آیا می توانی کسی را لمس کنی، بی آنکه تو را لمس کرده باشد؟ می توانی بدون آنکه ردی از او، بر جسم و روان تو مانده، کسی را ترک بگویی؟ ممکن نیست. لمس یک اصطکاک دوسویه است؛ یک جاده دوطرفه. حتی اگر خیلی کوتاه باشد. خیلی خیلی کوتاه.
اما راستش، همه آدم ها از موهبت آغوش، لذت نمی برند. به خاطر بیاورید، کودکی را که مورد غفلت یا تجاوز قرار گرفته باشد؛ آیا تجربه لمس ـ حتی خیلی خیلی کوتاه ـ برایش لذت بخش خواهد بود؟
در نوشتار محرومیت لمسی در روانشناسی، به اهمیت حس لامسه در شکل گیری دلبستگی با والدین و نقش آن در ارتباطات اجتماعی بعدی اشاره کرده و بحث محرومیت لمسی در روانشناسی را پی خواهم گرفت.
بخش های نوشتار
در آستانه نخستین احساس
لامسه، اولین حسی است که در جنین انسان، شکل می گیرد؛ یعنی از هفته چهارم تا هفتم بارداری. مادران، می توانند حرکات ریز این بچه ماهی کوچولو را از ماه یازدهم، به صورت ضربه های خفیفی در شکم خود، احساس کنند.
اولین کشف های کودکان خردسال، با درک حسی ـ حرکتی که وابسته به حس لامسه است، دنبال می شود. کودک هر چه را بتواند، لمس کند و ببیند، «موجود» می پندارد و مفاهیم انتزاعی (مانند خدا و آزادی)، برایش قابل تصور نیستند.
در ادامه، کودک، موجودیت اشیاء مخفی را ـ با آنکه نمی تواند در دستشان بگیرد ـ درک می کند. در سنین 16 تا 18 سالگی، احساسات مرتبط با لمس را، در اوج خود تجربه می کند. سپس با افزایش سن و از دست دادن تدریجی گیرنده های لمسی، کمتر از گذشته، از حس لمسی آگاهی می یابد.
پوست ما چه می کند؟
پوست، یک اندام گسترده حسی، در سراسر بدن و پر از گیرنده های مربوط به حس های (sensation) مختلف درد، فشار، دما و… است. پوست، ارتباط ما را با دنیای بیرون، حفظ کرده و تجربه درک بدنمند (درک چگونگی پدیده ها نسبت به ما) را برایمان تسهیل می کند.
پوست تنها یک ورودی حسی برای کشف لمسی، تعریف و دستکاری اشیاء نیست؛ بلکه نشان دهنده یکی از وسایل ارتباط اجتماعی مستقیم است که اجازه می دهد، تجربه های مثبت و پاداش دهنده از احساس لمس داشته باشیم. مانند حس خوشایندی که نوزاد از لمس مادر دارد.
سیستم لمسی دوگانه
سیستم لمسی بدن ما، دارای دو پردازش «سریع» و «کند» است و هر کدام به مولفه های خاصی از شئ می پردازند. با نوشتار محرومیت لمسی در روانشناسی همراه باشید.
سیستم حسی لمسی
جنبه حسی- افتراقی سیستم لمسی، اطلاعات مکانی-فضایی شیء و ویژگی های بافت را که ناشی از لمس محیط هستند، از پوست به مناطق قشری حسی-بدنی می برند. این سیستم به خاطر داشتن اعصاب آوران میلین دار AB، عملکرد سریعی دارد.
منظور از اعصاب آوران، رشته های عصبی انتقال دهنده ی پیام حسی (مانند ضخامت پارچه) از پوست به مغز هستند و میلین، پوشش اطراف رشته های عصبی است که سرعت انتقال پیام را بالا می برد.
سیستم عاطفی لمسی
جنبه دیگر سیستم لمسی، اجتماعی-عاطفی است و به حالات درونی و احساسات فرد درمورد لمس یک شئ توجه می کند. به این نوع واکنش، «لمس عاطفی میان فردی» گفته می شود. اعصاب آوران لمسی این سیستم از نوع C و بدون میلین هستند؛ پس پردازش کندتری دارند و فعالیت آنها، در تجربه نوازش های ملایم، دیده می شود.
