یکی از پرسش های کلیدی ای که به شکل های مختلف در ادیان، ایدئولوژی ها و مکاتب فکری مختلف منعکس شده است، خوبی یا بدی ماهیت و ذات انسان است. همه می دانیم که آدمی زاد توانایی ارتکاب وحشتناک ترین اعمال در حق هم نوعان خود را دارد. مثال های بی شماری در تاریخ از این مهم حکایت می کنند. از هولوکاست گرفته تا نسل کشی ارمنیان توسط حکومت عثمانی، نسل کشی روآندا و …
در این نوشتار، به رویکرد شخص محور راجرز خواهم پرداخت.
پلیدی های بسیاری از اعمال انسانی بر هیچ کس پوشیده نیست، اما پرسش کلیدی ای که به آن اشاره کردم، در اینجا خودنمایی می کند: آیا اعمال بد انسان معلول ذات پلید آن است؟ یا ذات انسان پاک بوده و شرایط محیطی آدمی زاد را به اعمال شوم وادار می کند؟ مکاتب مختلف پاسخ های متفاوتی به ما می دهند. مثلا در مسیحیت، آدمی بالذات گناهکار است و نه تنها شورش گر است، بلکه ذات وی با شورش گری و سرپیچی تعریف می شود.
علاوه بر ادیان، بسیاری از رویکرد های کلیدی روانشناسی نیز در این زمینه با هم اختلاف عقیده دارند. یکی از این رویکرد ها که با نگاه مثبت به ذات آدمی زاد شناخته می شود، رویکرد شخص محور راجرز است. راجرز معتقد بود گرایش به کمال در تمامی انسان ها وجود دارد.
این دیدگاه مثبت اندیشانه راجرز در زمان خود و در زمان حاضر نیز انتقادات فراوانی را متوجه خود کرده است. هدف من در این نوشتار تایید یا رد آرای راجرز نیست، بلکه معتقدم آشنایی با اندیشه های او، علاوه بر کمک به ما در درک خود، یکی از مهم ترین نظریه های انسان گرای روان شناسی را به ما می شناساند.
بخش های نوشتار
اهمیت تجربه های شخصی در رویکرد شخص محور راجرز
در رویکرد شخص محور راجرز، تجربه ذهنی، مهم ترین مسئله است. برداشت فرد از رویداد پیش آمده بسیار مهم تر از واقعیت عینی پیش آمده است. تجربه شخصی می تواند هشیار یا ناهشیار باشد. هنگامی که ما توانایی ابراز تجربه شخصی را با ابزار های کلامی و تجسمی داشته باشیم، (یعنی بتوانیم آن را بیان یا ترسیم کنیم)، تجربه ما هشیار بوده است. تفاوت انسان سالم و ناسالم در دقت بروز تجربه های شخصی می باشد. انسان های سالم به بیان دقیق تجربه های خود می پردازند، اما انسان های ناسالم توانایی تجربه کردن دقیق رویداد های پیش آمده را نداشته وتجربه های خویش را تحریف و واپس رانی می کنند.
خودشکوفایی
راجرز پس از مدت ها تجربه ی بالینی با بزرگسالان و کودکان بزهکار و قانون شکن، متوجه شد که گرایش به خودشکوفایی حتی در آنان نیز وجود دارد؛ حتی اگر در عمق شخصیت آن ها مدفون شده باشد. راجرز برای حمایت از این اندیشه خود، به آزمایش هایی اشاره می کرد که در آن ها، محیط خالی از محرک های فیزیکی (مانند نور و صدا)، باعث ناراحتی و توهمات آزار دهنده در آزمایش دهندگان شده بود.
از نظر راجرز، این آزمایش نشان می دهد که تمایل به مشارکت فعال در محیط و دریافت محرک ها و پاسخ به آن ها در درونمایه آدمی زاد قرار دارد. طبق آرای او، این تمایل به تغییر، تمایل به تغییر مثبت درفرد و محیط پیرامون او است.
در رویکرد شخص محور راجرز برای خودشکوفایی دو بعد زیست شناختی و روان شناختی در نظر گرفته می شود. بعد زیست شناختی اشاره به نیاز های اولیه ی حیات (آب، غذا و …) دارد. منظور از بعد روان شناختی نیز ارزش های والاتر انسانی می باشد. راجرز انسان ها را ذاتا خوب بر می شمرد و محیط را مقصر رفتارهای ناشایست آن ها می دانست. او همچنین به نقش مثبت محیط در تقویت ماهیت مثبت انسان نیز واقف بود. به طور کلی در اندیشه او محیط همانند یک تیغ دو لبه، می تواند انسان ها را به خودشکوفایی نزدیک یا از آن دور کند.
