در این نوشتار قصد دارم به تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب، یکی از ماندگارترین آثار سینمایی در حوزه ی روانشناسی بپردازیم؛ فیلم ویل هانتینگ خوب که به کارگردانی گاس ون سنت و با هنرمندی مت دیمون و رابین ویلیامز در اواخر قرن بیستم اکران شد و استقبالی چشمگیر از جانب مخاطبین را به دنبال داشت.
اگرچه فیلم ویل هانتینگ خوب جوایز فراوانی از جمله اسکار بهترین فیلمنامه و بهترین نقش مکمل مرد را مال خود کرد اما بیش از آنکه افتخارات و نقدهای سینمایی موجب شهرت این اثر شوند؛ بازخورد روانشناسان و تحلیل هایی که در این زمینه صورت گرفت، محبوبیت فیلم ویل هانتینگ خوب را دوچندان کرد. به همین خاطر در این نوشتار، عمده ی توجه خود را بر دیدگاه های روانشناختی بررسی فیلم ویل هانتینگ خوب، متمرکز کرده ام.
ادامه تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب، حاوی مطالبی است که باعث لو رفتن فیلم می شود.
بخش های نوشتار
خلاصه ای از تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب
ویل (مت دیمون) جوانی نابغه است که رفتارهای نابهنجاری دارد و به جرم سرقت، آسیب رساندن به اموال عمومی، ضرب و شتم و سایر بزهکاری های رایج در حومههای شهری آمریکا، بارها به زندان افتاده است. او حالا مدتی است که نظافت دانشگاه ام آی تی را به عهده دارد و در ساعات فراغتش مسائل پیچیدهی ریاضیات که در کلاس های دانشگاه بی جواب مانده است را به صورت پنهانی حل میکند. این ماجرا به همین منوال ادامه پیدا می کند تا جایی که پروفسور لامبو (استلان اسکاشگورد) یکی از اساتید مطرح دانشگاه، متوجه می شود که کسی غیر از دانشجویان سوالات را حل میکند و با پیگیری هایی که انجام میدهد بالاخره ویل را پیدا میکند.
ویل به خاطر درگیری های تازهای که ایجاد کرده است محکوم به گذراندن زندان میشود اما با وساطتی که پروفسور لامبو انجام می دهد، دادگاه میپذیرد که به شرط گذراندن جلسات درمان روانشناختی، ویل را آزاد کند. روانشناسان و درمانگران متعددی برای این کار انتخاب می شوند که ویل همه را به بازی می گیرد تا اینکه آخرین درمانگر متفاوت از بقیه ظاهر می شود.
نامی رندانه
ویل هانتینگ خوب، روایت دلنشین و تازهای را از یک نابغهی ضداجتماع (ویل) به تصویر میکشد؛ زیرکانه ترین خلاقیتی که در این فیلم در همان ابتدا به چشم برمیخورد نام فیلم است؛ Good Will Hunting. ویل هانتینگ، نام شخصیت اصلی این فیلم است که علاوه بر اسم شخص، معنای ضمنی دیگری هم دارد؛ Will به معنای اراده و Hunting به معنای شکارگر. انگار یک ارادهی شکارگر، یک هدف و خواستهای در این داستان وجود دارد که اتفاقا خوب (Good) هم هست. اما کارگردانِ این اثر به یادماندنی آنچنان هنرمندانه نقش ها را کنار هم چیده که ما نمیدانیم دقیقا منظورش از خوب چیست و صاحب آن ارادهی شکارگر کیست؟!
عصر مدرن: ثروت، شهرت، شهوت؟!
از سطح که بگذریم و به عمق ورود کنیم، می بینیم که تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب نیز حرف های مهمی برای گفتن دارد. حرف هایی با رنگ و بوی جامعه شناسی و روانشناسی.
جامعه شناسی میگوید نابرابری و شکاف طبقاتی سبب شده تا بزهکاری و ناهنجاری هایی این چنین ایجاد شوند؛ ویل اهل منطقهی محروم شهر است و گویی محکوم به نداشتن ها و نرسیدن ها. شان هم همینطور و تاکید فیلم ویل هانتینگ خوب بر زندگی سادهی او، شاهدی بر این ماجراست و اصلا به همین خاطر است که این دو میتوانند یکدیگر را درک کنند و با هم همکلام شوند.
درواقع هر دوی آنها نماد انسان های مستعد، کوشا و در عین حال کم برخوردار جامعه هستند درحالیکه مقابل آنها پروفسور لامبو قرار میگیرد: مردی از طبقهی تحصیل کردگان مرفه که همواره سودای قدرت و شهوت موفقیت بیشتر را داشته و هرگز درکی از نیازها و آرمان های سایر اقشار جامعه ندارد. در واقع پروفسور لامبو آینه ای تمام قد از جامعهی صنعتی و مدرن معاصر است که موفقیت شغلی و دستیابی به ثروت و قدرت را مهم ترین آرمان بشری میداند و این حقیقت که انسان ها معناهای مختلفی از زندگی خود دارند را به جد، کتمان می کند.
