در این نوشتار به نقطه نظرهای پروفسور «پیترال کالرو»، استاد جامعه شناسی دانشگاه اورگن غربی، پیرامون تاثیرات هویت در نابرابری اجتماعی پرداخته ام. کالرو در نوشته های خود، پرسش مهمی را مطرح می کند: «آیا می توان فقر یا نابرابری را نشانه فقدان شایستگی های فردی دانست یا مسئله در جای دیگری ریشه دارد؟» بهتر است پیش از شروع به خواندن این نوشتار، برای چند لحظه به این پرسش بیندیشید و بررسی کنید که هویت درنابرابری اجتماعی چه نقشی می تواند داشته باشد. سپس پاسخ خود را با یافته های پروفسور پیترال کالرو مقایسه کنید.
بخش های نوشتار
نابرابری اجتماعی در اقتصاد جهانی
با غلبه سرمایه داری در نظام اقتصاد جهانی، بخش اعظم سرمایه در اختیار تعداد معدودی از ثروتمندترین مردان جهان است. هشت نفر اول این لیست، ثروتی معادل با دارایی پنجاه درصد از فقیرترین مردم جهان دارند. اینک در دوره ای زندگی می کنیم که نابرابری در درآمد و ثروت به بیشترین میزان خود در طول تاریخ رسیده است.
در اقتصاد جهانی مدرن، طریقه توزیع منابع با ارزش مادی، عمدتا به وسیله قوانین ثروت موروثی و توسط ساختارهای سرمایه داری کنترل می شود. در چنین شرایطی، نابرابری، محصول توزیع نابرابرانه منابع مادی است؛ اما باید توجه داشته باشیم که اقتصاد تنها بخشی ازعلل ایجاد و تداوم نابرابری را پوشش می دهد و یکی ازکلان سیستم های دخیل دراین معضل به حساب می آید. در حالی که در طرف دیگر ماجرا، با خرده سیستم هایی مانند برچسب زنی های هویتی روبرو هستیم که در بازتولید این روند ناکارآمد، نقش به سزایی ایفا می کنند. در این نقطه است که پیوند هویت در نابرابری اجتماعی هر چه بیشتر به چشم می آید.
هوموساپینس و طبقه بندی های نمادین
بسیاری از جانوران در جمعیت درون گونه خود، نظام سلسله مراتبی دارند که راس آن متعلق به عضوی است که بیشترین سهم از قدرت و برتری را کسب کرده است؛ اما هوموساپینس ها (انسان امروزین)، تنها گونه ای هستند که از طبقه بندی های نمادین و سمبلیک هویتی برای توزیع قدرت و جایگاه در بین اعضای خود استفاده می کنند. پیشتر این ادعا مطرح شد که ثروت جهانی اغلب در اختیار چند فرد ثروتمند است؛ هیچ تصادفی نیست که هر هشت نفر از ثروتمندترین افراد جهان، همگی مرد و اغلب سفیدپوست باشند.
در نظام اقتصادی کنونی، یک پسر از خانواده سفید پوست در طبقه اجتماعی متوسط و بالای جامعه، از شانس بیشتری برای برخورداری از مزایای یک زندگی سالم و منابع دردسترس تر برخوردار است و احتمالا با احساس خوشبختی بیشتری به زندگی خود ادامه می دهد. این در حالی است که بسیاری از افرادی که جزو گروه های اقلیتی و حاشیه نشین هستند، سهم بیشتری از فقر و نابرابری برده اند. طبقه بندی های برخاسته ازهویت در نابرابری اجتماعی، چنین نقشی ایفا می کنند.
نقش طبقه بندی های هویت در نابرابری اجتماعی
کالرو معتقد است همه سیستم های اقتصادی، نهادهای سیاسی و دیگر جلوه های مربوط به نابرابری اجتماعی، در ابتدا از تعاملات بین فردی در سطح خرد سرچشمه گرفته اند.
عمده ارتباطات متقابل روزانه مان با یکدیگر است که در سطح کلان به تداوم چرخه تبعیض و بی عدالتی ختم می شوند و این تعاملات بر پایه ی طبقه بندی های هویتی بنا شده است؛ برچسب هایی همچون «بی خانمان»، «سیاه پوست»، «زن» و هر برچسب هویتی دیگری که در مکالمات روزمره مان برای توصیف افراد پیرامون به کار می بریم، واژه هایی خنثی و بی اهمیت نیستند بلکه بر نحوه تفکر، ادراک مان از دیگران، توجیه قدرت، سیاست گذاری ها و تغییرات اجتماعی تاثیر می گذارند.
پس در قدم اول نباید فراموش کنیم که سیستم های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، نقش بارزی در تولید نابرابری دارند؛ اما مجموعه روابط خرد در درون این کلان سیستم ها من جمله هویت در نابرابری اجتماعی، هسته اصلی شکل دهنده به نواقص سیستمی است.
