روانشناسی تجربه کاربر یا UX، از حوزه های جدید در دنیای مارکتینگ به حساب می آید.با توجه به ازدیاد شرکت ها، تولیدکنندگان و رقابت شکل گرفته میان آن ها؛ نیاز و احساسات کاربر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. بسیاری از شرکت ها با استفاده از قوانینی که در روانشناسی شناختی ، روانشناسی اجتماعی وطراحی وجود دارد، به شناخت و درک هرچه بیشتر کاربر می پردازند تا بتوانند محصولی درخور و شایسته آن ها تولید کنند.
UX یا تجربه کاربر(user experience)، دنبال راه هایی است که کاربر در استفاده از محصول، احساس و تجربه خوب و لذت بخشی داشته باشد. یک فردی که به عنوان طراح تجربه کاربری، در یک شرکت مشغول به فعالیت است، فکر می کند که کاربر چرا و در چه شرایطی از این محصول استفاده میکند و چگونه می توان احساس مثبتی را هنگام استفاده از این محصول در کاربر ایجاد کرد.به عبارتی او میبایست با روانشناسی تجربه کاربر آشنایی داشته باشد.
بسیاری از مفاهیم تجربه کاربری از روانشناسی شناختی و اجتماعی وام گرفته اند . در این نوشتار به بررسی برخی از اصول روانشناسی مورد استفاده در UX می پردازیم.
بخش های نوشتار
1. قانون هیک
دو روانشناس بریتانیایی و آمریکایی با نام های ویلیام هیک (William Edmund Hick) و رین هیمن (Ray Hyman) در سال 1960 این قانون، که از اصول روانشناسی تجربه کاربر به حساب می آید، با زبان ریاضی به این صورت بیان کردند:
زمان واکنش = زمانی که به تصمیم گیری اختصاص داده نمیشود + حاصل ضرب زمان فرآیند شناختی برای هر مقوله، در لگاریتم تعداد جایگزین ها
هرچقدر گزینه های ما بیشتر باشند ، زمان بیشتری را برای انتخاب آنها صرف می کنیم. در طراحی یک محصول ، این اصل از اهمیت بسیاری برخوردار است و میتواند روی احساسات کاربر تاثیر داشته باشد. هدف قانون هیک، ساده تر کردن تصمیم گیری و در نتیجه ایجاد یک تجربه لذت بخش هنگام استفاده از محصول است. برای ناوبری (لینک هایی که صفحات یک وب سایت را به یکدیگر متصل می کند و مسیری برای حرکت در صفحات سایت می سازند) بهتر در سایت ها، از این اصل استفاده می شود.
برای مثال در طراحی سایتی برای فروش کتاب ، در صفحه اول دسته بندی های کلی، مانند ژانر یا رده بندی سنی کتاب ها را قرار می دهیم. حال اگر تقسیم بندی کتاب ها در صفحه اول اگر براساس نام نویسنده ، انتشارات یا سال باشد، تصمیم گیری را برای کاربر دشوار می کند. با توجه به اینکه کاربر همیشه به دنبال صرف کم ترین انرژی برای انجام فعالیت های خود می باشد ،در نتیجه پیچیدگی کار با سایت شما ، صفحه ی سایت را ترک کرده و از وب سایت دیگری که انتخاب را برای او راحت تر کرده است، خرید را انجام می دهد.
قانون K.I.S.S (کوتاه و ساده نگه دار!) زیر مجموعه ای از این قانون به حساب آورده میشود که روانشناسی تجربه کاربر به آن توجه می کند.
2. قانون مجاورت
براساس این نظریه، مغز تمایل دارد شکل ها، الگوها و طرحها را درکنار یکدیگر و بهعنوان یک کل درک کند. یعنی زمانی که ما چند شکل یا طرح را کنار یکدیگر می بینیم، آنها را به شکل اجزای منفرد درک نمیکنیم، بلکه آنها را «باهم» می بینیم و درک میکنیم. انسان ها به گروه بندی و ترکیبکردن اشکالی که کنارهم در وضعیتهای مختلف قرار میگیرند، تمایل دارند.
برای مثال لوگوی یونیلیور، که از اصول روانشناسی تجربه کاربر استفاده کرده است، تعدادی از آیکون های متفاوت را کنار هم جمع کرده، به رنگی یکسان در آورده و شکل واحدی را تشکیل داده است.