کارکرد اجتماعی لمس عاطفی
اعصاب آوران لمسی C، اطلاعات حسی بیرونی را با حالات عاطفی درونی، پیوند داده و از این رو به شکل دهی ارتباط اجتماعی کمک می کند. به همین خاطر است که با عضویت در یک گروه اجتماعی (مانند گروه خیریه محله)، احساس پاداش کرده و حس خوشایندی را ادراک می کنیم.
در سطح هورمونی نیز می توان گفت لمس عاطفی سبب افزایش اکسی توسین (هورمون پیوندهای اجتماعی مثبت) و کاهش کورتیزول (هورمون استرس) می شود. همچنین مطالعات نشان داده اند، لمس مثبت (همراه با تجربه خوشایند) با افزایش دوپامین، سرتونین و بهبود تنظیم خودکار بدن، همراه است.
بر لوب هایم بوسه بزن: لمس عاطفی در مغز
شاید دلتان بخواهد از نقاط مغزی مرتبط با لمس عاطفی، مطلع شوید. در این صورت، باید به سراغ «اینسولای خلفی»، «شیار گیجگاهی فوقانی خلفی»، «قشر پیش یپشانی میانی» و «قشر سینگولیت جلویی» بروید.
خب، تا اینجای نوشتار محرومیت لمسی در روانشناسی از دو سیستم لمسی صحبت کردیم؛ اما تمام قضیه این نیست. برای اینکه تصویر یکپارچه ای از کل بدنمان داشته باشیم و به یک تجربه ذهنی از خود برسیم، به همگرایی اطلاعات حسی و عاطفی نیاز داریم. بخش اینسولای خلفی، از این ایده حمایت می کند؛ به این معنا که به گردآوری اطلاعات درون تنی (احساسی که از لمس شئ داریم) با اطلاعات برون تنی (دیداری، شنیداری یا بویایی) درکنارهم می پردازد.
یکپارچگی دنیای بیرون و درون
حس لامسه، نه تنها ارتباط ما را با دنیای بیرون، بلکه با دنیای درون روانی مان برقرار می کند. این حس لمسی، نقش مهمی در رابطه با احساس کردن «خود» به عنوان یک بخش مجزا از دیگری دارد. کودک، درون مادر رشد کرده و از پستان او تغذیه می کند و خود را چسبیده و وابسته به مادر درنظر می گیرد. به بیانی دیگر، خود را بخشی از مادر، می پندارد؛ اما به تدریج متوجه رفت و آمدهای مادر شده و به درکی از موجودیت مجزای خود می رسد.
لمس عاطفی میان فردی می تواند، برانگیختگی فیزیولوژیکی را در نوزادهای نه ماهه تنظیم کرده، به تعاملات اجتماعی اولیه شان جهت دهد و چنانچه درک این لمس به صورت خوشایند، آرام و نوازشگر، بوده باشد، در تنظیم هیجانات آتی آن ها نیز تاثیر بگذارد.
بنابراین، لامسه به عنوان اولین مسیر دریافت اطلاعات از دنیای خارج، به بدن درحال رشد ما کمک می کند تا کم کم، مرزهای بدنی مان را دریابیم و طبق آن عمل کنیم. مثلا متوجه شویم که دست های مان کجا اند، تا چه محدوده ای را تحت پوشش قرار می دهند و اینکه من می توانم، آن عروسک را بردارم یا خیر.
لمس عاطفی و دلبستگی
در دو سال ابتدایی زندگی، ارتباط جسمی هر روزه ی نوزاد-والد (مراقب)، می تواند به عنوان عاملی بنیادی، بر بازنمایی های ذهنی دلبستگی محور فرد از خود و دیگری، اثرگذار باشد. هرچه ارتباط فیزیکی در رابطه مادر-کودک بیشتر دیده شود، انتظار سبک دلبستگی ایمن تری داریم.
