند، شدیدا در معرض خطر قرار خواهند گرفت. این احساس نه تنها افراد را مجبور به واکنش در برابر بیماری ها و آسیب ها می کند، بلکه مکانیزم شرطی ای به حساب می آید که افراد را از عوامل خطرزا دور می سازد.
این احساس نقش بسیاری بر واکنش های دستگاه «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» دارد. این دو دستگاه، علاوه بر نقش های مختلفی که در رابطه با هیجانات دارند، نقش اساسی ای در سیستم اعصاب خودمختار بازی می کنند. این دو دستگاه به انسان ها کمک می کنند برای فرار از خطرات، نیازی به تفکر و تصمیم گیری نداشته باشند و خود به خود از آسیب دوری بجویند.
فعالیت خودمختار در مواجهه با درد
در اکثر شرایط، بدون اینکه تصمیمی بگیریم، بدن ما به صورت خودکار اقدام به عمل می کند. این امر به واسطه سمپاتیک و پاراسمپاتیک صورت می گیرد که مکانیزمی فوق العاده مهم است. این مکانیزم به صورت شرطی عمل کرده و به صورت خودکار از بدن حفاظت می کند.
همه ما، شرایط سوختگی قسمتی از بدن را تجربه داشته ایم. اگر دقت داشته باشیم، متوجه می شویم که بدن ما، هنگام برخورد با جسمی داغ، به صورت ناخودآگاه اقدام به فعالیت کرده و از آن جسم دور می شود. این واکنش نه تنها در مواقع سوختن، بلکه در بسیاری از شرایطی که آسیب، درد، ترس یا … به ما وارد می شود، شروع به عمل می کند.
با این حال می توان دریافت که بدن ما برای آسیب های جسمانی مکانیزم های متعددی تعریف کرده تا از خود محافظت کند. شاید برایتان جالب باشد که این واکنش های دفاعی تنها برای شرایط آسیب جسمانی تعریف نشده اند، بلکه در شرایط احساسی و مواجهات روانیـاجتماعی با افراد مختلف نیز این مکانیزم فعال می شود!
مبنای فیزیولوژیکی درد
زمان آن رسیده که به درون مغز انسان سفر کنیم. به مناطقی که مسئولیت احساس درد را بر عهده دارند. البته باید همین حالا این نکته را متذکر شوم که مناطق مسئول ادراک درد، صرفا و الزاما برای درک و دریافت و ادراک درد نیستند و ادراک درد یکی از کارکرد های آنها است.
همچنین ممکن است مناطقی دیگر در مغز وجود داشته باشند که مسئولیت ادراک درد را بر عهده داشته باشند؛ اما به واسطه پیچیده بودن سیستم اعصاب مرکزی انسان، پرداختن به تمامی قسمت های مسئول ادراک درد، موضوعی مفصل و تخصصی است که در این نوشتار نمی توان به آن پرداخت. در نتیجه در اینجا تنها به مهم ترین قسمت های مغز در ادراک درد خواهیم پرداخت.
مناطق مسئول درد
در این بخش از نوشتار، بر دو قسمت از مغز انسان که مسئولیت مهمی بر عهده دارند، متمرکز می شویم. یکی از این دو قسمت، دستگاه حسیـتنی از قشر آهیانه ای است که مسئولیت نشان دادن مکان درد را بر عهده دارد و هنگامی که بدن با جسمی دردناک برخورد می کند، این قسمت از مغز، فعالیت گسترده ای را نشان می دهد.
ناحیه دیگر، سینگولیت قدامیـپشتی است که مسئولیت ادراک احساس ناخوشایند ناشی از درد را بر عهده دارد. تمرکز ما بر این ناحیه بیشتر از دیگر نواحی است؛ زیرا درد روانیـاجتماعی ما از این ناحیه نشات می گیرد.
