گروه بخش جدایی ناپذیر زندگی ماست. قبل از شروع رسمی زندگی، عضویت ما در گروه هایی مانند جنسیت و ملیت شروع می شود و در طول زندگی، کوچکترین شباهتی برای تشکیل یک گروه کافی است: ما پیراهن صورتی ها، ما مو مشکی ها، ما شرکت کنندگان کارگاه طراحی آزمون های شناختی و …
بنابراین خواسته و ناخواسته، همه ما در تعداد زیادی از این گروه ها عضو هستیم. ولی گاهی اوقات اعضای برخی گروه ها، برخوردهای غیرانسانی و دور از منطق و اخلاقی از خود نشان می دهند که شدت و حدت این برخوردها، برای افرادی که از بیرون گروه جریانات را دنبال می کنند، باعث تعجب است. چه چیز باعث برخوردهای غیرانسانی و دور از منطق و اخلاق اعضای این گروه ها می شود؟ «اجبار گروه خودی»، می تواند یکی از دلایل احتمالی باشد.
بخش های نوشتار
اجبار چیست؟
اجبار یک احساس است. اگر تاکنون نام این احساس را نشنیده اید، به این دلیل است که روانشناسان به احساس اجبار به عنوان انگیزه متمایز انسانی توجه چندانی نداشته اند. اگر بخواهم این احساس را برای شما شرح دهم، می بایست از توضیحات فلسفه اخلاق درباره این احساس کمک بگیرم؛ «اجبار احساسی نیرومند است که می تواند در ما برای انجام کاری ایجاد فشار کرده و ما را مجبور به انجام آن کار کند».
به علاوه اجبار معمولا به «قراردادهای اجتماعی» که حالت تواقفی دارند، گره خورده است. با عمل کردن خلاف این قراردادها در ما احساس گناه ایجاد شده و اجبار ما را ملزم به عذرخواهی، توجیه و بهانه جویی می کند.
اجبار در زندگی روزمره
بگذارید با یک مثال روزمره بیشتر شما را با احساس اجبار آشنا کنم. آیا تا کنون برایتان پیش آمده که عضو گروهی دو نفری بوده و مسئولیتی را به عهده داشته باشید؟ اگر آری، عضویت در این گروه باعث ایجاد احساس اجبار گروه خودی در شما، در صورت عدم انجام مسئولیتی که قبول کرده اید می شود. هنگامی که در تنهایی هایتان به عدم انجام مسئولیت متقبل شده فکر می کنید، چیزی در شما مانع از ادامه فرآیند تفکر یا اجرایی کردن تصمیم گرفته شده یعنی عدم انجام مسئولیت می شود.
در صورتی که اجبار گروه خودی نتواند شما را در مرحله پایبند ماندن به قرارداد بسته شده متوقف کند، بعد از بی مسئولیتی تان در شما احساس گناه ایجاد کرده و حال شما را متوقف می کند! حال شما خود را ملزم می دانید که از هم گروهی تان عذرخواهی کرده و در مورد عدم انجام کار، برای او توضیح و توجیه بیاورید.
اینجا باید توجه داشته باشید اینکه می گویم اجبار به قراردادهای توافقی اجتماعی گره خورده است، در این مثال به این اشاره دارد که شما و هم گروهی تان یک قرارداد ـ اجتماعی ـ دو نفره بین خودتان دارید. عدم پایبندی به این قرارداد از نظر اجتماعی کاری پسندیده نیست. بنابراین اینجا یک قرارداد تواقفی بین شما و هم گروهی تان وجود دارد که عدم پایبندی به این قرارداد، در شما اجبار گروه خودی را ایجاد می کند.
مثلا خواهید گفت: «پدربزرگتان فوت کرده بود»، «درگیر فعالیتهای دیگری بودید و جای دیگر برایش جبران می کنید»، «خلقتان افت کرده بود» و …
اجبار گروه خودی از کجا شروع شد؟
تکامل، انسان ها را به سمت همکاری سوق داد و همکاری را به طبیعت انسان گره زد. در واقع، انسان های اولیه برای زنده ماندن باید زیست همکارانه را انتخاب می کردند تا از حمله حیوانات وحشی، گرسنگی و … در امان بمانند. از بین کسانی که زیست همکارانه را انتخاب می کردند، احتمال زنده ماندن کسانی بیشتر بود که همکارهای بهتری داشتند (اینجا، بیشتر درباره تکامل همکاری در انسان ها بخوانید).
در چنین شرایطی، انسان ها از طریق دو فرآیند می توانستند شانس زنده ماندنشان را افزایش دهند؛ ابتدا افراد بهتری را برای همکاری انتخاب می کردند و بعد تلاش می کردند تا با تنبیه، همکارهای بهتری برای خود از میان کسانی که انتخاب کرده اند، بسازند. افرادی که بعد از انتخاب شدن، برای همکاری مناسب نبودند کنار گذاشته شده و در طبیعت به مرگ محکوم می شدند.
