شما چطور به موسیقی گوش می دهید؟ آیا روزانه زمان مشخصی برای گوش دادن به موسیقی درنظر می گیرید؟ چقدر موسیقی را به عنوان سرگرمی می شناسید؟ آیا فکر کرده اید که موسیقی می تواند رسالتی بیش از این ها، برایتان داشته باشد؟
در نوشتار تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن، متوجه می شویم از لحظه ای که موسیقی از سر و صدا تشخیص داده می شود، چه اتفاقی برای گوش، مغز و بدن ما می افتد. برای همراهی با این سفر شنیداری، ابتدا موسیقی زیر را پخش کنید.
بخش های نوشتار
موسیقی خیابانی
شنیدن برای ما احتمالا تجربه پیچیده ای به نظر نمی رسد اما اگر همین الان به تصویری از ساختمان گوش دقت کنید، نظر متفاوتی خواهید داشت. تصور کنید باد می پیچد و صدایی در محدوده 20 تا 20000 هرتز را به سراپرده ی گوش تان می رساند.
آنگاه پرده، تکان خفیفی می خورد تا شما صدای لطیفی از یک گیتار درحال نواختن را بشنوید. سرتان را به سمت صدا برمی گردانید و پیشتر می روید، حجم صدا بیشتر و بیشتر می شود و می توانید تمام نت ها و ریز و بمی آن را عمیق تر پردازش کنید.
حالا درست جلوی مردی ایستاده اید که روی صندلی نشسته و میان جمعیتی که درحال رفت و آمد هستند، به زیبایی تمام می نوازد. همانطور که سرانگشتانش روی سیم های گیتار می رقصند، موهایش در باد تاب می خورد و بوی عود در بینی تان می پیچد؛ صدا را تصور کنید. ببینیم تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن، ما را با چه مفاهیمی همراه می کند.
آهنگ سفر
این سفر شنیداری از آنجا آغاز شده است که دستهای نوازنده روی سیم های گیتار به حرکت در می آیند. خبر این ارتعاش به گوش مولکول های هوا می رسد! و مولکول های ووروجک بازیگوش دهن به دهن، صدا را نقل می کنند. حالا یک موج انرژی ساخته شده است که می تواند تا مسافت ها پیش برود و به هر گوشی که خواهان شنیدن است، برسد.
صدا را تصور کنید؛ وقتی با همراهی «لاله گوش»، چرخ زنان از میان «مجرای شنوایی» تان به «پرده صماخ» منتقل می شود. سپس دالان های پیچ در پیچی را از سر می گذراند تا خبر این طنین زیبا را به حلزون گوشتان برساند. عمق تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن را می توانید در مقصد بعدی یعنی مغز بیابید.
صداها، این امواج مکانیکی، لازم است در قالب پیام های الکتریکی در «عصب شنوایی» ثبت شوند (می توانید یک فایل صوتی تلگرامی را درنظر بگیرید). مقصد این پیام های عصبی، مغز شما است؛ جایی که «هسته زیتونی» و «حلزونی» و چندین اسم عجیب دیگر مانند کارمندان یک اداره، با دقت خاصی، مشغول رمزگشایی این پیام های اسرارآمیز اند.
وقتی که مغز مطمئن شود، این صدا یک نوای موسیقیایی است و نه سرو صدای قبیله ای از میمون های وحشی؛ آنگاه آسوده به تمام اندام ها خبر می دهد: «خطری در کار نیست، از موسیقی لذت ببرید!»
رقص هورمونی
در این هنگام هسته آکومبنس (مرکز لذت مغز) و جسم مخطّط قدّامی (از مراکز پاداش مغز) به تحرک درمی آیند و در نتیجه دوپامین که معروف به هورمون شادی است، به میزان بیشتری تولید می شود. اکسی توسین (هورمون پیوندهای اجتماعی مثبت)، کورتیزول (هورمون استرس و اضطراب) و اندورفین (هورمون کاهنده درد) نیز در این فرآیند نقش بازی می کنند و به همراه دوپامین سوار بر سریع ترین قطارهای زیرزمینی عصبی، سفرشان را پی می گیرند. برای آگاهی از تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن، شما هم وارد یکی از کوپه های این قطار ماجراجو شوید.
«عصب واگ» که از «ساقه مغز» تا اندام ها کشیده شده است، نیز به دستگاه «پاراسمپاتیک» بدن تان کمک می کند تا از تعجیل و شتاب دست بکشید و کمی بیاسایید. در این حالت رگ هایتان، گشودگی بیشتری برای حمل این هورمون های صلح جو خواهند داشت. ضربان قلب تان آهسته تر و تنفس تان شمرده تر می شود. آنگاه می توانید بایستید و از معجزه صدا و سکوتی که در برابر چشمهای شما، درحال پدید آمدن است، لذت ببرید.
هرچه بیشتردرمورد تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن بدانیم، با مفاهیم بیشتری آشنا خواهیم شد. اکنون به مفهوم لذت بیندیشید. تجربه لذت در وجود شما چگونه است؟
ملودی بدن
بار دیگر صدا را احساس کنید، وقتی به تک تک سلولهای بدن تان می رسد و آنها را به جنبشی درونی وامی دارد. انگشت های پایتان را تصور کنید که از داخل کفش، وول می خورند. زانوهایی که با فراز و فرود موسیقی، خم و راست می شوند. بالاتنه تان حرکات موجی شکلی به خود می گیرد؛ گویا روی آب، شناور است.
