لطفا برای چند لحظه چشمان خود را ببندید و سعی کنید اولین خاطره دوران کودکی تان را به یاد آورید؛ تنها به کلیات آن بسنده نکنید، بلکه با نگاهی موشکافانه رد جزئیات را نیز پی بگیرید. با تمام حواس خود، سعی کنید رنگ ها، صداها، هیجانات و تمام آنچه را که پیشتر برای شما روی داده است، از نو به تجربه درآورید.
به اولین خانه ای که در آن سکونت داشتید فکر کنید؛ از آن چه چیزی به یاد دارید؟ اوقات خلوت شما چه کیفیتی داشت و به چه شکل سپری می شد؟ اولین تجربه زیبایی شناسانه شما در این جهان، چه زمان و با چه چیزی به وقوع پیوست؟ مکالمات خود با والدین، هم بازی ها و نزدیکان را بازیابی کنید، چه می شنوید؟ در عالم کودکی و برای اولین بار چه نشانه های این جهانی، شما را مبهوت خود ساخت؟ یک تابلو نقاشی آویخته شده بر دیوار خانه کودکی تان، تصویری محو از یک غریبه یا شاید یک رویا؟
کارل گوستاو یونگ، روانپزشک شهیر سوییسی، در هشتاد و سه سالگی خود تصمیم گرفت ماجرای سفر درونی اش را در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات با ما در میان بگذارد. برای همراه شدن با او در این سفر، شما را به خواندن باقی این نوشتار دعوت میکنم.
بخش های نوشتار
«خود» به مثابه یک مسئله علمی؟
انسان و یکی از پیچیده ترین تجلی های او یعنی روان، به راستی که هرگز نمی تواند به تنهایی در چارچوب بندی معرفت شناختی برخاسته از علوم طبیعی بگنجد. یونگ که این موضوع را به تجربه دریافته بود، وادی اسطوره شناسی را مسیر بهتری برای شناخت روان انسان می دانست و ناخودآگاه را به ویژگی های کیمیاگری، همتای تاریخی روانشناسی تحلیلی خود که زبانی نمادین دارد، نزدیک تر می دید.
او به تدریج قلمرو خود را کشف کرد؛ قلمرویی که دارایی همیشه به فراوانی در آن یافت می شود: قلمرو جهان درونی. در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات این مسئله را این چنین نقل کرده است: «در حالی که علم از انبوهی از دانستنی ها پرده برمی گیرد، در مورد بینش و بصیرت های ناب و اصیل، کار چندانی نکرده است.»
دوران کودکی و تحصیل یونگ
یونگ، دوران کودکی خود را با رویاها و ادراک جهان به عنوان امری اسرارآمیز سپری کرد. در مواقعی که از سوی پدر و مادرش با احساس ناکامی مواجه می گشت، نوعی مراسم آیینی با آدمکی چوبی در اتاق زیرشیروانی ترتیب می داد و این امر موجبات آسودگی خاطر و امنیت او را فراهم آورده و بر درد بیگانگی اش مرهم می گذاشت.
در دوران تحصیل در مدرسه بود که به تنگدستی خانواده خود پی برد و در مقابله با احساس حقارت برآمده از شرایط زندگی اش، با یادآوری آدمک چوبی و دنیای ویژه ای که برای خود ساخته بود، تعادل خود را بازمی یافت. در یازده سالگی بود که ایده اصلی زندگی اش را برگزید: «رخنه به درون راز شخصیت.»
در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات اشاره می کند که دوازده سالگی برای او بسیار سرنوشت ساز بود. وقایع بیرونی از جمله مدرسه رفتن به قدری او را مضطرب می کرد که با تظاهر به بیماری از زیر بار در می رفت و وقت آزادش را با پرسه زدن در طبیعت و غرق شدن در انتزاعیات می گذراند.