چنین سرنوشتی، افراد را شدیدا نگران منفی قضاوت شدن از سمت همکار خود کرد. بنابراین، همراه با همکاری، اجبار گروه خودی هم به طبیعت انسان ها گره زده شد. اضافه شدن اجبار گروه خودی به طبیعت انسان، برای اطمینان از این بود که فردی که انسان با او همکاری می کند همواره راضی بماند، شریک خود را مورد قضاوت منفی قرار ندهد و همکاری ایجاد شده دائمی باشد.
تحول اجبار در انسان عصر حاضر چگونه است؟
احساس اجبار، در دوران کودکی و هنگامی که ما مشغول انجام کاری مشترک با فردی دیگر هستیم، آغاز می شود. اجبار بدین صورت خود را نشان می دهد که کودک در فرآیند همکاری نسبت به همکار خود، احترام بیشتری قائل است، به تعهدی که به همکار خود داده است وفادار می ماند، پاداش ها را به صورت منصفانه تقسیم می کند، هنگامی که می خواهد تعهدی را بشکند با همکارش مطرح می کند و به نوعی از او اجازه می خواهد.
همچنین هنگامی که احساس کند تخلفی انجام شده، به همکارش اعتراض می کند و هنگامی که خودش تخلفی را انجام می دهد، احساس گناه کرده و سعی می کند برای همکارش توضیح و توجیه بیاورد.
وقتی کودک بزرگتر می شود، اجبار علاوه بر اینکه در روابط همکارانه احساس می شود، در روابط گروهی هم دیده می شود. یعنی فرد نسبت به اعضای گروهش، اجبار گروه خودی را احساس می کند. تشکیل احساس اجبار گروه خودی بدین صورت است که فرد ابتدا وارد گروهی می شود و عضویت در یک گروه را می پذیرد.
سپس تک تک اعضای گروه با یکدیگر تشکیل یک «مای مشترک» و «هویت گروهی» می دهند. این هویت گروهی بخشی از هویت تک تک افراد گروه می شود و افراد گروه برای حفظ هویت گروهی که اکنون بخشی از هویت فردی آنهاست دست به هرکاری می زنند (پژوهش «مظفر شریف» دقیقا بیانگر همین است. این پژوهش را از اینجا بخوانید).
چرا اجبار گروه خودی می تواند خطرناک باشد؟
پیش تر گفتیم که اعضای گروه برای حفظ هویت گروهی دست به انجام هرکاری می زنند. این همان عملکرد سحرانگیز گروه است. افراد پس از عضو شدن در یک گروه، نام خود را فراموش و نام گروهشان را می گیرند. منظور از این فرآیند فراموش کردن نام خود، این است که گروه باعث ایجاد «تفردزدایی» می شود.
تفردزدایی به معنای از دست دادن فردیت است و زمانی اتفاق می افتد که نقش اجتماعی یا هویت گروهی جایگزین «خودآگاهی» فرد شود (هاینزن و گودفرند، 1399). هنگامی که تفردزدایی با احساس اجبار گروه خودی ترکیب شود، افراد حتی حاضر به شکنجه دادن گروه مقابل و زیرپا گذاشتن اخلاقیات بدیهی، هنگام نقض هنجارهای گروهی شان می شوند.
اجبار گروه خودی چگونه از گروه محافظت می کند؟
هر کدام از گروه هایی که ما در آن ها عضو هستیم، هنجارهایی دارند و تخطی از این هنجارها تهدیدی برای بقای گروه به حساب می آید. اجبار گروه خودی همان احساسی است که اعضای گروه را به رعایت هنجارهای گروه برای از دست ندادن هویت گروهی و همچنین پایش همگروهی ها برای رعایت هنجارها و پایش افراد خارج از گروه جهت رعایت هنجارهای اخلاقی گروه، ملزم می کند.
هنجارها منفرد نیستند!
هنگامی که عضوی از گروه، هنجارها را رعایت نکند، اجبار گروه خودی اعضای گروه را ملزم به «تذکر» و «تنبیه»، «طرد» و «اخراج» و حتی «انسانیت زدایی» می کند. نکته مهم درباره رعایت هنجارها این است که اعضای یک گروه دو دسته هنجار دارند، «هنجار گروهی» و «هنجار اخلاقی».
گروهی یا اخلاقی، مساله این است!
اعضای یک گروه، رعایت هنجار گروهی را تنها برای اعضای گروه خودی لازم می دانند و نسبت به هنجارشکنی افراد خارج از گروه، واکنشی نشان نمی دهند. اما هنگامی که هنجارهای اخلاقی رعایت نشود -چه توسط افراد داخل گروه، چه توسط افراد خارج از گروه- واکنش شدیدی از خود نشان می دهند.