دست هایتان را تصور کنید که تکان ظریفی ایجاد می کنند و سرانگشتانی که در حال ضرب گرفتن روی هوا هستند. پس از چند لحظه سرتان را که پر از صداهای گوناگون فروشنده و کتابدار و رهگذر بوده است، خلوت می یابید و از شنیدن چنین نوای آرامش بخشی، احساس رضایت می کنید. آیا تاکنون اینگونه به تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن، فکر کرده بودید؟
ریتم توجه
به دست های پرجنب و جوش نوازنده خیره شوید. نوازنده بی آنکه کلامی رد و بدل کرده باشد، شما را دعوت کرده است. موسیقی حضور او، شلوغی های خیابان را از مرکز توجه تان برداشته است. حال تمام حواس شما، متوجه لحظه اکنون است. حالتی که بی آنکه بدانید، مشغول تجربه آن هستید، «غرقگی» نام دارد. عنوانی که سالها پیش روان شناسی به نام «سیکزنت میهالی» از آن نام برد.
غرقگی همانطور که از اسمش برمی آید، شما را رهسپار امن ترین گوشه ذهن تان می کند، بی آنکه متوجه گذر زمان و مکان حضورتان باشید، درگیر یکی از عمیق ترین تجربه های انسانی خواهید شد. این است تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن! بی آنکه بدانید، موسیقی در درون شما رخنه می کند.
اگر انیمیشن «روح» را دیده باشید، بهتر می توانید این غرقگی را تصور کنید. گویی دنیایی سراسر آبی به رنگ آرامش وجود دارد که ذهن شما مانند ماهرترین بالرین ها (رقصنده های باله) می تواند روی دریاچه یخ زده آن، برقصد. این رقص و آواز زیبایی شناختی، حافظه شنیداری و حافظه تصویری شما را همزمان به کار می گیرد تا یک خاطره روشن و زنده را از امروز در هیپوکامپوس، مرکز خاطرات شما در مغز، ثبت کند.
دنیای درون نوازنده
به نوازنده نگاه می کنید تا ببینید قرار است چه کسی را با آن خاطره تداعی کنید. متوجه حالات و هیجانات او می شوید. انگار در دنیای دیگری است، انگار نه انگار که برای شما می نوازد. گویی در جهانی دیگر برای خودش می نوازد. احتمالا حدس می زنید او نیز در تجربه غرقگی خود به سر می برد. چنان که حضرت حافظ سروده است: «هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند». می بینید که تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن همراه با درک و بکارگیری مفاهیم وزن و ریتم، چگونه چنین شاعران و نوازندگانی به بار می آورد.
خلاصه که این نواختن چوب و سیمی خشک نیست، نوازش روحی تشنه و مبتلاست. این نوا، مونولوگی درونی است که به گوش هر صاحبدلی برسد، می تواند خویشتن خویش را فارغ از باورها و ناباوری ها، در یک تجربه موسیقیایی غرق کند. او نواختن را یک مکاشفه ناب می داند، کشف یک جور «جنون خلاقانه درونی». همانطور که می بینید، تاثیر روانشناختی موسیقی بر ذهن و بدن، ما را به گستره متفاوتی از واژگان می برد.
موسیقی او ترکیبی از بنیان و بی بنیانی است. بنیانش از ساختاری کلاسیک و بی بنیانی و پرواز آزادانه ی نواهایش از ریشه های نوازندگی دوره گردان است. او کسی است که تصمیم گرفته، بی تعلق به مکان خاصی برای دنیا بنوازد، برای قلب ها، هر آنجا که قلبی در حال تپش و درکی در حال کنش بوده باشد.
او کسی نیست جز «استاس تون» که خودش را یک دوره گرد مدرن می داند و در این سفر، موسیقی «پرواز درونی» را با گیتارش برای شما نواخته است.
هر روز برای همه آدم ها
شما برای کشف تاثیر روان شناختی موسیقی بر ذهن و بدن، از یک سفر دور و دراز بازگشته اید. شاید دلتان بخواهد بیشتر در کوچه پس کوچه هایی تاب بخورید که از هر طرف، صدای ساز برمی خیزد. حق با شماست، چه کسی است که از معجزه موسیقی به وجد نیاید. برای لذت بردن از یک موسیقی، لازم نیست تمام موسیقی های دنیا را بشنوید، لازم نیست موسیقیدان باشید، لازم نیست زبان خاصی بلد باشید؛ موسیقی تنها با تجربه انسانی شما سر و کار دارد.
فرقی نمی کند یک پیانوی قدیمی فرانسوی خاک گرفته باشد، یک ساز دست ساخته بومیان سرخ پوستی یا یک تنبک نونوار از خاورمیانه؛ موسیقی شما را به لحظه اکنون دعوت می کند، ذهن و بدن شما را در آغوش کشیده و از خستگی ها و فرسودگی های روزمره می رهاند. تا آنجا که می توان گفت فراموشی موسیقی در روزهایمان، فراموشی بخشی از تجربه انسان بودن ماست.