روزی از روز ها به طرز اتفاقی مشغول گوش کردن به مکالمات پدرش با دوستی بود که به عدم توانایی خانواده در تامین مخارج زندگی پی برد. اثر این واقعه همچون فرود آمدن یک پتک، سبب تغییری بنیادین در شیوه برخورد یونگ با واقعیت جهان بیرونی شد. پس از این قضیه تمام تلاش اش را به کار گرفت تا بر بیماری روانزاد خود فائق آمده و مسئولیت زیستن در جهان را بپذیرد.
تقابل جهان بیرونی و جهان درونی
یونگ در انزوا به سر می برد. جهان درونی که با آن ارتباط داشت، به تدریج بین او و انتظارات جهان بیرونی فاصله انداخت و زمینه ساز بیگانگی وی شد. حقیقتی که او از منظر خود به آن باور داشت، در نظر دیگران چندان با اهمیت به حساب نمی آمد و قابل درک نبود. خودآگاهانه سعی داشت در رویاها و خاطرات دوران کودکی اش غرق شود. تا مرز پریشانی رفت و هر بار ترس از آن داشت که توان بازگشتن به واقعیت از او سلب شود، اما سعی داشت تا رسالت خود را که همان « شناخت روان انسان» بود، عمیقا زیست کند.
شخصیت شماره (۱) و (۲)
پی بردن به منِ خودم بسیار برایم دشوار بود؛ چه از همان اول می دانستم که این «من» دو وجه متناقض و متضاد دارد: شماره یک و شماره دو.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
شخصیت شماره (1)، همان الزامات القا شده از سوی جهان خارج برای کسب منزلت و مقام اجتماعی است و شخصیت شماره (2)، مردی است سالخورده و فراری از جهان آدمیان که به دنبال تعمق و تفحص در جهان درونی است به نحوی که او را به شناخت منتهی الیه مرزهای روان برساند. آشنایی با دو کتاب، یکی کتاب «فاوست» گوته و دیگری «چنین گفت زرتشت» نیچه، بسیار در نزدیکی و بارور کردن شخصیت درونی شماره (2)، موثر بود.
تجربه کردن برای او معنادارتر از پذیرش بی چون و چرای پاسخ ها بود. چه در دوران کودکی که مشغولیت ذهنی اش، اندیشه های مسیحیت و اثبات وجود خداوند بود و چه در بزرگسالی که تصمیم گرفت نقش «روانپزشک» را در جامعه ایفا کند. اما در حرفه او، یعنی روانپزشکی، چگونه می توان ناخودآگاه را تجربه کرد؟
یونگ و روان درمانی
یونگ فصلی از کتاب خاطرات، رویاها و تاملات را به بررسی ایده هایش در باب فعالیت روانپزشکی اختصاص داده است و خاطر نشان می سازد که: «هدف من آن بود که نشان دهم، توهمات و هذیان های یک فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا، صرفا علائم وجود یک بیماری روانی نیستند بلکه مفهومی انسانی دارند». از نظر او، معالجه واقعی پس از بررسی کردن ماجرای شخصی بیمار شروع می شود. کل ماجرا، همان راز بیمار است، گویی صخره ای است که بیمار در برخورد با آن خرد می شود. باید از خود بپرسیم: بیمارم حامل چه نوع پیامی برای من است؟
سوال اساسی که یونگ در کارآموزی خود با آن دست به گریبان بود، درک جهان درونی یک بیمار روانی بود. این کنجکاوی از دل شرایطی بر می خاست که دیگر هم قطاران وی، بیشتر معطوف به تشخیص نوع بیماری و شرح علائم بودند و ابدا خود را با چنین پرسش هایی درگیر نمی ساختند. به عقیده او، مسئله مهم در درمان از طریق روانپزشکی، شناخت «ابعاد شخص بیمار» است و نه فقط علائم بیماری.