یک مثال آشنا از این حساسیت، این است که اگر ما در خیابان مشاهده کنیم که غریبه ای بدون دلیل فردی را مورد ضرب و جرح قرار می دهد، در صورتی که در توانمان باشد و خود را در معرض خطری جدی نبینیم، از فرد غیر هم گروهی مان دفاع می کنیم؛ چراکه اینجا یک هنجار اخلاقی زیر پا گذاشته شده است.
اما اگر معاون انضباطی یک دبیرستان باشیم، حساسیتی نسبت به پوشیدن یونیفرم مدرسه، توسط افرادی که در مدرسه ما نیستند، نداریم؛ چراکه صرفا، افراد همان مدرسه همگروهی ما هستند و خود را به تذکر در مورد پوشش آنها در صورت عدم رعایت هنجارهای مربوطه، ملزم دانسته و اجبار گروه خودی را احساس می کنیم.
اجبارهای چندگانه چگونه می توانند رفتار ما را توضیح دهند؟
ما فقط عضو یک گروه نیستیم و اجبار گروه خودی را تنها نسبت به یک گروه احساس نمی کنیم. اجبار گروه خودی می تواند از سوی گروه های مختلفی همزمان به ما وارد شود. بگذارید با یک مثال آشنا این «اجبارهای چندگانه» را توضیح بدهم. فردی را تصور کنید که عضو دسته ای از دانشگاهیان است. این دسته میان خودشان، افرادی که اهل مطالعه نیستند را نخاله های جامعه می خوانند و مطالعه را هنجاری گروهی می دانند که همه افراد جامعه ملزم به رعایت آن هستند.
این شخص در مجلسی، با فردی رو به رو می شود که این هنجار را رعایت نکرده است. اجبار گروه خودی به او می گوید برای اینکه هویت گروهی ات را از دست ندهی، فردی را که هنجار را زیر پا گذاشته تحقیر و تنبیه کن. توجه داشته باشید که تفردزدایی چقدر انتخاب این گزینه را برای فرد، در این موقعیت، آسان می کند.
اما این فرد، پیش از آنکه عضو گروه معتقد به ضرورت مطالعه همگان در جامعه باشد، یک انسان است که عضو گروه انسان هاست. اجبار گروه خودی این گروه به او می گوید به کرامت انسانی احترام بگذار و از هر برخورد غیر اخلاقی و دور از انصاف برای انجام تنبیه و تذکر اجتناب کن.
اجبار «گروه انسان ها» یا گروه «کوچکتر خودی»؟
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
هنگامی که در حال گشت و گذار در فضای مجازی هستید، در بعضی ویدئوهایی که از یک گروه وایرال می شود، می توانید اجبار گروه خودی را در برخوردهای غیرانسانی و دور از منطق و اخلاق برخی اعضای گروه ها ببینید.
برای مثال در آخرین بازی پرسپولیس و تراکتور، طرفداران تیم تراکتور شروع به سنگ پراکنی به سمت مربی و بازیکنان تیم پرسپولیس کردند. درگیری به قدری بود که بازی نیمهکاره تمام شد. یا یک مثال دیگر: بعد از اینکه ترامپ نتایج انتخابات آمریکا را نپذیرفت، طرفدارانش که اکثرا افراد عادی جامعه بودند، به سمت کاخ سفید هجوم آورده و برای ساعاتی آنجا را تصرف کردند.
برخی گروه ها نیز به خاطر عدم رعایت هنجار گروهشان متوسل به زور بازویشان می شوند و از هر برخوردی برای برقرار شدن مجدد این هنجارها استفاده می کنند. گاهی حتی کار به روی زمین کشیدن فرد به دلیل عدم رعایت هنجار گروه خودی می رسد.
سخن آخر
در تمام این مثال ها غلبه اجبار گروه خودی را بر فرد می بینیم. اما سوال پیش می آید که چرا گفته سعدی اینجا نتوانست رفتار فرد را پیش بینی کند و گوهر مشترک انسان ها یا عضویت آنها در یک گروه، آن هم گروهی به قدمت زمینی بودنشان، جلوی این تقسیم شدن به گروه های مختلف را نگرفت؟ چرا در بعضی از برخوردهای منتشر شده، نشانه هایی از انسانیت زدایی افراد با هنجارهای متفاوت از هنجار گروه خودی فرد، دیده می شود؟
یکی از پاسخ های احتمالی، هوشمندی و پیشرفته بودن فرد است. هرچقدر فرد «تحول اخلاقی» بهتری داشته باشد، می تواند خود را در گروه های بزرگتری مثل گروه انسان ها ببیند و موقع تهدید و عدم رعایت هنجارهای گروه های کوچکتری که در آنها عضو است، رفتارهای غیراخلاقی کمتر و انسان دوستانه بیشتری، از خود نشان دهد.