برای چه زندگی می کنم؟ چرا باید تلاش کنم؟ بهتر یا بدتر زیستن را چه کسی تعیین می کند؟ اگر همه چیز در جریان زوال و مرگ است، چرا باید ادامه داد؟ فکر کردن به این سوالات لزوما من را به سمت افسردگی سوق می دهند؟
اما افسردگی وجودی چیست؟ به نظر می رسد که دیدگاه عام نسبت به پوچ گرایی یا نهیلیسم چنین باشد که پوچ گرایی مقدمه ای بر ابتلا به اختلالاتی همچون افسردگی خواهد بود.
اما با فهم نسبی نهیلیسم فعال نیچه، می توان متوجه این امر شد که تاکید این موضوع بر ساخت ارزش و رد ارزش های ذاتی (خوب و بد دانستن چیزی با معیار اخلاقی اکتسابی مانند: معیار های اخلاقی ای که دین در اختیار ما می گذارد) است؛ در نتیجه اگر همگام بودن این موضوع را با درمان های وجودی روانشناختی بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که نهیلیسم فعال، همانند روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (Acceptance and Commitment Therapy)، مسیری هموارتر برای مواجهه با افسردگی وجودی فراهم می کند.
در این نوشتار ابتدا به ماهیت افسردگی وجودی اشاره می کنم و به این پرسش پاسخ می دهم که افسردگی وجودی چیست؟ سپس با مفاهیم اراده معطوف به قدرت و نهیلیسم فعال نیچه و دیدگاه وی به افسردگی، آشنا می شویم. در ادامه به طور خلاصه به روش ACT به عنوان رویکردی وجودی برای درمان افسردگی، پرداخته و در نهایت ارتباط بین نهیلیسم فعال و روش ACT در مواجهه با افسردگی را با یکدیگر بررسی می کنیم.
بخش های نوشتار
افسردگی وجودی چیست؟
افسردگی وجودی چیست؟ افسردگی همیشه یک اختلال نیازمند به درمان نیست؛ گاهی سوالی است درباره «وجود». بنابراین تمیز دادن این نوع افسردگی (که آن را «افسردگی» وجودی می نامیم) از سایر انواع آن مهم است؛ زیرا مداخله و مواجهه متفاوتی را می طلبد.
در نگاه اول، تمیز دادن افسردگی وجودی از سایر اختلالات این طیف کار دشواری به نظر می رسد زیرا ممکن است بروز رفتاری و خلقی مشابهی داشته باشند. وجه تمایز اصلی افسردگی وجودی را می توان درگیری بیشتر با موارد زیر دانست:
- ناامیدی: این عبارت در این بخش نماینده چیزی فراتر از ناامید شدن از تحصیل، کار یا مسائل این چنینی است. ناامیدی در اینجا به معنای آن است که فرد باور دارد توانایی انکار واقعیت های تراژیک وجودی را ندارد. برای مثال، فردی که به راستی با واقعیت مرگ رو به رو شده باشد، امیدی به توانایی انکار آن ندارد و می داند که مجبور است باقی زندگی خود را با علم داشتن به این واقعیت بگذراند.
- از بین رفتن معنای وجود: از بین رفتن معنای بنیادین وجود، ناشی از درک نسبی بودن ارزش ها و آسیب زایی مطلق و ثابت دانستن ارزش ها است. در این لحظه است که انگیزه برای وجود داشتن، برنامه ریختن، ساختن و … از بین می رود.
- نگرش نهیلیستی: به معنای آنکه با رنج، شک، موقتی بودن و مرگ همه چیز احاطه شده ایم. این نگرش اگر با باقی ابعاد زندگی فرد، مانند عشق، زیبایی، لذت و… تلفیق نشود، می تواند منفی نگری پایدارتری را در قالب اختلالات روان رنجور ایجاد کند.
- کسالت و بی حوصلگی: به معنای غالب شدن ضعف و سستی بر افکار و رفتار؛ که می تواند عملکرد روزمره فرد را همانند اختلالات روانشناختی، متاثر کند. اما لزوما اینگونه نیست؛ فردی که با افسردگی وجودی درگیر باشد، ممکن است زندگی تحصیلی، کاری و خصوصی معمول و بهنجاری داشته باشد.