ارزش گذاری ارگانیسمی
در رویکرد شخص محور راجرز، حتی نوزادان نیز شکوفایی را ملاک تصمیم های بدوی خود قرار می دهند. مثلا هنگامی که نوزاد گرسنه است، نوشیدن شیر مادر در جهت ارضای نیاز های او و شکوفایی زیست شناختی است. اما هنگامی که کودک گرسنه نیست، تغذیه در جهت شکوفایی نیست و سینه ی مادر پس زده می شود.
خود حقیقی و اجتماعی
همانطور که بارها گفتم، در رویکرد شخص محور راجرز، حقیقت انسان خوب است. در نتیجه خود حقیقی شخص، منجر به رشد، شکوفایی و کمال می شود. اما خود حقیقی تحت تاثیر محیط و خود اجتماعی قرار می گیرد. خود اجتماعی، همان برداشت فرد از ویژگی های خود براساس بازتاب ها و ارزیابی های دیگران است. خود اجتماعی نیز به مفهومی دیگر به نام توجه مثبت گره خورده است.
راجرز نیاز به توجه مثبت و تایید شدن را بسیار مهم می دانست. وقتی در یک محیط نامناسب (مثلا یک مدرسه ی شدیدا رقابتی) یک رفتار نامناسب (رقابت ناسالم) بازتاب های مثبتی را به همراه دارد، فرد به انجام آن رفتار نامناسب ادامه خواهد داد، حتی اگر آن رفتار در تعارض با ارزش های فردی و خود حقیقی باشد.
خود ایده آل
هر فردی در ذهن خود، ایده آلی دارد که شکل گرفته از اهداف، امید ها و آرزو های او می باشد. خود اجتماعی تاثیر زیادی بر خود ایده آل دارد. خیلی اوقات اهداف فرد برگرفته از شروط ارزشمندی جامعه است و نه اهداف حقیقی خود. شروط ارزشمندی، ویژگی هایی هستند که باعث بالا رفتن ارزش فرد در جامعه شده و تایید دیگران را به همراه دارند.
ناهمخوانی
هنگامی که بین خود ایده آل و خود حقیقی فرد فاصله به وجود بیاید، فرد دچار ناهمخوانی می شود. در واقع ناهمخوانی تعارض بین « چیزی که هستم » و « چیزی که باید باشم » است. یکی از دلایل اصلی ناهمخوانی، تفاوت بین ارزش های حقیقی فرد و شروط ارزشمندی جامعه می باشد. خیلی وقت ها، ناهمخوانی به دلیل ترس فرد از فشار اجتماع و قضاوت و پیشداوری شکل می گیرد. در واقع فرد حاضر است زیر پا گذاشتن ارزش های فردی خود را به جان خریده، اما مورد آزار و اذیت جامعه قرار نگیرد.
توجه مثبت نامشروط
در رویکرد شخص محور راجرز، عامل اصلی رسیدن به همخوانی و حرکت در مسیر خودشکوفایی، توجه مثبت نامشروط است. این مفهوم اشاره به پذیرش بی قید و شرط و عاری از هر گونه قضاوت فرد دارد. توجه مثبت نامشروط، کلید رسیدن به سلامت روان می باشد. البته این به معنی پذیرش تمام گفته ها و احساسات مراجع نیست، بلکه به معنی پذیرش و حمایت از کلیت مراجع به صورت بی واسطه است.
نتیجه گیری
در این نوشتار سعی کردم مفاهیم مهم رویکرد شخص محور راجرز را به شکل خلاصه شده و با ایجاز شرح دهم. بین تمامی رویکرد های روان درمانی، رویکرد شخص محور راجرز شاید مهربانانه ترین و انسانی ترین آن ها باشد. دیدگاه مثبت راجرز به طبیعت انسان و تاکید او بر لزوم ارتباط سازنده با مراجع از مشخصه های متمایز کننده ی این نظریه است.
راجرز تاکید چندانی بر استفاده از تکنیک های روان درمانی نمی کند، اما بیش از اندازه بر پذیرش بی قید و شرط مراجع پافشاری می کند. در رویکرد شخص محور راجرز، درک همدلانه از مهم ترین ابزار های درمانگر است. انتقادات زیادی به نظریه وی وارد بوده و هست، اما کسی نمی تواند نقش حیاتی آرای راجرز در روان درمانی نوین را زیر سوال ببرد.