هرچه بیشتر انسان ها بتوانند حالات ذهنی خودشان و دیگران را در نظر بگیرند، به احتمال بیشتری در روابط سازنده، صمیمی و پایدار وارد می شوند؛ از نظر ذهنی رابطه بیشتری با افراد برقرار می کنند؛ و در عین حال، ذهنی مستقل و خودمختار در آن ها شکل می گیرد.
از آنجا که همه انسان ها با ظرفیت ذهنی سازی برای تحول شان متولد می شوند، روابط اولیه با قرار دادن فرصت یادگیری حالات ذهنی برای کودک، عمق پردازش محیط اجتماعی را تعیین می کنند که به آن ذهنی سازی در خانواده می گویند. ظرفیت مادر برای نگه داشتن بازنمایی های کودکش در ذهن خود به قالب احساس ها، امیال و مقاصد، به کودک این امکان را می دهد که تجارب درونی خودش را با استفاده از بازنمایی های مادرش کشف کند.
این بازنمایی ها به طرق مختلفی و در سطوح متفاوتی از تحول کودک و تعامل های مادر ـ کودک رخ می دهند که در این نوشتار، مسیر ذهنی سازی و وجود این ظرفیت را در والدین و خانواده به عنوان یک عنصر تربیتی و ذهنی سازی در خانواده بررسی کرده و از این رهگذر، نگاهی به رابطه بین والد و کودک و ذهنی سازی در خانواده می اندازیم.
بخش های نوشتار
ذهنی سازی یا کنش تاملی
ذهنی سازی یا کنش تاملی به ظرفیت فرد برای درک رفتارهای خودش و دیگران، برحسب تمایلات و حالات زیربنایی روانی اشاره دارد؛ ظرفیتی که به شیوه های مختلف و در سطوح متفاوتی از تحول کودک و تعامل های والد ـ کودک و ذهنی سازی در خانواده نمایان می شود. سازه ذهنی سازی، بیش از 20 سال پیش، توسط گروهی از پژوهشگران قلمروی روانپویشی دلبستگی معرفی شد. کنش تأملی والدین و ذهنی سازی در خانواده، به طور خاص یعنی در نظر گرفتن کودک به عنوان یک فرد دارای ذهن توسط والدین و ذهنی سازی در خانواده.
کنش تأملی، توانایی «نگه داشتن ذهن دیگران در ذهن خود» و بیانگر بروز آشکار ظرفیت ذهنی سازی فرد است. ذهنی سازی به معنای ظرفیت فرد برای درک رفتارهای خود و دیگران برحسب تمایلات و حالات زیربنایی روانی، ظرفیتی حیاتی و غریزی برای تنظیم هیجانی و داشتن روابط اجتماعی مؤثر در انسان است.
کنش تأملی یا ذهنی سازی، از طریق یکپارچه سازی دانش ما در زمینه های مختلف شناختی و هیجانی، ظرفیتی را برای تفکر، احساس ها و افکار ما ایجاد می کند، تا از این طریق فرد به خودش از بیرون، و به دیگران از درون بنگرد. کنش تأملی، از توانایی های اساسی انسان برای جهت یابی در این دنیای اجتماعی پیچیده است که امکان پیش بینی پذیری و درک شدن افراد را میسر می سازد.
هرچه ذهنی سازی در خانواده بالاتر باشد، نشان دهنده دانش فرد در این موارد است که: شدت هیجان ها می تواند متفاوت باشد و این تفاوت می تواند در طول زمان کم یا زیاد شود؛ احساس ها می توانند پنهان شده یا به شکلی دیگر نمایان شوند؛ یا برخی از احساس ها می تواند دسته دیگری از احساس های مرتبط را در خود فرد یا فردی دیگر ایجاد کنند.
اشکال کنش تاملی والدین یا ذهنی سازی در خانواده
ذهنی سازی در خانواده یا کنش تأملی والدینی پایین، شکل های مختلفی دارد. اکثر والدین با کنش تأملی پایین، درک ناچیزی از تجارب درونی کودک دارند و نسبت به فرزند خود، بی اعتنا هستند. برای مثال، برخی از آنها در پاسخ به چگونگی واکنش فرزندشان به جدایی، پاسخ می دهند: «هیچی» یا «خوبه».