مثالی در این باره، «بازتاب گونه» و «بازتاب مکیدن» است: وقتی با دست، صورت کودک را لمس می کنید، خود به خود به سوی محل تحریک برگشته و به جستجوی عامل آن می گردد تا با دهانش، آن را بمکد. بازتاب گونه و مکیدن، به اعتقاد بالبی نوعی الگوی دلبستگی است که به تعامل مادر و کودک، کمک می کند.
طبق نتایج مطالعه تاکشی و همکاران، تصویر دیگری ضعیف تر (منظور، تصویر والد با احساس اندکی از دلبستگی است)، بالقوه نشان دهنده اجتناب کودک، از موقعیت لمسی و تجربه لمس والدی کمتر است.
نمادسازی از لمس عاطفی
نتایج یک مقاله، درباره کودکانی از 6 تا 14 سال تایید کرده، تیزحسی و حساسیت لمسی با افزایش سن، به تدریج کاهش خواهد یافت. کودکان، با گذشت زمان، لمس های عاطفی را به تحریک های معمولی ترجیح می دهند و لمس عاطفی را خوشایندتر ارزیابی می کنند.
توضیحی برای این ترجیح وجود دارد: کودکان همراه با بزرگتر شدن، شروع به نمادسازی می کنند؛ یعنی، تصاویر ذهنی از اشیاء ساخته و در ذهنشان نگه می دارند. از آنجا که نوازش شدن، تجربه لذت بخشی است، فرد هر بار به ارزشمندی این تجربه اضافه می کند (مکانیسم تقویت در روانشناسی).
به علاوه، هنگامی که مادر به عنوان یک موضوع دلبستگی، به نوازش کودک می پردازد، بیشتر احتمال دارد که کودک به دنبال نوازش مشابه از سوی همسالان و در آینده شریک زندگی خود باشد.
کاش داستان خوش لمس، همینجا به پایان می رسید؛ اما از آنجا که اغلب، دنیای واقعی، ما را با هیچ پایان خوشی، تنها نمی گذارد، در ادامه قصد دارم برایتان از آن روی سکه؛ یعنی محرومیت لمسی بگویم.
محرومیت لمسی
محرومیت لمسی، اصطلاحی برای شناسایی افرادی است که تجربه ارتباط فیزیکی زیادی در طول زندگی شان ـ به خصوص در دوران حساس کودکی ـ نداشته اند. محققان اظهار می کنند، لمس فیزیکی به افراد، احساس امنیت، تعلق، دلبستگی و تسلّی می دهد. اگر به یاد بیاورید، در مراسم ختم، یک آغوش گرم احتمالا از جمله «امیدوارم آخرین غمتون باشه!»، گزینه بهتری است.
در هر حال، افرادی هستند که به دلایل مختلفی چون سبک دلبستگی ناایمن، اختلالاتی چون اوتیسم، بیماری های پوستی، بستری شدن در نوزادی، تجربه آسیب هایی چون تجاوز، غفلت والدینی، افسردگی پس از زایمان مادران و… دچار کمبود لمس عاطفی و محرومیت لمسی اند.
محرومیت لمسی و دلبستگی ناایمن
کمبود لمس عاطفی میان فردی، در سنین حساس رشدی می تواند بیش حساسیتی یا کم حساسیتی نسبت به نشانه های لمسی را برای کودک، به همراه داشته باشد. این حساسیت غیرمعمول به نشانه ها در رفتار هیجانی و اجتماعی کودک تاثیر می گذارد.
طبق یافته های مطالعاتی طولی، نوزادانی که از لمس، محروم بودند، در ادامه زندگی شان، «واکنش دهی هیجانی اغراق شده» همراه با تغییرات کارکردی و ساختاری آمیگدال و سایر نقاط مغزی را نشان دادند. آمیگدال نه تنها به ابعاد فیزیکی لمس (مانند ضخامت)؛ بلکه ابعاد عاطفی لمس (مانند احساس خشم ناشی از کشیده شدن) را نیز پردازش می کند.