یونگ در فصل «در ارتباط با زیگموند فروید» در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات ازآشنایی خود با فروید، آموختن از او و سپس جدایی شان سخن گفته است. آشنایی با فروید، در شکل دادن به مسیر آینده او نقش به سزایی داشت. یونگ معتقد بود مسئله اصلی در روان درمانی، فرآیند انتقال (نسبت دادن ناهشیار احساسات گذشته به درمانگر) است. در کتاب «روانشناسی و کیمیاگری» مطرح کرد که مفهوم اتفاق یا وصلت در کیمیاگری نیز مشابه مفهوم انتقال در روان درمانی است و سعی داشت شالوده ای کیمیاگرانه برای روانشناسی خود به وجود آورد.
نقطه نظر های یونگ درباره «روان»
روان نه تنها یک مسئله شخصی که مسئله ای جهانی است و روانپزشک ناچار با دنیایی کامل در ارتباط است.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
پزشکی می تواند شفادهنده باشد که خود احساس درد کند.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
من بیماران خود را جدی می گیرم. شاید من هم به اندازه آنها با مسئله، با مشکلی مواجه باشم.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
در میان روان نژندی عصر ما، چه بسا عده بسیاری هستند که اگر در عصر و زمانه دیگری زندگی می کردند، ممکن بود اصلا روان نژند نمی شدند؛ یعنی علیه خود به انشقاق روانی نمی رسیدند.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
اکثر بیماران من نه مؤمنانند، که ایمان از دست دادگانند.
کتاب «خاطرات، رویاها، تاملات»
روانشناسی، ناخودآگاه و مسئله شر
در نگاه یونگ، پاسخ به مسئله شر، مستلزم خودشناسی است. در برابر رویارویی با امر ناشناخته که به اختیار خود، بخشی از زندگی انسان را تحت کنترل دارد، می توان ایده وجود «ناخودآگاه» را پذیرفت. این مفهوم در زبان اسطوره ای که یونگ برای شناخت تمامیت روان انسان ضروری می دانست، «خدا» یا «دیمون» نام می گیرد که به خودآگاهی انسان، تقدم تاریخی دارد؛ کهن الگوهایی که قالب های بدوی و ساختاری بنیادین برای شکل گیری خودآگاه هستند و مولفه های جمعی یک ادراک را توضیح می دهند.
روان ما بر اساس ساختار عالم، بنا و هماهنگ شده است، و آنچه در عالم کبیر رخ می دهد در کوچک ترین و ذهنی ترین مرز های روان نیز رخ می نماید. به همین دلیل است که خدا-تصویر همیشه یک برون فکنی از تجربه درونی و یک رویارویی قدرتمند است.
کتاب خاطرات، رویاها، تاملات
نمادها، به خاطر ماهیت شان می توانند اضداد را طوری وحدت ببخشند که اضداد، دیگر نه واگرا باشند و نه جدال کننده. بلکه متقابلا یکدیگر را تکمیل کرده و شکلی معنادار به زندگی ببخشند. یونگ در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات بازگو می کند که در مسیر خود و در خلال سال های خلوت گزینی و جستجو در اعماق روان، به دنبالِ یافتن معنایی بود که بتواند به جهانِ روانشناسی اضافه کند. سرانجام به آن دست یافت: «رسیدن به تمامیت روانی و تفرد» و نماد آن در «ماندالا» خلاصه می شود که ریشه ای در تاریخ گذشتگان نیز دارد.
یونگ در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات به ایده خود پیرامون ناخودآگاه پرداخته و معتقد است: «در روانشناسی جایی برای قضاوت هایی مثل: «فقط دینی» یا «فقط فلسفی» وجود ندارد. کل ادراک و هرچیزی که درک پذیر باشد، فی نفسه خصلت روانی دارد، و ما تقریبا نومیدانه در یک جهان انحصارا روانی گیر افتاده ایم. اما در پشت این پرده، آن شیء مستقل درک ناشده وجود دارد که بر ما اثر می گذارد و نفوذ دارد. این شخص انسانی نیست که حکم را صادر می کند؛ بلکه «کهن الگو»است که به واسطه آن، شخص سخن می گوید. اگر این احکام سرکوب شوند، ناراحتی های روانی را در پی خواهند داشت.»
