زندگی آدمی با درد و رنج گره خورده است و این نه گزاره آدمهای مستاصل، بلکه گزاره اهالی تفکر و تامل پیرامون جهان است. اما آیا درد که در خدمت بقای ماست، در نهایت منجر به بقا می شود؟ به عبارت دیگر آیا هر آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟ این نوشتار، یک نوشتار پر از درد است که در آن تلاش می کنم تا به این سوال پاسخ دهم.
بخش های نوشتار
مقام درد در زندگی لحظه ای
«درد»، کلمه ای ظاهرا سه حرفی اما پر از حرف که اضافه شدنش در مسیر تکامل، برای آدمی آزاردهنده اما پیشبین بقا بوده است. در باب مقام درد در بقا باید گفت که گیرنده های مسئول دریافت درد، تنها گیرنده هایی هستند که هیچ گاه سازگار نمی شوند و همین عدم سازگاری شان در جریان تکامل، به نوعی برای انسان سازگاری بوده است.
بدین صورت که عدم سازگاری گیرنده های درد، با هوشیار کردن ما از آنچه در بیرون در جریان است ما را زنده نگه می دارد. برای مثال، هنگامی که دستمان را به آتش بیش از اندازه نزدیک می کنیم و گرما بیش از آنچه باید دریافت می شود، گیرنده های درد با ارسال اطلاعات تلاش می کنند تا ما را نسبت به محرک محیطی آزاردهنده که بقایمان را تهدید می کند آگاه کنند.
مقام گیرنده های درد در زندگی پس از درد
از مقام گیرنده های درد در بقایمان در زندگی لحظه ای بگذریم و به نقش آنها در زندگی پس از درد بیاندیشیم: در شرایطی که درد محیطی به یک احساس سوختگی ختم نمی شود و پایدارتر است، انتظار داریم که این گیرنده ها برای بقای ما با عدم سازگاری شان تلاش کنند. این عدم سازگاری گیرنده های درد می تواند دائما منجر به ایجاد احساس درد در ما شود.
پس از اتمام درد چه اتفاقی برای فرد می افتد؟
حال این سوال می تواند برایمان ایجاد شود: پس از اتمام درد چه اتفاقی برای فرد می افتد؟ آیا عدم سازگاری گیرنده های درد منجر به عادی شدن آن درد، معنا بخشیدن به درد و عبور و سازگاری روانی با درد می شود؟ آیا با چنین روش هایی فرد با درد یا دردهایش کنار می آید و در مقابل آنها تاب می آورد؟ یا اینکه پس از آن درد پایدار و مزمن، فرد از نظر روانی ضعیف و آسیب پذیر می شود؟
به عبارت دیگر و با ادبیات فیلسوف آلمانی، نیچه، آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟ یا قرار گرفتن در معرض چیزهایی که به صورت بالقوه می توانند روان ما را زمین بزنند ما را آسیب پذیر می کند؟
در سال 1400 ذیل واحد روش تحقیق، برای نوشتن پیشنهاده پژوهشی پیرامون مفهوم تاب آوری روانشناختی مطالعاتی داشتم و از بیش از 70 مقاله برای آماده کردن این پیشنهاده پژوهشی با نام منابع تاب آوری سالمندان در کرونا استفاده کردم. در این نوشتار تلاش می کنم تا از این مطالعات که در زمینه تاب آوری انجام شده اند، برای پاسخ به سوال طرح شده یعنی «آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» استفاده کنم.
برای پاسخ دادن به این سوال بهتر است ابتدا سوال «آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» را به زبان حوزه تاب آوری ترجمه کنم. برای همین بیایید نگاهی به تعاریفی که در میز کارمان به آن احتیاج داریم بیندازیم.
تاب آوری چیست؟
تاب آوری که توسط انجمن روانشناسی آمریکا (APA) به صورت «فرآیند سازگاری خوب در رویارویی با ناملایمات، رویداد آسیبزا، فاجعه و مصیبت، تهدیدها و منابع مهم استرس یا بازگشت از تجربیات دشوار» تعریف شده است، مانند بسیاری از ساختارهای دیگر در روانشناسی، مفهومی بسیار پیچیده است؛ چراکه در یک مدل نظری تعداد عواملی که باعث ایجاد آن می شوند بسیار زیاد است.
از طرفی عواملی که در یک بافت باعث ایجاد تاب آوری می شوند، در بافت دیگری ممکن است ریشه های درخت تاب آوری را بخشکاند.
زندگی بعدی چیست؟
زندگی بعدی یا Later Life، اصطلاحی است که در ادبیات تاب آوری برای اشاره به زندگی پس از عوامل آسیب زا به کار برده می شود.
سوال «آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» با ادبیات حوزه تاب آوری این است که آیا پس از اتمام عوامل آسیب زای مزمن، انسان هایی که در ظاهر تاب آورده بودند و سازگار شده بودند ضعیف تر می شوند یا قوی تر؟
مروری بر ادبیات تاب آوری
در حال حاضر سه پاسخ کلی در جواب به سوال «آیا هر آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» وجود دارد که می توانیم از آن ها تحت عنوان دیدگاه آسیب پذیری، دیدگاه تاب آوری و تاب آوری یا آسیب پذیری به عنوان دو تعریف متفاوت از مقابله با استرس نام ببریم. این سه دیدگاه به همان ترتیبی که از آنها نام بردم متولد شده اند. در ادامه به شرح هر یک از این سه دیدگاه می پردازم.
دیدگاه آسیب پذیری
دیدگاه آسیب پذیری بیان می کند که قرار گرفتن در معرض استرس شدید، حساسیت افراد را به مشکلات عاطفی افزایش و توانایی آن ها را برای مقاومت در برابر استرس اضافی کاهش می دهد.