کودکانی که تجربه محرومیت لمسی داشتند، در یادگیری صحبت کردن، دچار مشکل می شوند؛ چالش هایی در رابطه با خواب و تکالیف درسی شان دارند؛ و پرخاشگرایانه تر از همتایان معمولی خود رفتار می کنند.
همچنین در بزرگسالی، تمایلات پرخاشجویانه بیشتری داشته و از بهزیستی روانشناختی کمتری برخوردارند. برای مثال زنان دچار محرومیت لمسی در کودکی، با مشکلات خوردن در بزرگسالی مواجه هستند. در کنار این ها، مطالعات زیادی مکررا به رابطه افسردگی و فقدان لمس، اشاره داشته اند.
محرومیت لمسی و تروما
وجود تروما (trauma) در زندگی فرد (به صورت آزار فیزیکی یا هیجانی) با درد مزمن، مرتبط است. تحقیقات آزمایشگاهی روی ادراک درد می گویند: «تجارب آسیب شناسانه در کودکی، با جنبه های عاطفی و نه حسی لمس، در ارتباط هستند».
هم چنین افرادی که در خودگزارشی یک مطالعه تایید کرده بودند مواجهه کمتری با لمس داشته اند، ادراک ناخوشایندی از لمس دارند؛ به خصوص وقتی این لمس، نوازشی باشد.
محرومیت لمسی در مراکز نگهداری از کودکان
کودکانی که در موسسات مراقبتی نگهداری می شوند، به دلیل کمبود لمس عاطفی، دچار تاخیرهای شناختی و عصبی_رشدی هستند. این نقایص و پیامدهای رفتاری شناختی، ممکن است تا سال ها پس از به فرزندی پذیرفته شدن با آنها همراه باشد.
نوجوان هایی که از نوزادی در موسسات مراقبتی، حضور داشتند، واکنش پذیری هیجانی زیادی مرتبط با بیش فعالی پایدار آمیگدال و تقویت ارتباط آمیگدال با قشر پیش پیشانی، در آنها دیده می شود.
محرومیت لمسی و افسردگی پس از زایمان مادر
«کمبود تحریک لمسی» یا «حساسیت به لمس عاطفی» مختل، سبب تجربیات غیرعادی از لمس میان فردی برای شخص می شود. «افسردگی پس از زایمان»، می تواند به عنوان یک عامل بسیار مهم در رابطه تعاملی مادر-نوزاد به شرح این مسئله بپردازد.
یافته ها نشان می دهند، مادران افسرده پس از زایمان، از لمس بیشتری نسبت به مادران گروه کنترل (بدون افسردگی) استفاده کردند؛ اما این لمس ها، از نوع منفی طبقه بندی می شوند؛ چون شامل سقلمه زدن، کشیدن و محکم غلغک دادن بدن هستند. این رفتارها، نوعی تعامل سرزده و غیرقابل پیش بینی از مادرهاست؛ وقتی ناگهان کودک را بلند می کنند، می خوابانند و سعی در کنترل رفتار کودکشان دارند.
کودکان 6 تا 10 ساله با مادران افسرده، رفتارهای خود-لمسی (مانند انگشت مکیدن) بیشتری را نسبت به بچه های دارای مادران غیرافسرده نشان می دهند. در نوزادی نیز فعالیت های لمسی بیشتری (مانند چنگ زدن) در پاسخ به شرایط استرس آور، دارند. به نظر می رسد، با استفاده از انگشت مکیدن یا چنگ زدن، به دنبال روشی برای آرامش بخشی می گردند.
محرومیت لمسی و اوتیسم
ادراک مختل از لمس عاطفی میان فردی، در افراد دارای اختلال طیف اوتیسم نیز دیده می شود. کسانی که نمره بالایی در رفتارهای اوتیستیک دارند، تمایل کمتری به لمس شدن از سوی دیگران نشان می دهند و در برابر محرک های لمسی ناخوشایند، واکنشی بیش از حد معمول دارند. همچنین فعالیت کمتری در نواحی مغزی مرتبط با لمس خوشایند رشته های C (نواحی شیار گیجگاهی فوقانی و قشر حدقه ای پیشانی)، مشاهده می شود.