برج، قلب مادرانه یونگ
دهه بیست میلادی، یونگ به این نتیجه رسید که درونی ترین افکارش را نه بر کاغذ که بر سنگ باید بنا سازد. خانه او در بولینگن، نمادی از پویایی روان یونگ بود و به موازات نیاز های درونی اش تغییر شکل می پذیرفت. از اتاقی برای خلوت گزینی به سبک خانه های هندی، تا معماری مدور اتاق ها پیرامون آتشی که در مرکز می سوزد در کلبه های آفریقایی.
در کتاب خاطرات، رویاها، تاملات شرح داده است که پس از دوره ای دوازده ساله، چهار بخش خانه او نمادی از تمامیت روانی بود که یونگ چشم انداز کار خود قرار داده بود. مکانی که به او اجازه ی بودن به سبک و شیوه مورد پسندش را می داد و شخصیت شماره (2)، شخصیت درونی او را، در خود جای می داد. به قول او: «اینجا فضایی است برای کشور بی فضای سرزمین درونی جهان و روان»
بر روی سنگ بیرونی این برج نوشته است: «من یک یتیم هستم، و تنها؛ ولی همه جا هستم. یکه و تنها هستم؛ اما در ضدیت با خودم. در یک لحظه هم جوان هستم و هم پیر. نه پدرم را شناخته ام نه مادر؛ چون می بایستی از ژرفا بیرون کشیده شده باشم، مثل یک ماهی، یا مثل یک سنگ سفیدی که از آسمان فروافتاده باشد. در جنگل ها و کوه ها می گردم، اما در اعماق روح آدمیان پنهان هستم. برای همگان فانی ام؛ ولی دست گردون فلک را بر من راهی نیست.»
عشق به مثابه امری فراتر از فرد
در انتهای کتاب خاطرات، رویاها، تاملات درباره عشق می گوید: «انسان می تواند به نامگذاری عشق بکوشد، همه نام های در اختیار خود را بر آن بگذارد. باز خودش را در خودفریبی های بی پایان درگیر خواهد کرد. عرصه ای وجود دارد که با عقل و استدلال نمی توان بدان پا گذاشت. انسان یک جزء است و نمی تواند کل را در یابد. هیچ زبانی برای به بیان در آوردن تضادهای بی شمار این مفهوم رضایت بخش نیست. سخن گفتن از جنبه های جزئی همیشه خیلی پرگویی یا خیلی کم گویی است. زیرا فقط کل معنادار است. عشق، روشنایی و تاریکی انسان است.»
کلام آخر
اگر بخواهیم سیر زندگی یونگ را از زبان خود او جویا شویم، باید بار دیگر در لا به لای سطور کتاب خاطرات، رویاها، تاملات پرسه زنیم:
«کارهای من را می توان ایستگاه هایی در طول راه زندگانی من به شمار آورد. آنچه نوشتم از درون مرا مورد هجوم قرار داده اند. به روحی که مرا تکان می داد، اجازه سخن گفتن دادم. نوشته هایم نمایانگر موازنه ای هستند برای دوران ما، و من مجبور بودم چیزی را بگویم که هیچ کس خواهان شنیدن آن نبود. به همین دلیل و به ویژه در آغاز، احساس بی کسی و درماندگی کامل می کردم. ولی سپس کامیابی نصیب من شد که مایه شگفتی است. احساس می کنم که هر چه در توان داشتم انجام داده ام.»
اگر از خواندن این نوشتار درباره کتاب خاطرات، رویاها، تاملات یونگ استقبال کردید، پیشنهاد می شود بررسی روانشناختی کتابخانه نیمه شب را نیز مطالعه کنید.