درد اجتماعی
حال زمان آن رسیده که در رابطه با درد اجتماعی صحبت کنیم. به احتمال زیاد، بسیاری از ما درد روانی یا درد اجتماعی را تنها نوعی استعاره زیبا برای بیان احساسات آسیب زننده اجتماعی خود بدانیم؛ اما جالب است که ارتباط بسیار زیادی میان درد اجتماعی و درد جسمانی وجود دارد.
برای ادراک درد، نیاز به چندین سیستم پیشرفته در مغز داریم که هر کدام بخشی از درد را ادراک کرده و در نهایت با هم رسانی به یکدیگر، ادراک درد را برای ما ایجاد می کنند. یکی از این قسمت ها که هم در درد جسمانی و هم در درد اجتماعی نقش دارد و پیشتر نیز به آن اشاره شد، سینگولیت قدامیـپشتی است. این منطقه از مغز، احساس ناخوشایند برآمده از درد را به ما منتقل می کند.
تفاوت احساس درد و حس ناخوشایند ناشی از درد
البته این نکته را در نظر داشته باشید که احساس درد توسط ناحیه حسیـبدنی ادراک می شود؛ اما سینگولیت قدامیـپشتی، مسئولیت ادراک احساس ناخوشایندی درد را بر عهده دارد. برای تفهیم بیشتر، این مثال را در نظر بگیرید: اگر فردی از ناحیه دست دچار آسیب شود، ناحیه حسیـبدنی، قسمت آسیب دیده را بواسطه احساس درد به فرد نشان می دهد؛ اما در این هنگام، سینگولیت قدامیـپشتی، احساس ناخوشایند درد را به فرد تحمیل می کند.
از همینجا می توان دریافت که درد اجتماعی ناشی از فعالیت ناحیه سینگولیت قدامیـپشتی است. زیرا این ناحیه است که ادراک ناخوشایند بودن درد را به ما می دهد و از جهتی دیگر، در درد روانیـاجتماعی، شاهد آسیب به قسمتی از بدن نیستیم تا نتیجه گیری کنیم که تنها آسیب جسمانی است که درد را به همراه می آورد.
ارتباط درد اجتماعی با درد جسمانی
با اطلاع از کارکرد دو سیستم متداخل در درد، حال می توانیم به صورت دقیق تر به بررسی درد اجتماعی بپردازیم. هنگامی که ما از نظر روانی یا اجتماعی دچار آسیب می شویم، ناحیه سینگولیت قدامیـپشتی ما فعالیت گسترده ای را آغاز می کند. این فعالیت موجب احساس ناخوشایندی می شود که کاملا مشابه با احساس ناخوشایند درد کشیدن بواسطه آسیب جسمانی است.
با این وجود، باز می توانید به کسانی که دچار آسیب های روانی یا اجتماعی شده اند، به راحتی دلداری دهید و از آنان بخواهید که آرام باشند و زیاد این موضوع را جدی نگیرند؟ اینکه از دیگران توقع داریم که در این شرایط بیتابی نکنند، مثل این است که دست کسی را بشکنیم و از او بخواهیم که درد نکشد!
حال که میدانیم درد اجتماعی تا چه اندازه آسیب زننده است، باید برخورد مناسب و درستی با آسیب روانیـاجتماعی داشته باشیم. باید دیدگاه گذشته خود را در رابطه با درد کنار بگذاریم و با نگاهی جدید به موضوع بنگیریم. اینگونه انسان بهتری نیز خواهیم بود!
انسان بهتر از این منظر که ما در چنین شرایطی، با نیت خیر به کمک دوستانمان می شتابیم؛ اما این ناآگاهی از درد اجتماعی، کاری می کند که ما به جای کمک، بیشتر نمک بر زخم ها بپاشیم! وقتی از این نوع درد آگاه نیستیم، ناشیانه عمل می کنیم و توصیه هایی ارائه می دهیم که همه چیز را بدتر می کند. در این شرایط برای دوستمان هرگز انسان خوبی نخواهیم بود!