نابرابری، یک مشکل فردی یا فراتر از آن؟
زمینه یابی ها نشان می دهند که مردم آمریکا، نابرابری اقتصادی را یک مشکل اجتماعی در جامعه ادراک می کنند و بر این عقیده اند که وجود تبعیض های جنسیتی، نژادی و جهت گیری جنسی غیرقابل توجیه است. اما همین افراد وقتی در صحنه زندگی روزمره خود با نمونه هایی از تبعیض، فقر یا موفقیت های جزئی مواجه می شوند، تمایل دارند که علت رخ دادن این موارد را در شایستگی ها یا قابلیت های فردی جستجو کنند.
به زبانی دیگر اسناد های فردی ای دارند که با توجه به زمینه فرهنگی فردگرایانه در کشور های غربی و ارزش قائل شدن برای صفاتی همچون خود-کارآمدی، استقلال، و متکی بودن بر خود، قابل درک است.
هیچ جای شکی نیست که صفات فردی، واجد ارزش اند و مجموعه تصمیم هایی که بر مبنای انتخاب های شخص گرفته می شود اثرات خاص خود را دارند، با این وجود سازه «هویت» به همان میزان که در قلمرو روانشناسی کاربرد دارد، یک سازه قابل بررسی مهم در جامعه شناسی نیز محسوب می شود، زیرا صرف نظر کردن از جنبه های جامعه شناختی پیچیده هویت، ما را به این ورطه خطرناک می اندازد که نابرابری را صرفا یک مشکل فردی قلمداد کنیم! در حالی که با بررسی جامعه شناختی این سازه متوجه خواهیم شد که هویت در نابرابری اجتماعی نیز می تواند نقش داشته باشد.
ممکن است با مطرح ساختن نقش هویت در نابرابری اجتماعی، این سوال برای شما پیش آمده باشد که آیا بین روانشناسی و عدالت اجتماعی هم ارتباطی وجود دارد؟ اگر به این موضوع علاقمند هستید می تواند نوشتار فراتر از فرد را نیز مطالعه نمایید.
پنج مولفه در نابرابری اجتماعی
بنا بر نظر کالرو، هر شکل از نابرابری اجتماعی تحت تاثیر پنج عامل کلیدی و پایه قرار می گیرد. این عناصر شامل موارد زیر است:
- میراث جامعه شناختی
- بازتولید و مقاومت
- قدرت
- قوانین
- هویت
میراث جامعه شناختی
با نگاه به تاریخ بشر در می یابیم که به موازات وجود سلامت، شادی، آزادی، برتری و فراوانی در یک سوی زندگی، رنج و سختی، فقر، گرسنگی، بیماری و ترس و بردگی از دیگر سو بر انسان حادث شده اند و علت این امر را می توان در محدودیت منابع مادی دانست. نابرابری اجتماعی بیشتر از ده ها هزار سال است که با زندگی بشر در هم آمیخته است، بسیار پیشتر از آن که هر کدام از ما به دنیا آمده باشیم.
چنین نگاهی ممکن است القاگر این مضمون باشد که تبعیض ها و نابرابری های موجود، بسیار ریشه دارتر و ساختارمندتر از آنی هستند که به نظر می رسد و ما فاقد دانش یا قدرت کافی برای غلبه بر آن ها هستیم. با این حال تاریخ، تقدیر از پیش نوشته شده نیست و یک سیستم معیوب نیز بدون مشارکت و همکاری نیرو ها و ساختارهای کنونی و معاصر، نمی تواند قابلیت رشد و پیش روی ذاتی چندانی داشته باشد.
تولید و مقاومت
به جای آن که نابرابری اجتماعی را یک ماشین پیش رونده و غیر قابل کنترل بدانیم که توان هر نوع مقاومتی را از ما سلب کرده، بهتر است آن را مانند «زبان» در نظر بگیریم. هر زبانی که با آن ارتباط برقرار می کنیم مجموعه ای از قواعد دستوری و واژگانی است که در پیدایش اولیه آن دخیل نبوده ایم، با این وجود به دلیل سر و کار داشتن و استفاده مداوم، به بقای خود ادامه داده است.
مسلم است که زنده ماندن و بقای آن، مستلزم وجود اجتماع افرادی است که از آن استفاده می کنند؛ درست مانند «نابرابری اجتماعی» که برای بقای خود نیازمند به نه تنها وجود یک فرد، بلکه مجموعه ای افراد است که سعی در بازتولید آن دارند.
هر سازمان و نهادی که در پی القای عقاید یک طرفه خود و ایجاد جوی متشنج و پرفشار برای اعضای خود باشد و به نابرابری دامن بزند، همیشگی و دائمی نیست. ممکن است این بساط در یک شب قابل برچیدن نباشد ولی آگاهی عمومی و تغییرات اجتماعی در گستره توانایی های فردی، به طریق مثبتی می تواند در طول نسل های متمادی این چرخه معیوب را بر هم زند.
معرفی کتاب «افسانه فردگرایی»
پیشنهاد می شود برای دنبال کردن تاثیر سه عامل دیگر، بررسی مبسوط تر نقش هویت در نابرابری اجتماعی و آشنایی بیشتر با ایده های نویسنده، به کتاب پیترال کالرو یعنی« افسانه فردگرایی» که اخیرا توسط نشر بیدگل به چاپ رسیده است، مراجعه نمایید.