این شرایط معمولا از تاملات خاصی در زندگی عارض می شوند؛ که در برخی موارد ناشی از یک رویداد محوری درباره «وجود» است. البته این رویداد از بیرون، لزوما بزرگ و شوکه کننده نیست! برای مثال همانطور که از دست دادن یک عزیز می تواند پرسش های بنیادینی درباره ی مرگ و زندگی را در ما برانگیزاند، افتادن یک برگ از درخت و لگد شدن آن در یک پیاده رو نیز می تواند چنین سوالاتی را ایجاد کند.
تشخیص افتراقی
توجه داشته باشید که نشانه های تشخیصی اختلالات طیف افسردگی (مثل بی خوابی یا خلق پایین)، می تواند در افسردگی وجودی نیز بروز پیدا کند؛ اما کیفیت آن ها لزوما مشابه نیست و همانطور که گفته شد، درگیری با مسائل وجودی، محوریت دارد.
اراده معطوف به قدرت نیچه
اراده ی معطوف به قدرت نیچه، در واقع، عبارت تغییر یافته ی «اراده معطوف به زندگی» شوپنهاور است؛ اما برخلاف این تشابه ظاهری، اندیشه این دو با یکدیگر، تفاوت بسیار دارد. شوپنهاور معتقد به وجود مابعدالطبیعه، در پس نماد ها و ظواهر جهان است، که نام آن را اراده فی نفسه می گذارد. اما نیچه مابعدالطبیعه و هر اصلی که به آن مربوط می شود را رد می کند؛ زیرا لازمه ی پذیرش آن ها، پذیرش وجود دنیایی غیر مادی نیز می شود، که دیدگاه طبیعت گرایانه اش آن را نمی پذیرد.
طبق اندیشه های نیچه، علیت در جهان بر اساس قدرت، که در همین جهان ظواهر است، شکل می گیرد؛ زیرا علت اعمال ما، قدرت جویی است. نیچه قدرت طلبی را تیغی دولبه می داند که در یک لبه ی آن، خشونت و آسیب زدن به دیگری باعث ارضای این قدرت طلبی می شود و در لبه ی دیگر آن، دستاورد هایی شگرف حاصل می شود. نیچه اصالت قدرت را به نوع دوم می دهد، زیرا آن را اعمال قدرت بر خود (برخلاف نوع اول که درآن قدرت بر دیگری اعمال می شود) می داند.
نهیلیسم چیست؟
در قرن نوزدهم، نیچه نفوذ بیش از حد علم و اخلاق را علت تزلزل وحدت طبیعی انسان و به دنبال آن یاس و ناامیدی مردم می دانست؛ در این زمان است که اروپا درگیر نهیلیسم یا «نیست گرایی» می شود. البته نیست گرایی به معنای مصداق های بدبختی و فقر در جامعه نیست بلکه علت همه ی این موارد است، به طوری که می توان آن را از بین رفتن تمام ارزش ها دانست. از این رو، ارزش هایی که ادیان مختلف از جمله مسیحیت ارائه می دهند، که مطلق و دافع فناپذیر انگاشتن انسان است، مردود اعلام می شوند.
در این بخش از پاسخ به سوال افسردگی وجودی چیست، به نهیلیسم فعال می پردازم.
نهیلیسم فعال چیست؟
نیچه نهیلیسم را اینگونه تعریف می کند: «نهیلیسم عبارت است از بیان بی ارزش شدن تمام ارزش ها». از این تعریف می توان چنین برداشت کرد که نیچه به طور کلی وجود ارزش را رد می کند؛ اما اگر در این جمله، بر مفهوم شدن تاکید کنیم، می توان اینگونه برداشت کرد که ارزش ذاتی و آرمان گرایانه وجود ندارند.