ویل هانتینگ خوب، با زبانی استعاری و در قالب دو نماد: شان و لامبو، دو معنای متفاوت زندگی در دنیای صنعتی را به تصویر می کشند که نبردی جانانه است بین شرق و غرب، گمنامی و شهرت و در موجز ترین عبارت: قرار و بیقراری!
بدن هرگز دروغ نمی گوید!
اما در تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب، داستان کمی متفاوت است و تاکید بیشتر بر فرد خواهد بود و نه جامعه! اگر عینک روانشاختی بر چشم بگذاریم، فردی را می بینیم که احتمالا دارای اختلال شخصیت از نوع ضداجتماعی است و مانند همه ی افرادی که از این اختلال رنج میبرند، ویل نیز قصد دارد درمانگران خود را به بازی بگیرد، آنها را تحقیر کند و سر تسلیم دربرابر هیچ درمانگر و نهاد قدرتی فرو نیاورده باشد.
ویل از آسیب های شدید دوران کودکی رنج میبرد و زخم هایی که روی بدنش به یادگار مانده و در گوشه گوشه ی فیلم به آن اشاره میشود، شاهدی بر این مدعاست. او هرگز تمایلی ندارد که کسی از این موضوع آگاه شود و این موضوع آنچنان برایش آزاردهنده می شود که حتی نمی خواهد خودش هم به این موضوع بیاندیشد. ویل برای جبران این آسیب ها به مکانیزم های دفاعی پناه آورده است. مکانیزم هایی مثل سرکوب.
به بیان ساده تر برای اینکه فشار کمتری را تحمل کند و توانایی مخفی سازی آسیب ها و خلأهای عاطفی را داشته باشد، آنها را چنان سرکوب و مخفی میکند که اگر هرکس حتی ناخواسته هم به این حد و مرز نزدیک شود، با پرخاشگری شدید ویل مواجه خواهد شد. اما مگر چقدر می شود این احساسات سرکوب شده را تحمل کرد؛ بالاخره بدن واکنش خود را بروز می دهد و با پرخاشگری مواد مذاب درون فکنی شده را برون فکنی می کند.
آلیس میلر، روانکاو فقید سوئیسی، به موجز ترین شکل ممکن نشان داد که هرچقدر هم هشیارانه زخم ها و تروما های خود را سرکوب کنیم، بازهم بدن واکنش نشان خواهد داد و در یک کلام: «بدن هرگز دروغ نمی گوید»
از زخم های پوستی تا زخم های دوستی!
در تحلیل روانشناختی ویل هانتینگ خوب، باید اشاره کنیم ویل که در کودکی آسیب و ترومای شدیدی را تجربه کرده و بارها توسط نزدیک ترین همراهانش یعنی خانواده مورد آزارهای جسمی و جنسی قرار گرفته، زخمی عمیق تر از انزوا به روح او وارد شده است و این زخم ها در روابطش با دیگران کاملا محسوس است.
ون سنت به زیبایی نشان داد که وقتی ویل برای معشوقه اش جامهی عریانی به تن میکند و زخم هایش آشکار میشود، انگار تمام ضعف ها و شکنندگی هایش به نمایش درآمده باشد؛ او را با عصبانیت و بی رحمی رها میکند تا این بار پیش از آنکه از کسی آزاری متحمل شود و احساس طردشدگی کند؛ خود او آزارگر و طردکننده باشد و زخم های دوستی اش را با مرهمی دروغین بپوشاند.
اما فارغ از جهان جامعه شناسی و روانشناسی، فیلم ویل هانتینگ خوب را چرا باید دید؟!
ما در زمانه ای زندگی میکنیم که به قول شاملو باهمانِ تنهایان هستیم. اگرچه میزان جمعیت و نزدیکی فیزیکی و رسانهای ما هرروز بیشتر از دیروز است اما نزدیکی قلب و زبان ما در کمترین حالت خود به سر میبرد. آدمی تنهاتر از همیشه خود را در تکاپوی مدرن شدن، زیباشدن و ثروتمندشدن، از نفس انداخته و حالا دیگر فرصتی برای شنیدن درد دل خود هم ندارد، چه برسد به مشکلات و درد دل های دیگری!
اما شان (رابین ویلیامز) در ویل هانتینگ خوب آمده تا قاعده ها را برهم بزند و شنوای همدل و بیطرف انسان دیگری باشد؛ آمده تا با آغوشی باز زخم های دیگری را ببیند و بیآنکه از چرایی آن ها بپرسد به دنبال چگونگی مداوایشان باشد!