گروهی دیگر روی رفتار و شخصیت فرزندشان تمرکز می کنند: «بامزه است»، «کله شقه»، «منو اذیت می کنه» و گروه دیگر به رغم توصیف اضطراب و تنیدگی فرزندشان، در مورد آن تأمل نمی کنند: «به من می چسبه، ولی حالش خوبه و مشکلی نداره»، «شب ها با فریاد از خواب بیدار میشه ولی فکر می کنم واقعاً هیچ چیزی اذیتش نمی کنه».
در توضیح ذهنی سازی در خانواده، برخی از والدین ممکن است تجارب درونی خودشان از والدگری را انکار کنند؛ برای مثال وقتی از آنها در مورد تجربه احساس های معمولی یک والد مانند احساس گناه، خشم یا لذت، سؤال میشود، پاسخ «نه» می دهند.
ظرفیت ذهنی سازی در خانواده و والدین
نظریه دلبستگی و نظریه ذهنی سازی هر دو ساختارهایی تأثیرگذار برای درک تفاوتهای فردی در طول عمر افراد را پیشنهاد می دهند. تحقیقات نظری و تجربی در دو دهه گذشته تلاش کرده اند متوجه شوند که تفاوتهای فردی در تواناییهای ذهنی سازی در خانواده و والدین، می تواند به توضیح ریشههای الگوهای مختلف دلبستگی نوزاد ـ والد کمک کنند؟
همه بزرگسالان معمولاً در حال رشد، این ظرفیت را دارند که درک کنند چگونه رفتار افراد توسط حالات درونی آن ها کنترل می شود و می توانند تصور کنند که دیگران چه فکر یا احساسی دارند. با این حال، تفاوتهایی فردی در میزان استفاده بزرگسالان از این تواناییهای ذهنی زیربنایی، هنگام بازنمایی دیگران و درک رفتار آن ها وجود دارد.
برخی از بزرگسالان به طور خود به خود، افراد مهم را از نظر افکار، احساسات، نیات و انگیزه هایشان توصیف می کنند؛ در حالی که برخی دیگر به جای این کار، بر ظاهر فیزیکی یا تمایلات رفتاری تمرکز می کنند.
در ذهنی سازی در خانواده، توانایی های ذهنی برای اولین بار در رابطه با «دلبستگی» مورد بحث قرار گرفت. جنبهای از تواناییهای ذهنی سازی که در رابطه با دلبستگی کودک ـ والد مورد توجه قرار گرفته ، ذهنیت سازی والدین است (توانایی والدین برای بازنمایی و در نظر گرفتن حالات درونی فرزندشان).
در توضیح ذهنی سازی در خانواده، تمایل والدین به در نظر گرفتن حالات درونی کودک در پیش بینی دلبستگی ایمن نوزاد ـ والد مهم است. توانایی والدین برای در نظر گرفتن افکار و احساسات نوزاد جهت تقویت یک رابطه دلبستگی ایمن مهم است؛ زیرا به کودک نشان می دهد که حالات عاطفی او شناخته شده و والدین، آیینه او هستند.
والدین با ظرفیت ذهنی سازی بالا تمایل دارند رفتار کودک خود را بر حسب حالات ذهنی پیش بینی شده مانند احساسات، افکار، خواسته ها و نیات تفسیر کنند؛ یعنی می توانند احساسات درونی کودک شان را به خوبی تفسیر کنند. ظرفیت ذهنی سازی پایین والدین را می توان به دو روش مختلف توصیف کرد:
(الف) عدم آگاهی یا بی توجهی به دنیای ذهنی کودک؛ یا (ب) عدم دقت در تفسیر حالات درونی کودک. بنابراین ایجاد ظرفیت ذهنی سازی در کودک، به درجهای که والدین ذهنیت سازی را به صورت مکرر، منسجم یا مناسب در رابطه با نوزاد خود نشان می دهند، بستگی دارد.
بینش والدین
بصیرت والدین، بر فرآیندهای درونی زیربنای رفتار حساس تمرکز دارد. هدف ارزیابی بصیرت، ایجاد روشی منظم و مستقیم برای ارزیابی ظرفیت «دیدن چیزها از دیدگاه کودک» و فرآیندهای فکری است که می تواند این ظرفیت را مختل یا از مسیر خارج کنند.