اما فرد می تواند ارزش های خود را در دنیای مادی بسازد به همین جهت است که هیچ انگاری نیچه را نباید با هیچ انگاری شوپنهاوری یکی دانست؛ زیرا نیچه معتقد بود که نباید تسلیم و انفعال را پذیرقت بلکه هر انسان باید برای خود ارزش های نسبی و در نتیجه اخلاقی نسبی پدید آورد و معنایی برای زندگی خود قرار دهد. که از این نظر می توان به نهیلیسم فعال او، با یک اساس مبتنی بر رشد نگریست؛ زیرا می تواند گونه ای برتر از انسان را نتیجه کند.
در راستای همین نگرش، می توان مفهوم ابر انسان را نیز بهتر فهمید؛ ابر انسان، مظهر اسطوره ای شخصی خواهد بود که رشادت کافی برای زیرسوال بردن ارزش های تحمیل شده را داشته باشد و ارزش ها را از درون زندگی خود بسازد.
به طور کلی به نظر می رسد که نهیلیسم نیچه بخشی از درد ناشی از آگاهی را به ارمغان می آورد و در نهایت ما را به سمت سوال دیرینه ی «رنج آگاهی بهتر است یا سرمستی نداستن؟» رهنمود می کند که جواب نیچه به آن رنج آگاهی و تلاش برای رسیدن به ابر انسان دست نایافتنی است.
افسردگی در نگاه نیچه
نیچه با اصل لذت، به معنای آنکه انگیزه اصلی انسان دوری از رنج و کسب لذت است، مخالف است. از نظر وی، رنج و لذت، موضوعاتی فرعی هستند که در مسیر قدرت طلبی حاصل می شوند. اگر فردی قدرتش کم شود، رنج می برد و اگر قدرتش زیاد شود، لذت می برد.
پس رنج لزوما بد نیست؛ زیرا می تواند به انسان تذکر دهد که قدرتش درحال کاهش یافتن است و نتیجتا باید تلاش بیشتری انجام دهد. از نظر نیچه خواست قدرت، مهم ترین چیز در ارزشمند دانستن زندگی است؛ بدین ترتیب اگر این خواست ارضا شود، فرد خشنود خواهد بود و زندگی را ارزشمند تلقی خواهد کرد و اگر قدرت طلبی وی ارضا نشود، فرد ناخشنود و افسرده باقی می ماند.
بنابراین سوال افسردگی وجودی چیست، در نگاه نیچه می تواند به معنای عدم ارضای غریزه قدرت باشد. قدرت یابی در نظر نیچه مسیر خارجی ای نیست که فرد در آن حرکت کند و برای رسیدن به آن، اراده آزادی داشته باشد، بلکه همانند یک غریزه از درون فرد می جوشد. حال از این منظر، افسردگی را می توان ناشی از عدم ارضا و همچنین سرکوب غریزه اصلی زندگی یعنی قدرت (از نظر نیچه) دانست و یا آن را عارضه ای فرض کرد که این سرکوب شدن را به فرد تلنگر می زند؛ مانند مفهوم تب یا درد که عدم کارکرد درست جسم را به فرد تذکر می دهد.
در این صورت شاید بتوان پاسخ افسردگی وجودی چیست را به دو شکل تفسیر کرد:
نوع اول: اختلال افسردگی که در نگاه نیچه می تواند ناشی از سرکوب اصل قدرت طلبی انسان باشد؛ که باعث کاهش عملکرد فرد در زندگی روزمره، خلق پایین و سایر علائم اختلالات طیف افسردگی شود. این نوع افسردگی را می توان اختلال دانست و درنتیجه برایش درمان جست.
نوع دوم: افسردگی وجودی که شاید بتوان آن را در دیدگاه نیچه، روی آوردن به نهیلیسم دانست. همانطور که پیش تر بیان شد، یکی از اصلی ترین شاخصه های افسردگی وجودی، از بین رفتن معناست؛ به طوری که تمام ارزش های اکتسابی و از پیش تعیین شده زیر سوال می روند و فرد پایبندی به آن ها را از دست می دهد.
اما نکته قابل توجه در این بخش آن است که نیچه پس از این بی ارزشی، فرد را ملزم به ساخت نظام معنایی و ارزشی فردی می کند و به همین دلیل است که پوچ گرایی ای که از آن سخن می گوید، نهیلیسم فعال نامیده شده است.