برای تسهیل یک رابطه ی کاربری، فضای سفید را باید به گونه ای مدیریت کرد که موارد مرتبط با هم در یک سمت قرار بگیرند. برای مثال در سایت این فروشگاه، هر محصول همراه با قیمت و لینک خرید آن در نزدیک ترین فاصله به یکدیگر و همچنین دور از محصولات دیگر قرار گرفته اند. این طراحی به کاربر این امکان را می دهد که هر بخش را به شکل جداگانه ای با بخش دیگر درک کند.
3. قانون میلر
جورج میلر(George Miller)، آزمایشی در جهت نشان دادن محدودیت حافظهی کاری انجام داد. در نتیجه ی این آزمایش متوجه شد که حافظه کوتاه مدت افراد، محدود است و به طور متوسط میتواند تنها ۷ تکه از اطلاعات را در خود نگه دارد. البته این مقدار در افراد مختلف از 5 تا 9 متغییر است. برای مثال به یاد سپردن ارقام 182708439891، زمانی که به پنج تکه تبدیل شود، راحت تر است: 182-708-439-891.
با استفاده از تکه تکه کردن و استفاده از قانون میلر، میتوانیم تجربه کاربر از محصول خودمان را بهبود ببخشیم.
معماری اطلاعات بر سازمان دادن و ساختاردادن محتوا تمرکز می کند. هدف این قانون کمک به کاربران برای یافتن اطلاعات به راحت ترین شکل ممکن می باشد.
4. روانشناسی رنگ
رنگ ها بر افکار، هیجانات و احساسات ما تاثیر می گذارند. با انتخاب رنگ مناسب برای محصولات، گامی موثر جهت ایجاد تجربه ای لذت بخش برای کاربران برمیداریم. رنگ های سرد به طور کلی باعث ایجاد احساس آرامش، و به همان میزان نیز باعث ایجاد احساس غم و ناراحتی در افراد می شوند.
در انتخاب رنگ برای محصول می بایست بر تفاوت های فرهنگی موجود نیز توجه کنیم. برای مثال: در فرهنگ غربی، سفید به معنای خلوص، پاکی، بی گناهی و امید می باشد ؛ در حالیکه در بخش هایی از آسیا، سفید به معنای مرگ، عزاداری و بدشگونی است.
علاوه بر فرهنگ، سن کاربران نیز عاملی تاثیر گذار برای انتخاب رنگ می باشد. جوانان رنگهایی با طول موج طولانیتر، مانند: قرمز و نارنجی را ترجیح میدهند. در حالی که افراد مسن رنگهایی با طول موج کوتاهتر، مانند: آبی را دوست دارند.
5. قانون فیتز
این قانون در سال 1954، توسط یک روانشناس آمریکایی به نام پاول فیتز (Paul Fitts) مطرح شد. قانون فیتز بیان میکند که زمان دستیابی به هدف، تابعی از فاصله و اندازه هدف است. تاکید بیشتر این قانون بر سهولت در استفاده بوده و همچنین اذعان دارد که تعاملها باید سرراست و بدون دشواری بوده و به تلاش حداقلی از سوی کاربران نیاز داشته باشد.
چگونه از این قانون در طراحی تجربه کاربری استفاده می شود؟
اهداف لمسی یا touch target (قسمت هایی از صفحه که کاربر با لمس آن میتواند فعالیتی را انجام دهد) باید به اندازه کافی بزرگ باشند تا کاربران بتوانند با دقت آنها را انتخاب کنند. بین اهداف لمسی باید فاصله زیادی باشد. اهداف لمسی باید در مناطقی از رابط کاربری قرار گیرند که امکان دستیابی به آنها به راحتی بوده و فراهم باشد. اندازه آیکون ها در قانون فیتس بسیار اهمیت دارد و وقتی اندازه عناصر بسیار کوچک باشد، کار با آنها جهت تعامل با آن محصول سخت می شود.
6. اثر وُن رستورف
هِدویگ فون رِستورف(Hedwig von Restorff) ، روانشناس آلمانی قرن بیستم، کسی است که اثر فون رستورف را به نام وی نامگذاری کردهاند. این قانون بیان می کند که هر چه یک عنصر با بقیه متفاوت باشد، بیشتر به یاد می ماند؛ یعنی «میان چیزهای مشابه، آن موردی بهتر به خاطر سپرده میشود که با بقیه فرق می کند».