ویژگی اصلی والدین با بصیرت، تمایل آن ها به استناد به انگیزه های نهفته در رفتار کودک است (یعنی والدین موضع ذهنی می گیرند). در ذهنی سازی در خانواده، ارزیابی بینش شامل دو مرحله است. اول، والد و فرزند در طول سه موقعیت تعاملی ثبت می شوند که نشان دهنده عناصر مختلف رابطه والد ـ کودک است (مانند بازی، آموزش، مراقبت).
پس از آن، از والدین خواسته می شود که 2 دقیقه اول هر یک از بخشهای ویدیو را تماشا کنند، آنچه را که فرزندشان در آن بخش تجربه می کرد (فکر، احساس) را توصیف کنند و توضیح دهند که این برداشتها را از کدام قسمت ویدیو گرفته اند. همچنین از والدین پرسیده می شود که در مورد رفتارهای کودک چه احساسی دارند، ویژگی های اصلی فرزند خود را فهرست کنند و توصیف کنند که چه چیزی روابط آنها را با فرزندشان به بهترین شکل تعریف می کند.
مصاحبه ها کلمه به کلمه رونویسی می شوند و به یکی از چهار نوع اصلی طبقهبندی بینش، اختصاص داده می شوند:
- والد دارای بینش مثبت، حالات ذهنی کودک را پذیرفته و منتقل می کند و ذهن کودک را به شیوه ای منسجم بازتاب می دهد.
- به نظر می رسد که والدین یک طرفه، تمایلی به تغییر در ادراک خود از حالات روانی کودک ندارند یا بر ویژگی های منفی یا مثبت کودک بیش از حد تاکید می کنند.
- والد جدا شده، عدم درگیری عاطفی و تمایل به توصیف رفتارهای کودک را نشان می دهد و از صحبت در مورد حالات روانی کودک اجتناب می کند.
- والد مختلط هیچ الگوی واضحی که در دستههای بالا تعریف شده است را نشان نمی دهد.
در عوض، والدین مختلط به هر بخش ویدیو یا سؤالات مربوط به ویژگی های کودک پاسخ متفاوتی می دهند و ناظر نمی تواند قضاوت کند که کدام یک از سبک ها، غالب است. اگرچه ارزیابی بینش گرایی ناشی از تحقیقاتی بود که شامل والدین با نوزادان بود، این ارزیابی می تواند برای والدین کودکان تا 18 سال استفاده شود.
در توضیح ذهنی سازی در خانواده، در خانوادههایی که معمولاً کودکان در حال رشد دارند و خانواده هایی با کودکان مبتلا به اوتیسم، نشان داده شده است که مادران دارای بینش مثبت در طول تعامل مادر ـ کودک، دارای سطوح بالاتری از رفتارهای حساس و همزمان در مقایسه با مادرانی هستند که بهعنوان دسته بی تفاوت یا یک طرفه طبقه بندی می شوند. این یافته ها از این ایده حمایت می کنند که وجود ظرفیت بینش، زیربنای رفتار مراقبتی حساس است.
کلام آخر
در نهایت در توضیح ذهنی سازی در خانواده، باید گفت والدینی که ظرفیت کنش وری بازتابی بالاتری دارند، ارتباط مؤثرتری با فرزند خردسال شان داشته و از نقش والدگری خود، رضایت مندی بیشتری را تجربه می کنند. شکل گیری این ظرفیت به سال های نخستین تولد و به ویژه رابطه والد ـ کودک وابسته است.
رشد دلبستگی ایمن و ذهنی سازی در نوزاد، وابسته به کیفیت روابط دلبستگی، دردسترس بودن مراقبان به لحاظ عاطفی و بازتاب تجربه های فاعلی نوزاد توسط افراد قابل اعتماد است. توانایی مادر برای درک خردسال، در جهت گسترش این ظرفیت در کودک بسیار مهم است. ذهنی سازی در خانواده و ظرفیت والدین برای استفاده از تجربه ذهنی خودشان برای درک خردسال، تأثیر مهمی در ایفای نقش والدگری بازی می کند و در نتیجه به گسترش دلبستگی ایمن خردسال کمک می کند.