پس در نظر داشته باشید که نهیلیسم یا افسردگی وجودی، با ارزش زدایی از مبانی معنایی قبلی، لزوما به اختلال افسردگی منجر نمی شود اما این دو نوع افسردگی ممکن است با یکدیگر همایند شوند.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)
این رویکرد برخلاف اغلب رویکرد های غربی که انسان را ماهیتا از دید روانشناسی سالم فرض می کنند، فرایند های روانشناختی انسان بهنجار را مخرب می داند؛ به طوری که ذهن را منبع ساخت و پرداخت آشفتگی تلقی می کند. بسیاری از اختلالات روانی در اثر تلاش ما برای فرار کردن از وقایع شخصی ناخواسته و تغیر آن ها به وجود می آیند، که به آن اجتناب تجربی نیز می گویند.
این تمایل برای تغییر پدیده ها و عدم پذیرش افکار، احساسات و تکانه ها حاصل شده از آن ها می تواند ناشی از آموزش های جامعه باشد؛ اگر فرهنگ و اجتماع به یک فرد از کودکی چنین بیاموزند که بروز تکانه ها دردسرساز و نابهنجار اند، فرد در تلاش برای کنترل کردن این تکانه ها، دچار آمیختگی شناختی می شود. این آمیختگی شناختی ناشی از آن است که فرد در موقعیتی قرار می گیرد که در آن طبق ارزش های پیش ساخته ی دیگران عمل کرده و از ارزش های فردی خود دور می شود.
کارکرد روش ACT
در واقع در بحث ارزش فردی و تعهد به آنها، فرد باید پی ببرد که چه چیزی برای خود واقعی او اهمیت دارد و مطابق با آن ها هدف گذاری کرده و در راستای تحقق آن ها مسئولانه رفتار کند. در این راستا، درمان مبتنی بر پذیرش تلاش می کند فرد را با خودش روبه رو کند و او را از اجتناب تجربی برهاند.
این رویکرد راه مقابله با عادت آموخته شده ی اجتناب از مواجهه با دیدگاه خود نسبت به وقایع را، تمرکز بر زمان حال می داند که به نوعی ذهن آگاهی اشاره می کند؛ به طوری که در آن زمینه ای برای پذیرش افکار و احساسات فراهم می آید که ورود و عبور آن ها به سالم ماندن روان فرد کمک کنند.
تطبیق روش ACT با نهیلیسم فعال به عنوان افسردگی وجودی
با توجه به مطالب عنوان شده می توانیم نگاه دقیق تری به ارتباط بین نیهیلیسم، انواع افسردگی و درمان های وجودی همچون ACT داشته باشیم.
در پاسخ به افسردگی وجودی چیست، فرد ارزش های ذاتی را رها کرده و به نسبیت در ارزش ها می رسد. این نوع افسردگی را نمی توان اختلالی دانست که نیاز به درمان دارد (و البته همانطور که گفته شد گاها ملاک های تشخیصی را نیز برای برچسب اختلال پر نمی کند). این موقعیت می تواند نقطه عطفی در زندگی فرد باشد که در پی آن، او دید خود را نسبت به همه چیز تغییر دهد.
با این تفاسیر از سوال افسردگی وجودی چیست، افسردگی وجودی چون اختلال نیست، درمان نیز نمی خواهد؛ اما این به معنای آن نیست که فرد برای راحت تر پیمودن مسیری که پیش رو دارد، نمی تواند با فردی برای کمک گرفتن همصحبت شود.
می توان چنین برداشت کرد که نهیلیسم فعال نیچه، همسو با درمان های وجودی مانند ACT، می توانند به فرد درگیر با افسردگی وجودی (که ارزش های تحمیل شده خارجی را رها کرده است) کمک کنند که ارزش های فردی خود را پیدا کرده، آن ها را بپذیرد و با پایبندی به آن ها رفتار کند. در واقع با تطبیق این درمان بر نظریات نیچه، اینگونه به نظر می رسد که ACT به دنبال کمک به افراد در جهت دستیابی به اسطوره ابر انسان است!