محرومیت لمسی و بی اشتهایی عصبی
اوتیسم تنها اختلالی نیست که در آن، بدکارکردی حسی به لمس خوشایند را می توان دید. در افراد مبتلا به اختلال «بی اشتهایی عصبی» نیز، کاهش ادراک لمس عاطفی میان فردی را می بینیم.
بی اشتهایی عصبی، نوعی اختلال خوردن، با علت شناسی نامخشص است. فرد خود را از غذا خوردن منع می کند؛ مدام پیگیر لاغرتر شدن است؛ صرف نظر از اینکه «شاخص توده بدنی» واقعی او چه عددی است، افکار وسواسی مرتبط با چاقی دارد. پس اینجا اختلال در بازنمایی بدنی را می بینیم.
بیماران مبتلا به این اختلال، میزان خوشایندی لمس ادراک شده را (لمس آرام یا تند) نسبت به گروه کنترل (بدون اختلال)، کمتر ارزیابی می کنند؛ رضایت بدنی کمی دارند؛ دارای سیستم رشته های C، مختلی هستند و تنظیم شناختی غیرعادی برای این سیستم نشان می دهند.
محرومیت لمسی و کویید 19
وقتی برای مدت زمان طولانی، دچار محرومیت حسی یا فاصله گیری اجتماعی شده باشیم، مانند آنچه در همه گیری کووید 19 رخ داد، درمی یابیم محرومیت از لمس عاطفی میان فردی، موجب تنهایی و اضطراب بیشتر شده و ما را برای روابط لمسی صمیمانه بسیار مشتاق تر می کند؛ چراکه احساسات ناشی از حضور فیزیکی دیگران، برای بهزیستی روانشناختی مان ضروری است.
مطالعه ای گزارش کرده است افرادی که طی همه گیری کویید 19، باهم زندگی می کردند نیز، احساس محرومیت از لمس را تجربه کرده بودند. پیامدهای محرومیت لمسی ناشی از کویید 19 به صورت افسردگی، اضطراب، استرس، خستگی، خواب مختل و نشانه های استرس پس از سانحه ثبت شده است.
در واقع تجربه لمس، گیرنده های فشار را در زیر پوست، تحریک کرده و در عوض، موجب افزایش فعالیت عصب واگ (این عصب مربوط به سیستم پاراسمپاتیک بدن است که با فعالیت خودکار خود از طریق کاهش ضربان قلب و تنظیم دستگاه ایمنی به آرامش بخشی ما کمک می کند)، کاهش کورتیزول و افزایش سلول های کشنده ویرویس می شود.
در مطالعه گفته شده، علاوه بر بیان اهمیت لمس دیگری (لمس کودک و لمس والدین)، به لمس خود (در فعالیت هایی چون حمام کردن، کشش عضلات و یوگا) نیز اشاره شده که موجب جلوگیری از خستگی و اختلالات خواب می شود.
از دل و دیده، گرامی تر دست
خوب است که دامنه ذهن مان درمورد واژه لمس، از زبری و سرما و تیزی، به هیجانات عمیق و پیچیده ای چون خشم، حسادت، شادی، غرور و تعجب برسد. از این نوشتار به بعد، امیدوارم وقتی گونه های گربه ای را لمس می کنید، دست های نوزادی را می گیرید، بر دستان پدر و مادرتان، بوسه می زنید، صورت تان را روی شیشه سرد اتاق، تکیه می دهید ـ و در هر کنش لمسی دیگر ـ یادتان باشد، احساستان را دنبال کنید.
خودتان را به سمت آغوش های زوری، فشار ندهید؛ دست های اشتباهی را نگیرید و به تجربه های جسمی و روانشناختی تان از لمس، فکر کنید.
شاید به این فکر افتاده باشید تا پس از خواندن این نوشتار، برای قدردانی از موهبت آغوش، به سوی بازوان نزدیک ترین کسی که در دسترس تان است، بشتابید. معطل نکنید. گاهی برای آغوش های ناگفته، دیر می شود.