توجه ما به درد اجتماعی دیگران بسیار کم است. به این دلیل که ما انسان ها عادت کرده ایم تا زخم بدنی را به عنوان درد ادراک کنیم. تا زمانی که فردی در برابر ما آسیب جسمی نبیند، درد کشیدن را به وی نسبت نمی دهیم! البته این موضوع ظاهرا صحیح است اما واقعیت چیز دیگری است.
همدلی و درد
با وجود اینکه ما انسان ها عادت داریم درد را از زخم جسمانی تشخیص دهیم؛ اما مغز ما هرگز مثل ما این ادراک نادرست را ندارد. هنگامی که ما شاهد درد کشیدن دیگران هستیم، چه شاهد درد جسمانی باشیم و چه شاهد درد اجتماعی، ناحیه سینگولیت قدامیـپشتی ما فعالیت گسترده ای دارد!
طی مطالعاتی که انجام گرفته، افرادی که شاهد درد کشیدن عزیزان خود هستند، فعالیت بسیاری در منطقه سینگولیت قدامیـپشتی دارند. این نشان می دهد که ما با دیدن درد کشیدن دیگران، درد می کشیم و پریشانی حال آنها را درک می کنیم. اینگونه است که ما حیوانی اجتماعی هستیم.
همدلی، ارتباط انسان ها با یکدیگر را تسهیل می کند. وقتی با کسی همدلی می کنیم، کاملا خود را در غم او شریک می دانیم. اینگونه به فرد آسیب دیده کمک می کنیم تا شرایط دشوار پیش آمده را پشت سر بگذارد و با کمترین آسیب از آن گذر کند.
اجتماعی بودن انسان
درد اجتماعی، به ما کمک می کند که نقش موثرتری در جوامع داشته باشیم. همه از این موضوع آگاه هستیم که انسان ها بدون ارتباط اجتماعی، چیزی جز یک زندگی زجرآور نخواهند داشت. انسان ها ذاتا اجتماعی اند و برای بقای خود به دیگران نیاز دارند. زندگی انسان ها بدون دیگری، تنها دردسر و آسیب است. اگر قبول ندارید، سری به افراد دارای بیماری اتیسم بزنید!
اما درد اجتماعی، اینجا یکی از کارکردهای خود را به ما نشان می دهد. این درد اگرچه ناخوشایند است، به ما کمک می کند تا دیگران را درک کنیم، غصه شان را بخوریم و آنها را در اولویت زندگی خود قرار دهیم. این درد، به ما کمک می کند تا با دیگران در ارتباط باشیم و در مواقع سختی، به آنها کمک کنیم و در مشکلاتمان بتوانیم به کمکشان امیدوار باشیم.
درد اجتماعی یا درد جسمانی؟ کدام بدتر است؟
پاسخ این سوال ساده است، هیچکدام! در این نوشتار قصد بر این بود تا از اهمیت درد اجتماعی که با دیده غفلت به آن نگریسته میشد، صحبت شود. رسالت این بود که اهمیت درد اجتماعی را بیان کنیم تا در هنگام مواجهه با دیگران، با احتیاط بیشتری رفتار کنیم.
این موضوع بدان معنا نیست که درد اجتماعی بدتر از درد جسمانی است! هر دو نوع از درد، کارکردهایی حیاتی دارند و اگر به هر کدام بی توجهی شود، آسیب های بسیار فراگیری دامن گیر افراد خواهد شد. اگر درد جسمانی را به حاشیه ببریم، شاید سال آینده را به چشم نبینیم! مطالعات نشان می دهند که افراد دارای آسیب در نواحی ادراک درد جسمانی، زندگی بسیار کوتاه تری نسبت به دیگران دارند!
نتیجه گیری
شاید هیچ گاه فکر این موضوع که درد تا چه اندازه برای ما حیاتی است، به ذهنمان خطور نکرده بود. ما انسان ها همیشه از درد فراری هستیم؛ اما این بار می دانیم که باید گاهی به سمت درد بدویم! درست فکر می کنید، ما باید به سمت درد اجتماعی دیگران بدویم، اینگونه آسوده خاطر هستیم که دیگران نیز به سمت درد ما خواهند دوید.