این قانون همان چیزی است که باعث می شود طراحان دکمه های فراخوان ها (دکمه ای در وب سایت که بازدیدکنندگان را به انجام اقدام خاصی تشویق می کند) را متفاوت تر با سایر دکمه ها و المان ها طراحی کنند.
7. اثر موقعیت ترتیبی
اثر موقعیت ترتیبی، نظریه ای است که توسط هرمان ابینگهاوس((Hermann Ebbinghaus، روانشناس آلمانی در سال 1985 مطرح شد. اثر موقعیت ترتیبی، خود از دو اصل فرعی، یعنی اصل تقدم و اصل تاخر تشکیل شده است.
مثال برای استفاده از اثر موقعیت ترتیبی: در وسط لیست موارد کمتری را قرار دهید؛ زیرا این موارد کمتر در حافظه بلند مدت و فعال ذخیره می شوند.در طراحی سایت یا اپلیکیشن، مهم ترین اقداماتی که کاربر انجام می دهد را در قسمت های راست و چپ و یا بالا و پایین قرار می دهیم.
8. اثر زیگارنیک
یک روانشناس روسی به نام بلوما زیگارنیک (Bluma Zeigarnik)، طبق مشاهدات خود از گارسون های رستوران ها، این قانون را مطرح کرد. این اصل بیان می کند که مردم کارهای ناتمام یا قطع شده را بهتر از کارهای تکمیل شده به خاطر می آورند.افراد سعی می کنند با فکر کردن به کارهای نیمه تمام، راهی برای تکمیل آن ها بیابند. به همین جهت، کارهای ناتمام نسبت به کارهای تکمیل شده مدت زمان بیشتری را در ذهن سپری می کنند.
نوارهای پیشرفتی که هنگام ثبت نام در سایت هایی مانند لینکدین و یا نمونه های ایرانی آن (مانند: جابینجا) دیده می شوند، نمونه ای از این قانون میباشند. زمانی که سایت به شما اعلام می کند هشتاد درصد پروفایل خود را با موفقیت تکمیل کرده اید و تنها بیست درصد پروفایل مانده که باید تکمیل شود ، نوعی اشتیاق به اتمام در ذهن شما شکل گرفته و ذهن تمام تلاش اش را برای اتمام این وظیفه انجام می دهد.
9. زیبایی شناسی و کاربرد پذیری
کاربران معمولاً محصولی که از نظر بصری زیبا باشد را به عنوان محصول کاربردیتر در نظر میگیرند.مغز، یک محصول زیباتر را به عنوان یک محصول کاربردی درک میکند.با استفاده از این اصل میتوان با سرمایه گذاری بر بخش بصری محصول ، بدون ایجاد تغییراتی در ساختار و کاربرد آن ، فروش یا درخواستش را افزایش داد.اما باید توجه داشته باشیم که این اثر، محدودیت هایی نیز دارد و نمیتواند مشکل بزرگی که در محصول وجود دارد را پوشش دهد.
محصولات اپل با سرمایه گذاری روی این اصل ، محصولات خود را از سایر رقبا متمایز کرده اند. برای مثال آیفون 14 با توجه به اضافه شدن نوار بالای دوربین ، قابلیت استفاده کمتری داشت؛ اما با طراحی چشمگیر و زیبایش سهم زیادی از فروش در بازار تلفن همراه را به خود اختصاص داد.
نتیجه گیری روانشناسی تجربه کاربر
در پایان باید خاطر نشان کرد که روانشناسی، علمی است برای مطالعه ی رفتار و احساسات آدمی. با وجود این تعریف ، از اصول این علم در تمام مراحل طراحی تجربه ی کاربر استفاده میشود.ساده سازی آیکون ها و طبقه بندی مفاهیم ، ترغیب کاربر برای ادامه ی استفاده از محصول مورد نظر و تسهیل تصمیم گیری ایشان، از مواردی است که یک طراح تجربه کاربر، باید به خوبی با آن آشنا باشد و این امر بدون حضور روانشناسی میسر نیست.