بنابراین این دیدگاه در پاسخ به سوال «آیا هر آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟»، پیشنهاد می دهد که پس از حذف محرک های آسیب زای محیطی، انسان ها آسیب می بینند، سقوط می کنند و ضعیف می شوند. در واقع محرک های آسیب زا منجر به آسیب پذیری و آسیب دیدگی می شوند و این معادله هیچ پیچیدگی ای ندارد.
دیدگاه تاب آوری
دیدگاه تاب آوری بیان می کند که قرار گرفتن در معرض استرس، مقاومت افراد را در برابر استرس بعدی افزایش می دهد و سرانجام از آن ها در برابر آسیب محافظت می کند. بنابراین بر اساس این دیدگاه انسان ها پس از زیستن در آسیب، تاب آور می شوند و ریشه های محکمی پیدا می کنند. به بیانی، مسائل و مصائب، انسان ها را به سوی رشد سوق می دهند. از اینجا می توانید با رشد پس از سانحه بیشتر آشنا شوید.
برای مثال دیده شده است که سالمندان ساکن در خانه سالمندان که تجربه زیستن در دوران جنگ را داشته اند نسبت به جوانان، در دوران شیوع ویروس کرونا، تاب آوری بیشتری از خود نشان داده اند. جالب است که کدگذاری مصاحبه های انجام شده با سالمندان این خانه سالمندان برای استخراج منابع تاب آوری آن ها، نشان می دهد که زیستن در دوران جنگ و یادآوری خاطره موفق خارج شدن از آن دوران سخت، خود یک منبع تاب آوری است.
این سالمندان در مصاحبه ها چنین بیان می کردند که: «ما دوران سخت جنگ را سپری کردیم و از این سختی نیز عبور می کنیم». از اینجا می توانید در مورد این دیدگاه بیشتر بخوانید.
تاب آوری یا آسیب پذیری، دو تعریف متفاوت از مقابله با استرس
این دیدگاه بیان می کند که دیدگاه های آسیب پذیری و تاب آوری نه دو رویکرد نظری متضاد، بلکه دو تعریف متفاوت از مقابله با استرس هستند.
بر اساس این دیدگاه، تلاش برای جهت گیری یا قبول کردن صرفا یک دیدگاه انتخاب اشتباهی است؛ چرا که صرفا یکی از این نظریه ها برای توضیح دنیای بیرون کافی نیست و بر این اساس نمی توانیم صرفا به یک نظریه تکیه کنیم و با عینک آن نظریه به دنیای بیرون بنگریم و همزمان دچار خطا برای توضیح واقعیات نباشیم.
این نظریه پیشنهاد می کند که در شرایطی پس از دردها تاب آوری و در شرایطی دیگری آسیب پذیری را می بینیم. یکی از مواردی که می توان بر اساس آن پیش بینی کرد که کدام دیدگاه می تواند توضیح دهنده باشد، توزیع عوامل خطر و عوامل محافظت کننده پیش از شروع زندگی بعدی است. بر این اساس می توان با تمرکز بر شناسایی عوامل محافظت کننده یا منابع تاب آوری برای جبران عوامل خطر و حرکت در جهت پیاده سازی اقداماتی برای تقویت سرمایه روانی افراد در جهت بروز دیدگاه تاب آوری قدم برداشت.
تجربه زیسته من
بخشی از آن چه که من تجربه کرده ام برای پاسخ به سوال «آیا هر آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» این است که دردها می توانند تاب آوری را باعث شوند و آستانه گیرنده های درد ما را جابه جا کنند. البته این تغییر آستانه گیرنده های درد مساوی با سازگاری است که این با فرض اول ما که گیرنده های درد همواره ناسازگارند همخوان نیست؛ ولیکن تجربه زیسته من نمی تواند این فرض پیشنهاد شده را بازتاب دهد!
بگذارید با یک مثال منظورم را ملموس تر بیان کنم:
سرما و گرمای شدید می توانند گیرنده های درد ما را تحریک کنند. حال فردی را تصور کنید که در سرمای شدید می بایست دست فروشی کند. آیا این فرد پس از پیدا کردن شغلی مناسب، هنگامی که به طور اتفاقی در معرض آن درجه از سرما قرار بگیرد تاب نمی آورد؟
به نظر می آید که همه ما بسیاری را دیده باشیم که حساسیتشان به یک مساله پس از اینکه بسیار در معرض آن بوده اند تغییر کند. معمولا چنین افرادی به دردهایشان معنا داده اند.
اما این تنها بخشی از تجربه زیسته من بود. بخش دیگر آنچه که من زیسته ام، دسته دیگری را نشان می دهد که پس از اتمام اینکه برای مدتی در معرض محرک آسیب زایی بوده اند، بسیار آسیب پذیر و ضعیف می شوند. به علاوه، هنگامی که مجددا در معرض آن محرک قرار می گیرند خلقشان افت می کند، آن چنان که گویی ظهور آن محرک آنها را به اتاقی پر از آسیب هایی که تاکنون زیسته اند، پرتاب می کند.
بنابراین تجربه زیسته من در پاسخ به «آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟» موافق با دیدگاه سوم یعنی «دو تعریف متفاوت از مقابله با استرس» می باشد.
آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟
چه بسیار چیزهایی که ما را تاکنون نکشته اند، ولیکن زخمی به روی زخمهای مان شده اند. چنین چیزهایی حتی اگر در نقطه ای منجر به قوی شدنمان شده اند، ما را در بخش های دیگری ضعیف کرده اند و نهایتا ما در نقطه ای، آسیب هایی را که زندگی به خوردمان داده بود را بالا آوردیم.
بنابراین، آیا آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند؟ الزاما خیر. تنها می توان گفت: «آن چه که ما را قوی تر می کند، ما را نکشته است».